مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 263

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

پلیتیک زدن-سیاست به کار بردن

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

تو پوزی خوردن-تو دهنی خوردن-دمغ شدن-نا امید شدن

برای کسی تره خرد نکردن-از کسی حساب نبردن-به کسی اهمیت ندادن-برای کسی اعتبار قائل نشدن

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

راه داشتن-چاره ای داشتن-داشتن ارتباط پنهانی-وجود داشتن راه مخفی با جایی

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

این دست و آن دست کردن(وقت تلف کردن، وقت کشتن، به عقب انداختن)

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت

حاجیت-بنده
خوار و حقیر-بی اعتبار-بی ارزش-ناچیز
چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

چاک زدن-نگا. چاک دادن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد
دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن
خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

جان من و جان شما-سوگند به جان من و شما

به زمین انداختن روی کسی-در خواست کسی را رد کردن

جا در جا-فورن-جا به جا

جِر زن-کسی که در بازی یا کاری دبه در می آورد

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود

زمخت گفتن-دشنام دادن-سخنان درشت گفتن

از دهان در رفتن-پریدن حرفی از دهان-بدون پیش‌بینی سخن راندن

چشم گود شدن-لاغر شدن

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن

زانویی-زانو

برای کسی آش پختن که یک وجب روغن داشته باشد-زمینه ی تنبیه و گوشمالی برای کسی آماده کردن

از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)

جوخه-کوچک ترین یگان نظامی شامل هشت نفر

چرک و خون-چرک آلوده به خون

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

چله داشتن-عزادار بودن در روز چهلم مرگ عزیزی

ددر برو-نانجیب-زن بدکاره

حاضر و آماده-آماده

بی قواره-بد شکل

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

تمام عیار-کامل-خالص-بدون نقص

 

دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک

جان جانی-صمیمی-یکدل

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد

آدم دیرجوش-کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

 

آزگار-زمان دراز

خلاف-جرم

انسان بودن(شریف و درست بودن)

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز
دست-بار-دفعه-مرتبه-واحد وسایل گوناگون

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

درآوردن دلی از عزا-پس از مدت ها گرسنگی غذای مفصل و مطبوعی خوردن-به خوشی و راحتی ساعتی را گذراندن

چارک-یک چهارم

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

 

ترک هوا شکستن-کاهش یافتن شدت سرما

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

بد گل-زشت-بد ترکیب

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

 

از تو به‌خیر و از ما به‌سلامت-ما را از این پس با یکدیگر کاری نیست

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

زیپو کسی را زدن-از کار برکنار کردن-معزول کردن

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

جن زدگی-دیوانه شدن-از حال طبیعی خارج شدن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

آواز شدن(شهره شدن)

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

دق دلی-دق دل

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

 

چوب الف-نشانه ای که با کاغذ می سازند و لای کتاب می گذارند-لاغر و باریک

چشم انداختن-نگاه کردن

جاخالی کردن-خود را کنار کشیدن

روبند کردن-کسی را به رودربایستی به کاری واداشتن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

 

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

چماق-چوبدست-گرز
حَب-قرص
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع

دسته پل-الک دولک

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)
زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

انداختن باد به غبغب(تکبر کردن، قیافه گرفتن)

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

چس مال کردن-لباس یا ظزفی را سرسری و با بی دقتی شستن

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

تار-از محلی راندن

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

خرده قرض-بدهی اندک

انگشتر پا-چیز بی‌ارزش

از چپ و راست(از همه سو، از همه جا)

جهیزیه-نگا. جهیز
دامب و دومب-آوای ضرب و تنبک

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

چراغ الله-نگا. چراغ

 

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

اگر و مگر کردن(شرط و بهانه آوردن)

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

بازاری-دارای شغلی در بازار-مبتذل

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
دَم کردن-ریختن آب جوش روی چای و مانند آن و حرارت دادن آن ها-گذاشتن برنج جوشانده بر روی آتش تا آب آن بخار شود

بیخ گیس ماندن- بیخ ریش ماندن

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

زبانی-شفاهی

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

حاملگی-آبستنی

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

زرد گوش-بی رگ-ترسو

حال و احوال-وضعیت-کیفیت

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

دستی-به عمد-از روی تعمد

ته ریش-ریش اندک

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

از بن گوش-کمال بندگی و خدمتکاری

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

 
دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

از زمین سبز شدن-ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن-به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن

افسارسرخود-خود‌رای-افسارگسیخته

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم
زاییدن زیر کاری-کاری را به دلیل دشواری به پایان نرساندن
جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

آب در جگر داشتن(توانایی مالی داشتن)

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

چله نشین-کسی که از خانه بیرون نمی آید-خانه نشین

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

بی ریشه-بدون اصالت-نا اهل-نا نجیب

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

به یک چوب راندن-همه را به یک چشم نگاه کردن

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

دمپایی-کفش راحتی خانه

ازخودراضی-متکبر-خود پسند

آدم ثانی(حضرت نوح)
دو به هم اندازی-فتنه انگیزی-سخن چینی

خوش غیرتی-زیاده غیرت نشان دادن-به طنز یعنی بی غیرتی کردن

جاهل-جوان-نادان

رومیزی-منسوب به میز
برو برگرد-چون و چرا

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

چُرت-خواب کوتاه

خون راه انداختن-نگا. خون به پا کردن
چارواداری-زشت-وقیح-بی ادبانه

بز رو-راه باریک و پرپیچ و خم در کوه و جنگل

تغ تغ-صدای برخورد دو چیز به هم

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

تُف به دهن-حیرت زده

چروکیدن-چین دار شدن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

بن بست-کوچه ای که راه در رو نداشته باشد-مشکلی که راه حل نداشته باشد

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

چس نفس-پر حرف-کسی که حرف های بی سر و ته و ملال آور می زند

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

حواله ی سر خرمن-وعده به آینده ی نامعلوم

 

زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید

ای والله گفتن-به برتری کسی بر خود اقرار کردن

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

تار و مار-متفرق-پراکنده

دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن

چارقد-روسری زنانه

جیز گر-ربا خوار-کسی که از دیگران برای دادن مکان غیرقانونی پول می گیرد

آبکش کردن(سوراخ سوراخ کردن)
دستگیر شدن-فهمیدن-متوجه شدن-بو بردن-عاید شدن-بازداشت شدن
زُل زُل-نگاه کردن زل زدن

حمله ای-مبتلا به بیماری غش

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

زور گفتن-حرف و خواست خود را به کسی تحمیل کردن

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

دل و دماغ نماندن برای کسی-حال و حوصله ای در کسی نبودن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

شماره ی نوشته : ١- ۹ / ۷

آدم-نوکر

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

دیم دیم-ساز به زبان کودکان

تیز بزی-فورن-بی درنگ

 
جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن
چرند گو-یاوه گو
تارتنک-عنکبوت-کارتنک

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

ته گرفتن-سوختن غذا

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن(کار را به نااهل سپردن)

ابتدا به ساکن-ناگهانی-بی‌مقدمه

 

دست دراز کردن-به حریم و حقوق دیگران تجاوز کردن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

پابند شدن-دلبستگی پیدا کردن-به چیزی یا کسی گرفتار شدن

آفتابه گرفتن-آفتابه برداشتن

درویش کردن چشم ها-نادیده انگاشتن-نگاه نکردن

آکِله-جذام-زن سلیطه

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

آفتاب‌رو(جایی که آفتاب بر آن بتابد)

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

حاج خانم-عنوان احترام آمیز برای زنان مسلمان سالمند

دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

آدم بی‌خود(بی‌شخصیت و بی‌معنی)

دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

تک و تنها-یکه و تنها-به تنهایی

تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن

دستمال به دست-چاپلوس-متملق

به جوش آوردن خون کسی-کسی را به اوج عصبانیت رساندن

تخت پایی-صاف بودن کف پا

بزن-شجاع-دلاور-اهل دعوا و مرافعه

در آوردن پول-برای به دست آوردن پول و درآمد کوشیدن

دَم ریز-پشت سر هم-پیاپی-متوالی

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز

از دست دادن(گم کردن)

بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

آکله فرنگی-سیفلیس

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

خام عقلی-حماقت-دیوانگی

حساب و کتاب از دست کسی خارج شدن-اداره و نظم امور از دست کسی در رفتن

آفتابه برداشتن-دست به آب رساندن-پابرهنه وسط حرف کسی دویدن

ای داد بیداد-کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

چو-شایعه

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

دُم گرفتن-پشت سر هم ایستادن

خوردگی-ساییدگی-فرسودگی
زیر دادن-با کسره خواندن حرفی
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)

پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است

در جا زدن-پاها را بدون راه رفتن به نوبت چپ و راست به زمین کوبیدن-ترقی نکردن

اخ و تف کردن-آب دهان بیرون افکندن
پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

دست آویز-بهانه-مستمسک-عذر

بنده زاده-پسر من

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

جوجه خوردن-مرفه بودن-در ناز و نعمت زیستن

تو دماغی-صدایی که بخشی از آن از بینی برآید

این سفر-این بار

دلچرکین-کسی که از چیزی اکراه پیدا کرده است

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

بزنگاه-نقطه ی ضعف-سر وقت-موقع حساس-زمان مناسب

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)

به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن

آه نداشتن که با ناله سودا کردن(آه در بساط نداشتن)

جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

چانه-گلوله ی خمیر نان

بی ریش-ناجوانمرد-نامرد

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

پزا-زود پخت شونده

داداشی-برادر در زبان کودکان

پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات

چنگ انداختن-چنگ زدن

 

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

دسته کلید-مجموعه ی کلیدها در یک حلقه یا بند

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

از سیر تا پیاز-همه چیز-با همه‌ی جزئیات

خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

تعارف شاه عبدالعظیمی-تعارف زبانی و غیرجدی

از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)

آتشی شدن-از کوره در رفتن

 

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

باریک اندام-لاغر و ظریف

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

زهرمار خوردن-کوفت کردن-خوردن به تحقیر

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

دماغ تیز داشتن-شامه تیز داشتن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)

خوش سلیقه-خوش ذوق-نیکو طبع

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند
تته پته-لکنت زبان
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
زبان ریزی کردن-زبان ریختن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آتشی(تندخو، زودخشم)

خاکه رو خاکه-پی در پی کاری را انجام دادن یا چیزی را خریدن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

دهان به دهان گذاشتن-دهان به دهان شدن

برج ریق-برج نامیمون و نامبارک

دلسردی-ناامیدی-یاس

 
پی جور شدن-دنبال نمودن-جستجو کردن

بد مروت-نامرد-ناجوانمرد

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

پشه کسی را لگد زدن-با دردی اندک بنای گله و زاری گذاشتن

انداختن توی هچل(دچار دردسر و ناراحتی کردن)

بد اخم-عبوس و ترشرو

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

چنگک شدن-چنگ شدن

نوشته دیگر :   غرفه سازی نمایشگاهی ؛ نکات کلیدی ساخت غرفه برتر
بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

تته پته-لکنت زبان

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

ترشرویی-بد خویی-اخمو بودن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

از چشم کسی برق پریدن(شدت ضربه‌ای را که به کسی وارد شده است نشان می‌دهد)
 

پازلفی-سر خط-بخشی از موی سر که از شقیقه ها به پایین صورت می روید

تکان نخوردن آب از آب- آب از آب تکان نخوردن

بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

دستِ دلبر-گران قدر-عزیز

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

خرمن-انبوه و پرپشت

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

از آب درآوردن(عمل آوردن، انجام دادن)

خال گوشتی-نقطه ی برجسته ای از گوشت بر پوست بدن

به لجن کشیدن-مفتضح کردن-رسوا و بی آبرو کردن

آجیل دادن(رشوه دادن، حق و حساب دادن)

جواب دوپهلو-جواب نامشخص و مبهم

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

بی نماز شدن-گرفتار عادت ماهانه شدن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

خانم آوردن-پا اندازی کردن

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی

چلو کباب-غذایی مرکب از چلو و کباب

آجر شدن نان-از بین رفتن درآمد

دادستان-ستاننده ی داد-مدعی العموم

 

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

رکاب کش-به تاخت-با سرعت

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

زوار در رفتن-بند و بست چیزی خراب شدن-از شدن خستگی یا پیری از کار افتادن
دوبله-دو برابر-دوبلاژ

چُل-آلت مرد

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

توی دل کسی را خالی کردن-کسی را ترساندن-ناامید کردن

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

دان-دانه-چینه

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

دله-هرزه-چشم چران-پرخور
خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

تک و تا-جنب و جوش

دست بده داشتن-بخشنده بودن

دست به کار نرفتن-حال کار کردن نداشتن-برای کار بی حوصله بودن

پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار

چاپی-حرف دروغ و بی اساس

جفنگ گفتن-یاوه گفتن-هرزه درایی

از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

 

دان دان-متفرق و پراکنده

خرفت-نادان-ابله-کند ذهن

زاغ گرفتن-مسخره کردن-شیشکی بستن

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

حیدری و نعمتی-گروه های دشمن هم

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

از دست دادن-گم کردن

دست دوم-کار کرده-مستعمل

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

چوبه ی دار-تیری که محکوم به مرگ را از آن می آویزند

پات-بی آبرو-بی تربیت

حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

جِر خوردن-پاره شدن

باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

پشته کردن-روی هم انباشتن

خرده شیشه داشتن جنس کسی-بدحنس بودن-آب زیرکاه بودن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

باب-مرسوم-معمول

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

زبان کوچکه-زبان کوچک

دست بالا کردن-پیش قدم شدن-آستین بالا زدن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
 

بیراهه-راه میان بر ولی دشوار

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

بازیگوش-شیطان و حرف نشنو-بازی دوست

از تو چه پنهان-راستش را بخواهی

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

چهار ابرو-دارای ابروهای کلفت و پر پشت

جَخت-متضاد صبر

جنسی-آن چه که به سکس مربوط باشد

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده

خاله بی بی-نوعی آش

ژاندارم-مامور انتظامی عضو ژاندارمری

بازی کردن-لق بودن-جفت نبودن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

 

آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

از قماش چیزی (کسی) بودن(از جنس چیزی بودن، از تیپ کسی بودن)

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

 

پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن
آتش‌بیار معرکه(فتنه‌انگیز میان دو دشمن)

دنباله رو-پی رو-مقلد

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خرده خرجی-خرج های اندک

بازوبند-نواری که به نشانه ی معینی بر بازو می بندند

آب دادن بند-خود را لو دادن-فرصت را از دست دادن

از پشت خنجر زدن-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای در آوردن

جیک در نیاوردن-صدایی در اعتراض بر نیاوردن-کم ترین اعتراضی نکردن

جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه

دم و دود-مجلس گرم مهمانی-دود تریاک و شیره و سیگار و چپق

تازه داماد-پسری که تازه ازدواج کرده است

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن
چهار چوب-محدوده-قاب
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند

راست و حسینی-رو راست-بی شیله پیله

به پیر و پیغمبر قسم خوردن-سوگند بسیار یاد کردن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)
بدک-نه چندان بد

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

تشر تو شور کردن-هرت و پورت کردن

تند نویس-کسی که سریع می نویسد

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

 

امان دادن(کسی را پناه دادن، از گناه کسی گذشتن)

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

تنگ هم-چسبیده به هم

پَر جبرئیل-چیز کمیاب و نادر-پول
پادویی کردن-فرمان برداری از استادان در مورد کارهای سرپایی-فراهم آوردن مقدمات
دندان شکن-قاطع-محکم

از دماغ کسی در آمدن-شادی و نشاطی را با اندوه و رنج تاوان دادن

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

خرکاری-پرکاری-مفت کاری

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

از ته ریش گذشتن(فریب دادن)

بَهمان-فلان

 

جُربزه-قدرت-توانایی

این جور که بویش می‌آید-چنان که از ظواهر امر پیدا است-از فرار معلوم

پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن

رودل کردن-به سنگینی معده دچار شدن

بغداد آباد-شکم سیر

انداختنی(جنس نامرغوب)

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

درد دل-غم و اندوه درونی

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

جِر خوردن-پاره شدن

حرف بی ربط-سخن نامربوط

بتمرگیدن-نشستن به فرمان تحقیرآمیز

چاق کردن غلیان-آماده کردن غلیان برای کشیدن

باش !-نگاه کن-ببین

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون
از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)
اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)

پا برهنه-بدون کفش

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

خفت انداختن-تنگ کردن-در تنگنا قرار دادن

این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

زهرمار سلطان-ترش رو-اخمو

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

پا به رکاب-آماده ی رفتن

دلخور بودن-گله مند بودن-ناراضی بودن

دسته کوک-ساعتی که از محل دسته کوک می شده است

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

 

پینه-وصله-پوست سخت شده

دیوانه بازی-انجام کارهای ابلهانه و نابخردانه

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

 
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

دق مرگ-دق کش

از کیسه خوردن-از جیب خوردن

انسان-آدم خوب و پایبند به اصول اخلاقی

 

خشخاشی-نان خشخاش زده

چار راه-محل تقاطع دو راه

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند

دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن

پیشی-گربه در زبان کودکان

حلق آویز-به دار کشیده

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

از خود در آوردن(دروغ‌پردازی کردن)

دوخته فروش-کسی که پارچه بخرد-از آن لباس بدوزد و برای فروش عرضه کند

از کسی خوردن-توانایی مقابله با کسی را نداشتن

دید و بازدید-ملاقات خویشان و دوستان با یکدیگر

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

چشم بلبلی-دارای چشم گرد-نوعی لوبیا

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)

دست و پای خود را گم کردن-دست پاچه شدن

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد
جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

جر و بحث کردن-مجادله را به درازا کشاندن

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

 

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

ریخت-شکل و قیافه-سر و وضع

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

دختر سعدی-دختری که بیش تر در بیرون از خانه و کم تر در خانه است

از سر نو(دوباره)

اوقات‌تلخی-ترش‌رویی-عصبانیت

دور سر چرخاندن و دادن-صدقه دادن

 

اشک کوه-یاقوت-لعل

دده سیاه-نوکر-نوکر سیاه

زیر آبکی-شنای زیر آب-پنهانی

خالی کردن تفنگ-شلیک کردن
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن
آخر و عاقبت(نتیجه‌ی خوب)
زرت و زبیل-آت و آشغال-خرده ریزهای کم ارزش

دست کسی را بند کردن-به کاری گماشتن

زیر و رو کردن-همه جا را به دنبال چیزی گشتن-به هم ریختن

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

بر افتادن-از کار بر کنار شدن-بی اعتبار شدن

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

چشم روشنی-چیزی که برای خوشامدگویی برای کسی می برند

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

از بن دندان-از ته دل-با میل و رغبت

آواز دهل-چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است-نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد

چشته خور-کسی که پس از یک بار کمک گرفتن همیشه توقع کمک دارد

 

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

آدم استخوان‌دار(کسی که اراده و پشتکار دارد)

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

بی قواره-بد شکل

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

دیدن چیزی از چشم کسی-از او دانستن-به حساب او گذاشتن

دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است

دم-هنگام

جاده کوبی-راه صاف کردن

از سکه افتادن-ار رونق افتادن-از دست دادن زیبایی

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

بش باد-حقش باشد-هنگامی که کسی به دشمنان دین لعنت بفرستد-شنوندگان این جمله را می گویند.

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

تق و لق-بی رونق-کاسد-بی مشتری

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

پخش و پلا-پراکنده-تار و مار

زبر و زرنگ-چابک و فرز
دست چپ از دست راست ندانستن-هر را از بر تشخیص ندادن

پشت چشم سنگین شدن-چیره شدن خواب

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

زیر دماغ کسی سبز شدن-ناگهان در برابر کسی حاضر شدن

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

به هم خوردن حال-استفراغ کردن-بالا آوردن
به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

حال و بار-وضع زندگی

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

توپ مروارید-توپ بزرگ در ارگ تهران که در گذشته زنان در روز چهارشنبه سوری از زیر آن می گذشتند تا بخت شان گشوده شود

ته بر کردن-از ته بریدن

حنز پنزر-نگا. خرت و پرت

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

 

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

 

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

دل به دل راه داشتن-احساس متقابل داشتن

در تشک پر قو خوابیدن-از هر جهت آسوده و بی خیال بودن

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

اُمُل(عقب‌افتاده، قدیمی)

خوش آب و رنگ-سرخ و سفید چهره-زیبا و ملیح

احتیاطی-نجس-ناپاک

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

کار شگفت‌انگیز کردن

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

دلچسب-دلپذیر-مقبول

به لعنت خدا نیارزیدن-دارای هیچ ارزشی نبودن-به هیچ نیارزیدن-مفت نیارزیدن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

در هم رفتن-در فکر فرو رفتن-خشمگین شدن

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن

پشک انداختن-قرعه کشیدن

ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن

دختر دم بخت-دختری که هنگام شوهر کردن او رسیده باشد

حق التدریس-مزد آموزگار

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

دَمکنی-پارچه ای کلفت که برای جلوگیری از بیرون رفت بخار و دم کشیدن برنج یا چای بر روی دیگ یا قوری می گذارند

چاخان پاخان-دروغ

جان جان-معشوق-محبوب

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی