بهترین مجموعه اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 419

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

اصول دین پرسیدن(سوال‌پیچ کردن)

چهار پادار-کسی که حیوانات باربر دارد و با آن ها کار می کند

آب سیر-جانور خوش‌رفتار

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

چیلک دان-چینه دان

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن
ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

دور برد-دارای برد زیاد

بادبادک-مرغ کاغذی-اسباب بازی کودکان که به هوا می کنند

حق التدریس-مزد آموزگار

زن-عاری از مردانگی-ناجوانمرد-ترسو

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد

پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند

دختر بچه-دختر کم سن و سال

 

خرحمالی-بیگاری-کار پر زحمت و کم مزد

پاتوغ-محل گرد آمدن

 

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

پیش تختی-پله مانندی برای رفتن به روی تخت مرتفع

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک
چال افتادن-گود شدن

داو-نوبت بازی

بغداد آباد-شکم سیر

ته ریش-ریش اندک

ته نشست-رسوب

آب و رنگ(طراوت و شادابی)

رودرواسی-رودربایستی
از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

بله بران-قول و قرارهای پیش از ازدواج در میان خانواده های عروس و داماد

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

دست شستن از چیزی-از چیزی دست کشیدن-از داشتن چیزی ناامید شدن

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

چشم انداختن-نگاه کردن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

از زیر کار در رفتن-تن زدن و نپذیرفتن کاری-کار را جدی نگرفتن

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

 

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

پر پری نشان دادن-کسی را فریب دادن و از راه به در بردن

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

از کیسه شدن(هدر شدن، ضرر کردن)

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
تلنگ در رفتن-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

 

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

ذلیل‌شده

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

دست پیش-گدا

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

درد دل کردن-غم و اندوه خود را با دیگری در میان گذاشتن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

زار-نا به سامان-خراب-بد

باد توی سرنا کردن-اسرار کسی را فاش کردن

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

زن طلاق-مردی که به اندک بهانه ای زنش را طلاق می دهد

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

روغن از ریگ کشیدن-کاری محال انجام دادن
بوق سگ-بسیار دیر وقت

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

زار زدن-سخت گریه کردن

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

زرت و پرت-چرت و پرت

از خود در آوردن-دروغ‌پردازی کردن

تپلی-گرد و چاق

تقاص پس دادن-تاوان پس دادن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

دقه-دقیقه

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

بله بُری-گفتگو برای تعیین شرایط عقد و میزان حقوق زن و شوهر

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

ریز-خرد-کوچک

پشت رو-وارونه

دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک

چین چین-پر از چین

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

در غورگی مویز شدن-هنوز تازه کار بودن ولی ادعای مهارت و استادی کردن

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

خشکی-انعطاف ناپذیری-سخت گیری-حالت پوستی که آب و چربی خود را از دست داده است

دل کسی را زدن-سیر شدن از چیزی-بی میل و رغبت شدن نسبت به چیزی یا کسی

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

پینه-وصله-پوست سخت شده

خورد و خوراک-خوردنی-آذوقه

ذلیل مرده-ذلیل شده

چارخیابان-میدانی که چهار خیابان به آن باز می شوند

تنگاب آمدن-به جان آمدن

خاک به سری-همبستری زن با شوهر

آشنایی به روشنایی انداختن(پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن)

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن

تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

ترور کردن-کشتن به دلیل سیاسی
تلق و تولوق-صدای ناهنجار

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

ذُق ذُق زدن-سوزش داشتن زخم

انگشت‌شمار(کم، معدود)

آزگار(زمان دراز)

زبان پس قفا-نوعی گل است

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن
باجه-جای بلیت فروشی

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز

زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن
به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

خودفروشی کردن-فاخشگی کردن-خیانت کردن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

دل و قلوه ای-کسی که دل و قلوه می فروشد

افقی برگشتن(شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن)

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

حرام و حرس-ریخت و پاش

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

پَرسه زدن-همه جا را گشتن-ولگردی کردن

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

گذری(دیدار کوتاه، سرپایی)

پا سبک کردن-زاییدن-زایمان کردن

تو در تو- تو به تو

با حال-آدم سرحال و خوش-چیز یا جای دلپذیر

رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

 
خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

جا در جا-فورن-جا به جا

 

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

اکبیری(زشت، بی‌ریخت)

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

راست راست-آشکار و علنی-بی پروا

خاله بی بی-نوعی آش

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

چیل-آدم بد بیار

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

 

بخار-توانایی-شایستگی

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

پاره آجر-شکسته ی آجر

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

بده اون دستت-آی زکی !

چانه-گلوله ی خمیر نان

زیر چاق-حاضر-آماده

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

زبانزد شدن-معروف شدن-فاش شدن

حی و حاضر-آماده

 
ختم شدن-پایان گرفتن

تعطیل بردار-تعطیل شدنی

چراغ باران-چراغانی

بالا کشیدن-مال کسی را به ناحق خوردن

اُق زدن(بالا آوردن)

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

این سفر-این بار

آواز دادن(خواستن)

زوار-زه وار-چیزی شبیه به زه

از ته دل-از سر صدق و صفا

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

خودمانی-صمیمی-یکدل

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)

بی پرده-رک و صریح-آشکار

تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن

رشته ی سر در گم-وضع بغرنج-کار دشوار

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان

تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

ارواح شکمت-ارواح بابات

زیر دستی-بشقابی که برای گذاشتن شیرینی و آجیل و مانند آن ها به کار می رود-پیشدستی

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

چرکمرده-نگا. چرکمُرد

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
پینه-وصله-پوست سخت شده

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

در دست-آماده-حاضر

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

بی شیله پیله-بدون حقه بازی-صاف و ساده

پَتی-لخت-برهنه

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
آلنگ دولنگ-چیزهای بی‌هوده‌ای که به‌عنوان زینت به چیزی می‌آویزند
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

آش همان آش و کاسه همان کاسه-چیزی تغییر نکرده

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

در بردن-بیرون بردن-گذراندن
به چشم-اطاعت می شود
الواتی کردن-عیاشی و هرزگی کردن

این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

دو پا-انسان

پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن

پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک

دست بالا-حداکثر

بای بسم الله-اول کاری-آغاز چیزی

الفرار(گریز، بگریز !)

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

تن زدن-سرپیچیدن-نپذیرفتن

این به آن در(چیزی که عوض دارد گله ندارد، در مقام انجام عمل متقابل می‌گویند)

توپ در کردن-توپ انداختن

 

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

جار-چلچراغ-شمعدان

رخصت خواستن-اجازه خواستن

رفوزه-رد شده در امتحان-مردود

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

خرچنگ قورباغه-کج و معوج-درهم و برهم

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

آمدیم (و) . . .(فرض کنیم که)

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

حرام و حرس-ریخت و پاش

خوش ریخت-دارای هیکل برازنده

 

خواهر کسی را گاییدن-دخل کسی را آوردن-کلک کسی را کندن

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)

روی سر گذاشتن و حلوا حلوا کردن-نهایت احترام و حق شناسی را در حق کسی نشان دادن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

آینه‌ی بخت-آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد

چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

خال مَخال-خال خال

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن

از خر افتادن-نابود شدن-مردن

 

آب و گِل(بر و رو، سرشت آدمی)

پِر پِری-سخت نازک و باریک و تنگ

آدم چوبی-بی‌عرضه و دست‌وپاچلفتی

خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد

خوار و ضعیف-نحیف-ناتوان

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

راسته-گوشت دو طرف ستون فقرات حیوان

آسمان گرفتن(فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه)

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

بامب-توسری

خاک عالم-تکیه کلامی برای اظهار تعجب و شرمندگی و ناراحتی

تر کردن لب-چیزی آشامیدن-به یک اشاره ترتیب کاری را دادن-حرف زدن

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد

زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

آتشِ بسته-طلا

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
دیر کرد-تاخیر-تعویق

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

 
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

حضرت عباسی-راست و درست

زیر تشکی-رشوه

چنار تجریش-متلک بد

زیر بغل کسی هندوانه گذاشتن-کسی را به قصد دریافت چیزی بیش از اندازه ستودن

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

آستین تر داشتن(بسیار گریه کردن)

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

 
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
خر با تشدید-بسیار احمق-الاغ تمام عیار

اوستا چسک(فضول و مزاحم، سرخر)

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

حساب ماست بندان یزد-حساب ساختگی

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

پول چایی-انعام-بخشش

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

جا زدن-چیزی بدلی را به جای اصلی قالب کردن-خود را به جای دیگری معرفی کردن

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

داغ دیده-مصیبت رسیده-کسی که شاهد مرگ عزیزی شده است

ابوقراضه-ابوطیاره

تعارفی-کسی که بیش از اندازه اهل تعارف است-قابل پیشکش

زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

خایه دستمال کردن-چاپلوسی کردن-منت کشیدن

جُنگ-کتابی که نوشته های گوناگون از نویسندگان گوناگون در آن باشد

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تریاکی-معتاد به تریاک

دو دو کردن-دویدن

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن

تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب

 

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

جیز رفتن-کش رفتن-دزدیدن چیزهای کم ارزش

تپق-گرفتگی زبان

دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
چای کار-کشت کننده ی چای
بازداشتی-زندانی موقت

زند و زا کردن-زاییدن-زاد و ولد کردن

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

چش-چشم

خیسیدن-خیس خوردن-خیس شدن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

زنگوله پای تابوت-فرزند مرد یا زن پیر

 
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

باد هوا خوردن-درماندگی و فقر کامل داشتن

جَر-پیچ و خم راه

خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

پا در هوا-بی اساس-بی اصل-غیر قطعی

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

از خدا بی‌خبر(ظالم، نابه‌کار)

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

خِل-خلط بینی

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

ریز بین-نکته سنج-بسیار دقیق-باریک بین

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن

خود را به کرگوشی زدن-به نشنیدن تظاهر کردن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

انسان بودن(شریف و درست بودن)

پنجه-انگشتان پنجگانه ی دست

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

چینی بند-چینی بند زن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

خر چسونه-در مقام تحقیر به شخص خقیر و ناقابل می گویند-نام حشره ای است

ابرو نازک کردن(ابرو تنگ کردن)

اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

چیز فهم-عاقل و فهمیده

جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن

چم گرفتن-رونق گرفتن-سر و سامان گرفتن

خوش پنجه-آن که آلات موسیقی را نیکو می نوازد

اشهد را گفتن-برای مرگ آماده شدن

خرابی بار آوردن-بی آبرویی بار آوردن-کاری کردن که نتیجه ی بد بدهد

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

 

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

از خر شیطان پایین آمدن(از لجاجت دست برداشتن، از تصمیم نادرستی منصرف شدن)

تحویل سال-سال گردش-لحظه ی وارد شدن به سال نو

توان انجام کاری را داشتن

دلِی دلِی-حاشا-انکار

آب دادن بند(خود را لو دادن، فرصت را از دست دادن)

 

با اشتها-متمایل به غذا

چوبک-خرده های چوب که برای شستن لباس به کار می رود

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

چاشت-صبحانه-ناشتایی

زهر چشم از کسی گرفتن-ترساندن-چنان تنبیه کردن که دیگر جرات تکرار خطا نباشد

ریش و گیس بافتن-با هم مشورت کردن-عقل ها را روی هم ریختن

تِرمال کردن-خراب کاری کردن-کثافت کاری کردن-گُه مال کردن

تخته زدن-پنبه زدن

تخمش را ملخ خورده-نایاب است

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

دو پهلو-دارای ابهام-کنایه دار

پا سوز-عاشق شیفته

دستمال سفره-پارچه ای که کنار سفره می نهند تا با آن دست و لب را از غذا پاک کنند

زهره دان-کیسه ی صفرا
آب و خاک-میهن-دیار
به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن
دو به هم زنی-دو به هم اندازی

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها

افتاده-فروتن-متواضع

آن‌ها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟(چرا آن‌ها را بر ما ترجیح می‌دهند؟ چرا به ما اجحاف می‌کنند؟)

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

پاچه گیر-کسی که بی مقدمه کسی را بیازارد

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

آتشی-تندخو-زودخشم

 

بُز آوردن-بد آوردن-بد شانسی آوردن

راحت کردن-کشتن

پَر دادن-دل و جرات دادن-مفت و مسلم از دست دادن

تا-لنگه-همتا

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن

پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن

 

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

جدا جدا-یکی یکی-جداگانه

بدک-نه چندان بد

پا سوز-عاشق شیفته

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

 

خُل-آتش زیر خاکستر-خاک و کثافت

خرس گنده-برای تحقیر به کسانی که اداهای خارج از سن خود در می آورند گفته می شود

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

خبر داغ-خبر بسیار مهم

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

دَم کشیدن-رسیدن و پختن چای-برنج و مانند آن ها
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

پس نشستن-عقب نشینی کردن

دنده کج-کج خلق-یکدنده

اهل عمل-کسی که کم‌تر حرف می‌زند و بیش‌تر عمل می‌کند

ادا اطوار-پیچ و تاب و حرکات غیرطبیعی بدن برای جلب توجه

رو افتادن-علنی شدن-آشکار شدن

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

ته بندی-خوراک کمی که پیش از غذای اصلی می خورند

 

دست به سر و روی کسی کشیدن-کسی را نوازش کردن-کسی را اندکی آرایش کردن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف
اگر بمیری هم-به‌هیچوجه-هرگز

آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن

ریزه کار-باریک بین-دقیق-زیرک

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

 

رضا قورتکی-بی حساب و کتاب-بی اساس

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

آفتاب به ملاج کسی خوردن(دیوانه شدن، خل شدن)

پوست کنده-رک و بی پرده

 

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

 

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

 

جگر-عزیز-عزیز دلم

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

حرف در آوردن-شایعه ساختن-سخن دروغ شایع کردن

چپ دادن-رد کردن

بزمجه-سوسمار-درحالت دشنام به کودکان می گویند

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

حرف شنو-سر به را-مطیع

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

اشک خنک(گریه‌ی ساختگی)

چشم و گوش کسی را باز کردن-کسی را با مسایل اجتماعی آشنا کردن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

دم گاو به دست آوردن-قدرت و موقعیتی به دست آوردن-وسیله ای برای معاش به دست آوردن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

اخ و تف کردن(آب دهان بیرون افکندن)

چله داری کردن-مراسم عزای چهلم کسی را به پا داشتن

آخش درآمدن(از درد نالیدن)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

بی چیز-تهی دست-فقیر

زار-نا به سامان-خراب-بد

آب نخوردن-درنگ نکردن
خلاف-جرم

حرف-سخن-گفتار-کلام

زیر ِ گوش-سخت نزدیک-دم دست

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

پهلوان پنبه-درشت اندام ولی بی زور-پهلولن دروغی
درق دروق-درق درق

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

پورت-سر و صدا-داد و فریاد
چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

جبهه-میدان جنگ

تیار-درست و آماده

حیوونی-نگا. حیوانکی
توی دل قند آب کردن-لذت بسیار بردن-شادی زیاد حس کردن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

جود-یهودی-حهود

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

خدا داده-دیم کاری

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

ذِله شدن-ذله آمدن

دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

تلق و تولوق-صدای ناهنجار

دست به سینه-آماده ی فرمان-در نهایت ادب و احترام

چفت کردن-با زنجیر بستن

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

آب به ‌زیر کسی آمدن-سراسیمه شدن

پوز زدن-دهان زدن

حرف کسی در رو داشتن-دارای نفوذ بودن

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن

دو پهلو حرف زدن-مبهم سخن گفتن

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

ژتون-پولک فلزی یا پلاستیکی که به جای پول به کار می رود

دست باف-بافته با دست

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

در دار-دارای سرپوش

دیزی پشت سر کسی بر زمین زدن-بی اعتنایی کردن به قهر کردن و رفتن کسی

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

زحرکش شدن-یا شکنجه و آزار زیاد کشته شدن

 

جِر جِر کردن-چیزی را پاره پاره و ریز کردن-مانند کاغذ و پارچه

در ثانی-ثانیا-دوم

بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن

زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود

بی همه کس-بی پدر و مادر
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

چارچار زدن-بی حیایی کردن

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

حق-باج سبیل-رشوه

از سفیدی ماست تا سیاهی زغال(همه و همه چیز)

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

 

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن

به گوش خر یاسین خواندن-بی اعتنایی کردن به حرف و نصیحت- از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

پشت رو-وارونه

 

بابا غوری-نابینا-کور

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

خدا رسانده-مفت و مجانی به دست آمده

دست بالا-حداکثر

 

حق-باج سبیل-رشوه

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
بغض کسی ترکیدن-از حالت گرفتگی و تاثر به گریه افتادن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

پیداش کردن-کسی را یافتن-گیر آوردن

زار-نا به سامان-خراب-بد

دست اول-نو و تازه

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

ریش پروفسوری-ریشی که فقط روی چانه یلند شده است

از رو بردن(خجالت دادن، مقاومت حریف را در هم شکستن)

پس افتاده-بچه ی کسی

دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن

پاره شدن بند دل-بسیار ترسیدن

آب به آب شدن-تغییر آب و هوا دادن-بهبود یافتن به سبب سفر

پر بودن خیک کسی-سیر بودن

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

پارو-زن پیر

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

خر زور-نیرومند-پرزور

پوست کنده-رک و بی پرده

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

 

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

پیله ی کسی به کسی گرفتن-کسی را اذیت کردن

چِک کشیدن-حواله کردن با بانک به وسیله ی چک

جیغ و ویغ-داد و فریاد

رو به رو کردن-در برابر هم وادار به اظهار عقیده کردن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

حلال زاده-پاک و نجیب

زن مرده-مردی که زنش درگذشته است

پشت گوش فراخ-تنبل-اهل مسامحه و کوتاهی

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

درز گرفته-کوتاه کرده

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

تو به تو-گوناگون-لا به لا

بچه باز-مردی که به پسربچگان تمایل جنسی دارد

به خاطر داشتن-به یاد داشتن-از بر بودن

رایانه-کامپیوتر

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

فال بد زدن

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

زدن به تور-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور

ریسه کردن-ردیف کردن-قطار کردن-پشت سر هم قرار دادن

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد

اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن

 

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

بیخود-بی مصرف-بدرد نخور

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

 

ارواح شکمت(ارواح بابات)

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

پای کسی به سنگ آمدن-از سر بی تجربگی و خامی شکست خوردن
از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن
رعایت کردن-نگاه داشتن حق کسی

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

 

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار

چاخان پاخان-دروغ

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

 
آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

پشت بام-سقف بیرونی بام

دست کسی را خواندن-از نقشه ی کسی با خبر شدن

دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن

در قال را گذاشتن-به سکوت برگزار کردن-مسکوت گذاشتن

از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن

با متانت-با وقار

از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

تاکسی تلفنی-نوعی تاکسی که تلفنی درخواست می شود
 

دنباله رو-پی رو-مقلد

جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک

آواز شدن(شهره شدن)

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن
آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

دست بده داشتن-بخشنده بودن

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

چاره-درمان

چاقوکش-کسی که با چاقو به مردم حمله می کند-آدم شزیر و عربده کش