پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
حلال زاده-پاک و نجیب
چشم و ابرو نازک کردن-ناز و افاده کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
خوش و بش-خوش آمد گویی و احوال پرسی-چاق سلامتی کردن
ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر
دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات
زهرمار کردن غذا-مانع از خوردن با لذت شدن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
چُس افاده-افاده ی بی جا
جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند
امان کسی را بریدن-کسی را درمانده و بیچاره کردن
پیش ِ پا-جلوی رو
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن
حاج بادام-گونه ای شیرینی از آرد و بادام و شکر
حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن
خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است
دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی
خشت مال-دروغ گو-لاف زن
آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)
چاشنی کردن-چیزی را با چرب زبانی به کسی قالب کردن
به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن
آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)
چادر چاقچور-لباس بیرون رفتن زن با حجاب ایرانی در گذشته
دست به ریش گرفتن-ضمانت و تعهد دادن
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
تقاص پس دادن-تاوان پس دادن
بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن
تلنگ-یشکن-باد صدا دار-ضربه ی صدا دار
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن
پا منبری-شاگرد روضه خوان
باد رها کردن-رها کردن باد شکم-تیز در کردن
زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود
خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی
پای کسی لب گور بودن-به آخر عمر رسیدن-بسیار پیر شدن
پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
از ریش برداشتن، روی سبیل گذاشتن(کار غیرمنطقی و بینتیجه کردن)
زیر آب کردن سر کسی-کسی را بی سر و صدا کشتن
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
آکِله(جذام، زن سلیطه)
روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
چک و چانه-کنایه از دهان
از خجالت آب شدن-بسیار شرمنده شدن
تپلی-گرد و چاق
آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)
چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند
از ته ریش گذشتن-فریب دادن
بی همه کس-بی پدر و مادر
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
جوراجور-دارای انواع گوناگون
د ِ-پس-آخر
اهل حال-دوستدار تفریح و خوشگذرانی
تنگ غروب-نزدیک غروب-آفتاب زردی
پار-فرسوده و اوراق-مجروح
بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی
آب دندان خوردن-حسرت خوردن
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
رخت آویز-جا رختی-چوب لباسی
به خط کردن-به صف کشیدن
تو خشت افتادن-به دنیا آمدن
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن
انداختن(فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران، درست کردن)
تافته ی جدا بافته-بر تر و به تر از دیگران
الفرار-گریز-بگریز !
حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند
از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بیثبات و بسیار متضاد داشتن)
پشت-نسل-فرزندان
بست-محلی در جاهای مقدس یا دیگر که شخص در آنجا از تعرض در امان می ماند-تکه ی کوچکی از تریاک
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
آمدن(آغاز به کاری کردن)
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بیبازگشت رفتن)
آتو(بهانه، دستاویز، نقطهضعف)
دو دستی تقدیم کردن-با رضایت خاطر و احترام دادن
دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
جیم شدن-بدون سر و صدا فرار کردن
جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
به هم زدن حال-موجب بالا آوردن شدن
به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن
در دار-دارای سرپوش
بی تخم و ترکه-بی فرزند-بی نسل
بیرون رفتن-به توالت رفتن
داغان-از هم پاشیده-پریشان
چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن
به گند کشیدن-جایی یا کاری را خراب کردن-به لجن کشیدن-بی اعتبار کردن
دُم سیاه-نوع مرغوب برنج گیلان-کبوتری که دم سیاه دارد
دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین
خال به خال-خال خال
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
حساب سرانگشتی-حساب ساده و روشن
چروکیدن-چین دار شدن
بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده
چنگولک-سست و ضعیف
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
حمله-بیماری غش-صرع
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش
دو به هم زنی-دو به هم اندازی
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
حق الزحمه-دستمزد
تو سر چیزی زدن-از ارزش واقعی چیزی کاستن
چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
چوب بست-داربست چوبی-چوب بندی
بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
راه گم کردن-نه از روی میل و اراده بلکه اتفاقی به جایی آمدن
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند
الکی-بیهوده-بیخود-دروغکی
بریدن از هم-قطع رابطه کردن
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
پا ندادن-امکانی پیش نیامدن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
روغن حیوانی-روغنی که از جوشاندن و تصفیه ی کره به دست می آورند-روغن زرد
چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
ریق افتادن-ریغ افتادن
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
خاطر جمع بودن-مطمئن بودن-یقین داشتن
استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن
به راه انداختن-راه انداختن-به کار انداختن
آیۀ یاس خواندن-هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن
آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست
پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره
حرف شنوی-سر به راهی-تبعیت-نصیحت پذیری
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
چشم انداختن-نگاه کردن
ریپال کسی را در آوردن-پدر کسی را در آوردن
دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن
روی دست کسی گذاشتن-به کسی تحمیل کردن
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد
خیط کردن-نگا. خیت کردن
به درک- به جهنم
پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است
پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن
خالی خالی-بدون چیز دیگری
دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری
پَخ-مسطح-بی ژرفا
دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
بازرسی-بررسی و کنترل
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
تلخه-تریاک-سوخته
بند بودن دست-گرفتار بودن-مشغول به کاری بودن و به کار دیگری نرسیدن
از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
اسب چپ با همدیگر بستن(با هم کینه و دشمنی داشتن)
پَلِه-پول
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
بای دادن-رشوه دادن-باج دادن
جیک زدن-اعتراض کردن-صدا در آوردن
اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)
خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد
ریش و پشمی به هم زدن-بالغ شدن-صاحب ریش و پشم شدن
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ
زیر آرنجی-بالشی که هنگام دراز کشیدن زیر دست و آرنج می گذارند
آتش بیباد(ظلم، می)
درد و بلا-نفرینی است چون زهر مار-کوفت-مرض و مانند این ها
بنده منزل-خانه ی من
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
ته چین-نوعی پلو که در آن گوشت بره یا مرغ پخته را در ته دیگ می گذارند
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
چهل منار-تخت جمشید
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
خپله-چاق و کوتاه قد
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
خودمانی-صمیمی-یکدل
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
از شیر گرفتن-به دورهی نوزادی پایان دادن
آدم ثانی(حضرت نوح)
آهوی شیرافکن(چشم محبوب)
روده درازی-پرحرفی-وراجی
از ته دل-از سر صدق و صفا
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
ریز بافت-پارچه یا فرش طریف
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
دشت کسی را کور کردن-اولین فروش کاسب را نسیه خریدن
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
اما(اشکالتراشی، ایجاد شبهه)
اسب چوبین(تابوت)
بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن
چارلا-چهار لا-چهار تو
پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
دشت کردن-فروختن اولین جنس-نخستین بار پول گرفتن
آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار
خیز برداشتن-جستن-آماده ی حمله شدن
رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن
آه در بساط نداشتن-سخت بیچیز بودن-بیچاره و بینوا بودن
باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
دست کسی به دهانش رسیدن-از تهی دستی بیرون آمدن-محتاج نبودن
زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی
حی و حاضر-آماده
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه
دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
افتاده(فروتن، متواضع)
دنده نهادن-قبول کردن-رغبت کردن
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
از سکه افتادن(ار رونق افتادن، از دست دادن زیبایی)
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
از شیر مرغ تا جان آمیزاد-از سیر تا پیاز
چاره-درمان
چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن
روان بودن-از حفظ بودن-از بر بودن
دست فروش-دوره گردی که کالای خود را روی دست انداخته و می فروشد
چتوَل-یک چهارم
درس خود را از بر بودن-موقعیت و وضعیت را خوب دزیافتن-به کار خود وارد بودن-بیدار و هوشیار بودن
در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن
آب آتش مزاج-می سرخ
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
بی اشتها-بی میل به غذا
حق الزحمه-دستمزد
حیوون-نگا. حیوان
داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی
روی دست کسی بلند شدن-کاری را به تر از کسی انجام دادن
خاله خرسه-دوست نادان
با آب و تاب-با شرح و تفصیل
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
دنیا آمدن-زاده شدن
بِبُری-بمیری ! چقدر حرف می زنی !
خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن
دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن
پرداختی-مبلغ داده شده
پاتی کردن-باد دادن خرمن
آفتاب چریدن(بیکار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن
چَه چَه-صدای بلبل
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن
پا پس کشیدن-عقب کشیدن
تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم
نیروی انجام کاری را داشتن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
از ریش کسی دست برداشتن(کسی را به حال خود گذاشتن)
زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن
پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
حلال زادگی-حلال زاده بودن-درست کردار بودن
دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن
خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن
دولابچه-کمد کوچک
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
خانوار-مجموع اعضای یک خانواده
ادرار بزرگ(مدفوع)
آدم نچسب(کسی که جاذبهای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمیکند)
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
جلو پوزه ی کسی را تیغه گرفتن-جلو فضولی های کسی را گرفتن
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
دل کسی خون بودن-سخت رنجیده بودن-بسیار اندوهناک بودن
تن خواه-پول نقد-زر و مال
این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست-از این گرفتاری بهسادگی دفعات پیش رها نمیتوان شد
بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد
چرس رفتن-حشیش کشیدن
حساب بالا آوردن-بدهکار شدن
خلاص-خارج از دنده بودن موتور
پیاله زدن-می نوشیدن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
دک کردن-از سر وا کردن
ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها
زبان پس قفا-نوعی گل است
ازراهنرسیده(در همان لحظهی رسیدن، به مجرد ورود)
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه
پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
تیک تیک لرزی-دن به شدت لرزیدن
چو انداختن-شایعه پراکندن
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
دود چراغ-کشیدن شیره
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
خِطَب-جزیی از جهاز شتر
به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
از جیب خوردن-در آمد نداشتن-از بسانداز خرج کردن
توالت-مستراح-دستشویی-آرایش-بزک
دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد
خنک کردن-سرد کردن
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
بَر و رو-قد و قامت-چهره
پس افت-حقوق هنوز پرداخت نشده
دبه در پای شتر انداختن-در میان مردم فتنه انگیزی کردن
انگشتنگاری(ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده)
خرجی-پول لازم برای گذران روز
از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-بهکلی زیر چیزی زدن
بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست
خپله-چاق و کوتاه قد
دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
تَپوک-ضربه ی دست یا پا
توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن
خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
با محبت-زود جوش و مهربان
بر ِ آفتاب-رو به آفتاب-آفتاب رو
خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
چاک و چیل-لب و لوچه-پک و پوز
به خط کردن-به صف کشیدن
بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
زبون-حقیر-توسری خور
دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند
ابرو پاچهبزی(دارای ابروی پهن و پرمو، ابرو قجری)
تخمش را ملخ خورده-نایاب است
ترکه-آدم باریک و بلند
زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن
بی همه کس-بی پدر و مادر
آلامد(باب روز، بهرسم معمول)
خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
جیره بندی-سهم بندی
اله و بله(چنین و چنان)
دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه
آکبند-نو واستفادهنشده-هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده-دست اول
خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن
دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت
بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد
چَکی-وزن نکرده-یک جا
در دست-آماده-حاضر
دل دادن-دقت کردن-توجه کردن-عاشق شدن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
درز را آب دادن-از راه به در شدن
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
خون کسی کثیف شدن-به شدن خشمگین شدن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد
آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن
رکاب دادن-راهی جایی شدن
جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا
رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن
بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن
دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام
چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن
اطفال باغ-گلهای تازه
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن
دَم باز-چاپلوس-متملق
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
انگشتنگاری-ثبت کردن اثر خطوط روی انگشتان برای شناسایی در آینده
دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات
افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو
بد گل-زشت-بد ترکیب
آفتاب گرفتن-زیر آفتاب خوابیدن
با کسی بحث و مجادله کردن
افندی پیزی-بهظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه
دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
ذوق زده شدن-ناگهان بسیار خوش حال شدن-از شادمانی بسیار و ناگهانی بیمار شدن
آیهی یاس-آن که بدبینی را به کمال میرساند
چال کردن-گود کردن-دفن کردن-به خاک سپردن
دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم
دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه
جنس بد بیخ ریش صاحبش-کالای بد به فروشنده اش باز می گردد
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
جُعلق-آدم بی سر و پا و بی ادب
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن
تریت- تلیت
تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن
جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند
زبان در قفا-زبان پس قفا
داربست-چوبی چند که معماران روی آن ایستاده و کار می کنند-چوب بست-داربند
افسارسرخود(خودرای، افسارگسیخته)
رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار
زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن
خرپا-چوب بندی زیر سقف یا پل
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
اطفال باغ-گلهای تازه
بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
چِخه-نگا. چِخ
آب در چشم نداشتن-شرم و حیا نداشتن
آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن)
چراغ چشمک زن-چراغی که خاموش و روشن می شود
چس خور-آدم خسیس-بخیل
چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش
دال-خمیده-کج
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
پای چیزی را خوردن-تاوان کاری را پس دادن
خیس کرده-تر کرده-در آب قرار داده
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
حاضر به یراق-حاضر و آماده
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
دست زدن-لمس کردن
انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی
حق به جانب-دارای ظاهر مظلومانه و دروغین
توی باغ نبودن-کاملن از موضوع پرت و از آن بی خبر بودن
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
خدا کند-ای کاش
پت پتی-موتور سیکلت
دایی قزی-دختر دایی
بار کسی نبودن-شعور و آگاهی نداشتن
آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود)
پول خرد-پول سکه ای
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
درگاهی-آستانه
پا افتادن-اتفاق افتادن-پیش آمدن
جبهه-میدان جنگ
آفتاب را بهگز پیمودن-کوشش بیهوده کردن
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)
آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی
برخورد-بهم خوردن-تصادف
ته آواز-صدای نسبتن خوب
آینهی دست-تیغ و خنجر
جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند
دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن
خرجی-پول لازم برای گذران روز
در گوشی-با زمزمه-پچ پچ وار
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
خسارت دیدن-زیان دیدن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
بیخ خِر کسی را چسبیدن-کسی را مقصر شناختن
بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
به حساب-مثلا-یعنی
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند
آب پاکی روی دست کسی ریختن(کسی را کاملن ناامید کردن)
زرت و پرت-چرت و پرت
بنگی-معتاد به حشیش
جا ماندن-فراموش شدن
پلاس-اثاث مختصر منزل
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
خدا کند-ای کاش
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک
چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل
اردنگ-تیپا-لگدی با نوک پا
چل و چو انداختن-منتشر کردن شایعه
تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن
ریش تراش-دستگاهی دارای تیغ برای تراشیدن ریش
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است
چک و چانه-کنایه از دهان
چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری
چارگوش-مربع-دارای چهار زاویه-چهار خانه
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
داد و هوار-داد و فریاد
پاکار-امر بر-پادو-مباشر
آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)
تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن
افتادن به گردن کسی(به کسی تحمیل شدن)
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
از نان خوردن افتادن-نان کسی آجر شدن
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
زنجیر زدن-زنجیر به پشت خود زدن
دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما
تاخت زدن-عوض کردن چیزی با چیزی
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا
چار خیابان زدن موی سر-تراشیدن مو به شکل + که برای تنبیه دانش آموران انجام می گرفت
افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)
خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم
تلَکه-پول یا چیزی که با فریب و چاپلوسی از کسی بگیرند
به حرف آوردن کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
پا سوخته ی کسی شدن-عاشق کسی شدن-زیان بردن به علت دوستی با کسی
راه انداختن-به حرکت انداختن-به کار کردن واداشتن
دلبخواه-به اختیار-بدون رعایت رسم و قانون
پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد
اختر شمردن-شببیداری
خلاص-تمام شد-مُرد
اوراق شدن-از هم پاشیدن-از کار افتادن
دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی
چشم ِ غربال-سوراخ های غربال
چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده
بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی
از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
اطفال باغ(گلهای تازه)
رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
زیر گرفتن-زیر کردن
پینکی رفتن-چرت زدن
از جایی آب خوردن(ناشی از چیزی بودن)
حلال بودی-نگا. حلال به زنده ای
حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ
راسته چینی-چیدن ساده و آسان
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
آلت فعل(وسیلهی انجام کار)
از بر بودن(مطلبی را در حافظه داشتن)
اما-اشکالتراشی-ایجاد شبهه
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
این سفر(این بار)
پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
چای کاری-کشت و زرع چای
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند
دگنگ-چوب-چماق-اعمال زور
زنانه-ویژه ی زنان
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
آتشی شدن(از کوره در رفتن)
اشکالتراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی
رگ ترکی-تعصب نژادی
دست و دل کسی به کار نرفتن-میل به کار نداشتن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
راه مکه-کهکشان
دُرافشانی کردن-مشتی یاوه به هم بافتن
تنبل خان-تن پرور
از روی معده حرف زدن-بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن
دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
به هوای کسی-به آرزوی کسی-به سودای کسی
پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن
چَه چَه-صدای بلبل
در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن
از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
خراب کردن دختر-دختری را منحرف کردن
چُرت-خواب کوتاه
در هم لولیدن-توی هم رفتن
خواب آور-مخدر-بی هوش کننده
چاخان پاخان-دروغ
اجاق(دودمان)
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
تراشیده شدن-لاغر شدن
پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن
جوکی-مرتاض هندی-آدم لاغر و مردنی-آدم معتاد و مریض
دروغ شاخ دار-دروغ بزرگ
از قرار-ظاهرن-آنطور که پیدا است
زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
رانده و مانده-بدبخت و وامانده
زار و نزار-زرد و ناتوان-بد حال و بیمار
جوشی شدن-عصبانی شدن
ختنه سوران-جشنی که به هنگام ختنه کردن نوزاد پسر بر پا می کنند
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
آینهی دق(آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم)
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
حرفهای بی سروته و بیربط زدن
ژرسه-نوعی پارچه ی نازک-نیم تنه ی بافته از نخ
آینهی دق-آینهای که شخص خود را در آن عجیب و غریب میبیند – شخص عبوس و بدقدم
از خیر چیزی گذشتن(از چیزی صرفنظر کردن)
پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
دست به سر کردن کسی-کسی را به بهانه ای برای انجام کاری بیرون فرستادن-کسی را رد کردن
از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن
به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
حالا حالاها-مدت دراز
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
از جنس چیزی بودن
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
آب از آتش برآوردن-کار محال کردن
دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر
بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد
حلال واری-نگا. خلال وار
بنا-قرار
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن