آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)
ترقه فرنگی-بچه ی شرور
چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب
آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
پر مدعا- پر ادعا
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
چرک و خون-چرک آلوده به خون
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
ادبخانه(مستراح، طهارتخانه)
آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)
تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
اُرُسی-کفش
خنگ-نادان-ابله-کودن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره
تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن
دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی
پَخ-مسطح-بی ژرفا
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن
روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن
چوروک-چین و شکن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه
زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان
خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر
ازرق شامی-اخمو-ترشرو
آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی
اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن
ته نشین-رسوب کرده
چُس افاده-افاده ی بی جا
حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
انداختنی-جنس نامرغوب
حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
دخترینه-دختر-مونث
ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن
خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن
خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت
دست کم-حداقل
حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن
آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)
آتشی(تندخو، زودخشم)
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
خودی-آشنا
خاکه زغال-ریزه ی زغال
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن
خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
آب خنک خوردن(به زندان افتادن)
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن
جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند
جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز
د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری
بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه
افتادن بچه-سقط شدن جنین
راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار
چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان
در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه میگویند (یعنی میشنوم)
تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن
چلاق-دست و پا شکسته یا بریده
به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
بقچه بندی-ران چاق
بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن
راه راه-دارای خطوط موازی
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود
دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن
جبهه ی جنگ-میدان جنگ
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
برادر زاده-فرزند برادر
باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن
چربیدن-برتر بودن-پیش بودن
پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن
آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)
دست کم-حداقل
آیهی یاس(آن که بدبینی را به کمال میرساند)
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
چای کاری-کشت و زرع چای
انگشتشمار(کم، معدود)
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
آبدار(سخت، شدید، سنگین)
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)
رایانه-کامپیوتر
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
د ِ-پس-آخر
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن
پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی
تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن
زبان تر کردن-سخن گفتن
زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار
اسم شب-کلمهی رمز برای عبور به هنگام شب
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی
پینه زده-وصله کرده
خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد
بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد
پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت
از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن
خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند
از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)
دو پولی-کالای بی ارزش
خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است
در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن
آبدار-سخت-شدید-سنگین
خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن
دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
تیز بزی-فورن-بی درنگ
حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود
دستکاری-دست بردن در چیزی
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن
حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات
به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن
ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری
آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینهی تعمیر چیزی از بهای نو آن)
زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
اجاقکور-نازا-بی فرزند
زُل زدن-خیره نگاه کردن
بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار
ژله-لرزانک
اجاقکور-نازا-بی فرزند
دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)
باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب
خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
دک و پوز-دهان و لب و دندان
بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به دست آوردن
حساب داشتن-حساب بانکی داشتن
فرض کنیم که
پخته-با تجربه-دنیا دیده
بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن
از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن
ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن
ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن
در به دری-بی خانمانی-آوارگی
دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن
چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند
حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن
چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن
داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال
دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن
آفتاب خوردن-سختی کشیدن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
ریغ-مواد درون امعا و احشا
تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی
پول خرد-پول سکه ای
از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
چشم باباقوری-نابینا-کور
تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
جز و ولز-نگا. جز و وز
خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)
جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول
از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)
چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده
روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
دلداری دادن-تسلی دادن
الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچهی کوچک، سیخ، راست)
پر افاده-متکبر-مغرور
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
آستین از دهان برداشتن(خندیدن)
در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن
خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن
آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت
تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن
از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن
باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل
از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، بهکلی زیر چیزی زدن)
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی
پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن
زاق-چشم زاغ چشم
ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ
تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن
بد اخم-عبوس و ترشرو
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
آفتابرو-جایی که آفتاب بر آن بتابد
جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران
برچسب زدن-تهمت زدن
حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی
بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن
درآمد-عایدی
رجاله-اراذل و اوباش
تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه
خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن
الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))
رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن
دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن
بیا بیا- برو برو
دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها
پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی
پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن
به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن
جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن
بساز-آدم سازگار-صبور
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن
بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
چاقالو-چاق-فربه
زاچ-زائو
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه
خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس
از قدیم ندیمها(از گذشتههای دور)
پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد
دزدی گرگی-دله دزدی
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی
چغاله بادامی-چغاله بادام فروش
اسمورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)
این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)
خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز
تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده
تت و پت-لکنت زبان
خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن
آفتاب به آفتاب-هر روز
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن
آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)
خدا به دور-پناه بر خدا
رقاصی-کارهای بی هوده و سبک
پت پتی-موتور سیکلت
دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس
دبه-ظرف-کوزه
تنبان درآر-بی حیا-دریده
جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود
جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
بنا گذاشتن-قرار گذاشتن
از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بیمیلی تظاهر کردن
رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن
جهود ی-هودی-مقتصد
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن
جا دار-وسیع-فراخ
رخصت خواستن-اجازه خواستن
دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری
خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده
چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
پوست کنده-رک و بی پرده
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد
حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن
خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی
تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد
چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن
پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن
دیالله-زود باش دیگه !
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن
تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی
دق مرگ-دق کش
دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان
برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری
جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن
جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ
دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن
از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دستها را میان پاها فرو بردن)
ازرق(چشم زاغ)
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
انگشت رساندن-دستدرازی کردن-دست زدن
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
حرف گوش کن-حرف شنو
ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن
چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن
پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن
زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن
آیینهی اسکندری(آفتاب)
از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)
حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا
پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر
پشه کوره-پشه ی ریز
چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی
دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
حتم داشتن یق-ین داشتن
روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی
تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن
درد گرفتن دل از اسهال
آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)
جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
دست زدن-لمس کردن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
پَخ خوردن-تیزی چیزی
زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن
انگشتکوچکهی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)
چرچری کردن-خوردن و عیش کردن
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند
بی پرده-رک و صریح-آشکار
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند
دندان تیز کردن-طمع کردن
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
دُم لابه-چاپلوسی-تملق
از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)
تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن
خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن
خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
حق شناس-سپاس گزار
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن
پت پتی-موتور سیکلت
خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده
خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی
چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن
اَکه ننه(آدم آبزیرکاه)
جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن
دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است
چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن
جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن
اُتُل(شکم، اتوموبیل)
خود را خوردن-رنج بردن
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
از سیر تا پیاز(همه چیز، با همهی جزئیات)
پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن
خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا
حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن
دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن
خیره-بی شرم-پر رو
روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس
بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن
دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده
آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن
خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن
دست علی به همراه-علی یارت باد
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی
خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن
آدم بگو بخند(شیرینزبان و بذلهگو)
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن
تراشیده شدن-لاغر شدن
پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن
اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگبینی احمقانه داشتن)
در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
ذِله کردن-ذله آوردن
از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن
دولاب-گنجه-کمد-قفسه
پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن
در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن
خدا به همراه-خدا خافظ
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است
دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی
پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن
ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)
تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد
دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت
اهل دود(سیگاری)
خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد
دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده
درق دروق-درق درق
پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند
پاسور زدن-پاسور بازی کردن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی
اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بیحوصله شدن
خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن
پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی
دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار
بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود
ذِله شدن-ذله آمدن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ
آواز شدن(شهره شدن)
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
دهن-واحد آواز خواندن
به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن
پول چایی-انعام-بخشش
حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
خاک پاک-زادگاه
ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن
پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو
از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه
آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئهای ترتیب دادن)
جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن
در ثانی-ثانیا-دوم
آرتیستبازی(انجام کارهای غیرعادی)
به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی
به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن
خل و ول-دیوانه-ساده لوح
آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند
به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند
چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی
تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم
ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته میشود
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند
در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن
خوش انصاف-با انصاف-منصف
تو دوزی-دوختن از درون
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکالتراشی کردن)
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد
چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن
تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی
چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن
دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن
چل مرد-مرد کوتاه قد
تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو
خیط کشیدن-خط کشیدن
البرز-بلندقامت-دلیر
تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ
حیوانی-نگا. حیوانکی
پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن
حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن
زالو-آدم سمج
دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن
آکبند(نو واستفادهنشده، هنوز از جعبه بیرونآوردهنشده، دست اول)
خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
دم-هنگام
جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد
پیش-برنده-آن که جلو است
از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان بهدر رفتن
چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند
این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است
آب در هاون کوفتن-کار بیهوده کردن
این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
آکِله(جذام، زن سلیطه)
آدم بیخود-بیشخصیت و بیمعنی
پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد
دم موشی-هر چیز باریک و دراز
خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند
دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد
داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن
دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن
دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل
جایی-مستراح-توالت
تُف به دهن-حیرت زده
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن
پیه دل باز کردن-تحمل کردن
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه
جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن
چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن
آب بردار-دوپهلو-کنایهآمیز
زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن
اُرد(درخواست، سفارش، دستور)
بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن
با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
بر وفق-مطابق-موافق
جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن
ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود
چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن
چرند اندر چرند-پرت و پلا
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن
پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن
زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند
بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد
حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن
از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
دوندگی-سعی و کوشش
حشل-خطر
پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن
رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن
چوروکیده-پر چین و چوروک
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده
از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن
تنگ بودن وقت-دیر شدن
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن
جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند
خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی
اسباببازی(وسیلهی بازی (بهویژه برای کودکان))
روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
افقی برگشتن-شهید شدن و روی دستها تشییع شدن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن
تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن
زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند
به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن
دلقک-شخص مسخره
جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن
حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
پیش پیشکی-از پیش
زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن
پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی
آفتابنشین-بیکاره و تنبل
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
رده-حرف زشت یا نامربوط
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
پا به رکاب-آماده ی رفتن
به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی
چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری
خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
ریق افتادن-ریغ افتادن
زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن
خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن
آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن
چَک-سیلی-کشید
راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن
بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن
تو دار-راز نگهدار
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا
زاغ-دارای چشمان آبی رنگ
خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند
حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن
کار شگفتانگیز کردن
خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست
دندان-گاز
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن
پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)
اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر
خر و پف-نگا. خرناس
تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است
تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند
به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
جا آمدن حواس-به هوش آمدن
ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
بند-ریسمان-طناب-رشته
در هم لولیدن-توی هم رفتن
بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر
بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن
اتوکشیده-با سر و وضعی شستهورفته و مرتب
بالینی-کلینیکی
خوشگلک-با خوشگلی اندک
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
آن چنانی(چنانکه خود میدانی، بسیار گرانبها، بسیار عجیب)
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن
به پول رساندن-فروختن
چراغ الله-نگا. چراغ
پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن
آبگوشتی(بیارزش، پیش پا افتاده)
زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن
از کیسهی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن
خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی
آسیابگردان-کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید
بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند
داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن
رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش
دولت منزل-دولت سرا
دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
چلک بازی-بازی الک دولک
بند-ریسمان-طناب-رشته
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن