کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 338

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

ترقه فرنگی-بچه ی شرور

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

آشی بودن زندگی(نامساعد بودن حال و احوال)

خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
 

پر مدعا- پر ادعا

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن

پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود

چرک و خون-چرک آلوده به خون

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

از بای بسم الله تا تای تَمَت-از اول تا آخر-از سیر تا پیاز

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

ادب‌خانه(مستراح، طهارت‌خانه)

آب حیات(عشق و محبت، دهان معشوق)

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن
اُرُسی-کفش

آفتاب روی پشت بام جمع کردن-کاملا تنگدست بودن

خنگ-نادان-ابله-کودن
خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده
بد ریخت-بد شکل-بد هیکل-بد قواره

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

تن به کار دادن-زیر بار کار و مسئولیت رفتن-برای کار آماده شدن

دشت-فروش اول کاسب-نخستین پول دریافتی کاسب

بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

بزن قدش-دعوت به دست دادن برای نشان دادن توافق و همدلی

پَخ-مسطح-بی ژرفا
با نگاه کسی را خوردن-با چشم خریدار یا شهوانی به کسی نگریستن

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

چوروک-چین و شکن

 
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدت‌ها تصادفی آشنایی را دیدن

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

زاد و رود-زاد و ولد-فرزندان

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

ته نشین-رسوب کرده

چُس افاده-افاده ی بی جا

پشکل برچین-سخت بی سر و پا-بسیار حقیر

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
ریش سفید-مرد سالخورده و محترم

دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

انداختنی-جنس نامرغوب

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

دست گرفتن برای کسی-خطای کسی را مرتب به رخ او کشیدن

 

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

دخترینه-دختر-مونث

ذات نداشتن-ذات کسی خراب بودن

خرابکاری-به هم زدن نظم-ایجاد اختلال-آلودن بستر و لباس-تروریسم

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

جفنگیات-سخنان یاوه

در آمدن از جلوی کسی-با کسی مقابله به مثل کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

 

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

 

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه
اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

پاشنه بلند-کفش زنانه با پاشنه های بلند

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

دست کم-حداقل

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

 

آتشی(تندخو، زودخشم)

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)
خودی-آشنا

خاکه زغال-ریزه ی زغال

اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

 
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

 

خانم آوردن-پا اندازی کردن

 

تر تری-کسی که اسهال گرفته است

آب خنک خوردن(به زندان افتادن)

تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار

دیگ و بادیه را گرو گذاشتن-بسیار تهی دست و بی چاره شدن

جفت و جلا-تکاپو و تلاش-دوز و کلک

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

چرخ کار-کسی که با چرخ خیاطی کار و زندگی می کند

 

جَلد-چابک-چالاک-کبوتر دست آموز

د ِهه !-کلمه ای برای پرسش به معنی چرا چنین می کنی؟ چرا چنین می گویی؟ یا برای بیان اعتراض به کاری

بیا و ببین-تماشایی-بسیار جالب-قابل توجه

افتادن بچه-سقط شدن جنین

راه افتادن-آغاز راه رفتن کودک-آغاز به کار کردن-روشن شدن دستگاه-رونق یافتن کسب و کار

چوب علی موجود-چوب کج و معوج درویشان

در پاسخ به زنگ تلفن یا خانه می‌گویند (یعنی می‌شنوم)

تند رفتن-دور برداشتن-زیاده روی کردن-از حد خود تجاوز کردن

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

به چاک زدن-فرار کردن-جیم شدن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

 

بقچه بندی-ران چاق

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

زیر بته عمل آمدن-بی پدر و مادر بودن-بی فرهنگ بودن

راه راه-دارای خطوط موازی

چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

جبهه ی جنگ-میدان جنگ
خالچه و میخچه گذاشتن-شاخ و برگ دادن-شرح و تفصیل بیش از اندازه دادن

بابا بزرگ-پدر بزرگ

برادر زاده-فرزند برادر

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

دست کم-حداقل

آیه‌ی یاس(آن که بدبینی را به کمال می‌رساند)

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن

چای کاری-کشت و زرع چای

انگشت‌شمار(کم، معدود)

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

آبدار(سخت، شدید، سنگین)

از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

رایانه-کامپیوتر

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

د ِ-پس-آخر

دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

پیش انداختن-جلو انداختن-مقدم داشتن

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

تصدق شدن کسی را-بلاگردان کسی شدن-قربان صدقه ی کسی رفتن

چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

زبان تر کردن-سخن گفتن

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

تخت شدن-صاف و هموار شدن-کاملا نشئه شدن

 

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

اسم شب-کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

جز و وز-اظهار عجز و ناراحتی-شرح غم و اندوه-صدای سوختن چیزی

بد شیر-متقلب-بد جنس

آیه‌ی یاس-آن که بدبینی را به کمال می‌رساند

پینه زده-وصله کرده

خودنویس-قلمی که جوهرش را با خود دارد

بریدن-از نفس افتادن-درمانده شدن-از حرکت باز ماندن

 

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

تو بوق زدن-رازی را فاش کردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

خال باز-کسی که ورق ها را با تردستی می اندازد و مردم را فریب می دهد

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

از خاک برداشتن(کسی را نواختن و به جایی رساندن)

خط آوردن-مدرک کتبی ارایه کردن

بچگی کردن-بیخردانه

خیار شور-خیار سبز که مدتی در آب نمک بخوابانند

از سر وا کردن(کاری را سرسری انجام دادن)

دو پولی-کالای بی ارزش

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

در رفتن کار از دست کسی-قافیه را باختن-اراده ی کار از دست کسی خارج شدن

 

آبدار-سخت-شدید-سنگین

خرج اتینا کردن-پولی به مصارف بی هوده رساندن

دستی پز-نانوایی که در خانه نان می پزد

پشت چیزی گذاشتن-با پشتکار دنبال چیزی رفتن-کاری را با اراده ی محکم دنبال کردن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

تیز بزی-فورن-بی درنگ

باریک اندام-لاغر و ظریف

حاجی من شریک-کسی که خود را داخل کاری می کند و مدعی شراکت می شود

دستکاری-دست بردن در چیزی

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد

بالا آمدن گندکاری-برملا شدن افتضاح پنهان شده

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

به دل آوردن-در خاطر نگاه داشتن-از یاد نیردن

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

به حول و ولا افتادن-دستپاچه و مضطرب شدن-به تلاش و تقلا افتادن

ترکمون زده-نوعی دشنام است. توهینی برای زاییدن یا خراب کاری

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب
پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر
حرص کسی را درآوردن-کسی را خشمگین کردن
 

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

زُل زدن-خیره نگاه کردن

زانویی-زانو

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن
بلا ،-آدم حیله گر-زرنگ-آسیب-زیان آزار

ژله-لرزانک

اجاق‌کور-نازا-بی فرزند

دل داشتن-جرات داشتن-دلیر بودن

زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

 

باز و ولنگ-گل و گشاد-بی نظم و ترتیب

جاکش-پا انداز-دلال محبت

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

به مشروطه ی خود رسیدن-به هدف خود دست یافتن

خواب نامه-کتابی که در آن تعبیر خواب ها نوشته شده است

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

دک و پوز-دهان و لب و دندان

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

تسمه ای-آدم لاغر و باریک ولی نیرومند

حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

 

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

فرض کنیم که

پخته-با تجربه-دنیا دیده

بله گرفتن-رضایت عروس را گرفتن

از چشم کسی دیدن-کسی را مسئول چیزی دانستن

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

زیر آب کسی را زدن-با اسباب چینی و توطئه سبب خلع مقام کسی شدن

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن

دهان به دهان شدن-بحث و مجادله کردن-با پست تر از خود جر و بحث کردن

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

حرز جواد-دعایی منسوب به جواد امام محمد تقی

زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس

راه کشیدن چشم-خیره شدن بی اراده به جایی بدون پلک زدن

چاخان کردن-دروغ گغتن-چُسی آمدن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

داد و قال-داد و فریاد-قیل و قال

خاله در هم-همیشه نگران-همیشه اخم کرده

دست به دامان کسی شدن-به کسی پناه آوردن-به کسی متوسل شدن

آفتاب خوردن-سختی کشیدن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد

ریغ-مواد درون امعا و احشا

 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

پول خرد-پول سکه ای

از پا در آوردن(سخت فرسوده و از کار افتاده کردن)

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

تیپا زدن-با نوک پا ضربه زدن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

چشم باباقوری-نابینا-کور

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

برادر تنی-برادر حقیقی

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

جز و ولز-نگا. جز و وز

خورند-لایق-درخور-به اندازه ی-طرفیت

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

جیزگر خانه-محل رباخواری و قرض دادن پول در برابر اموال منقول

از چیزی گلی چیدن(از چیزی بهره بردن)

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

روی تاب گذاشتن-سپردن شرط بازی به نفر سوم برای جر نزدن حریفان
دلداری دادن-تسلی دادن

الف(قاچ خربزه و از این قبیل، بچه‌ی کوچک، سیخ، راست)

پر افاده-متکبر-مغرور

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

آستین از دهان برداشتن(خندیدن)

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

خوار و خفیف-ذلیل-بدبخت

آتش به مال خود زدن(کالایی را بسیار ارزان فروختن)

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

آدم عوضی-کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست-بدطینت

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

خوب کردن-درمان کردن-شفا دادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)
پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

زاق-چشم زاغ چشم

ریخته پاشیده-درهم برهم-شلوغ پلوغ

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

بد اخم-عبوس و ترشرو

آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

برچسب زدن-تهمت زدن

آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

بیل را پارو کردن-در کاری ناشیگری محض کردن

درآمد-عایدی

رجاله-اراذل و اوباش

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

الو گرفتن(آتش گرفتن، (کنایه از شدت خشم و عصبانیت))

رفتن بالای منبر برای کسی-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن-غیبت کردن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

بیا بیا- برو برو

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

 

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

ترق و تروق-سر و صدای به هم خوردن دو یا چند چیز

جهل کردن-در انکار چیزی پافشاری کردن

اَتَر زدن-فال بد زدن

بساز-آدم سازگار-صبور

 
در رفتن با کسی-رفع اختلاف کردن با کسی-آشتی کردن

بد بیاری-بد شانسی-ناسازگاری بخت-چپلی

درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن

چاقالو-چاق-فربه
زاچ-زائو
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

دلچرکی-ناخوشایندی-اکراه

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

دزدی گرگی-دله دزدی
پس انداز-پول کنار گذاشته شده-صرفه جویی

چغاله بادامی-چغاله بادام فروش

 

اسم‌ورسم(نام و مقام، شهرت و اعتبار)

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

این کلاه آن کلاه کردن(قرضی را با قرض دیگری پرداختن، از ریش برداشتن روی سبیل گذاشتن، کلاه تقی را سر نقی گذاشتن)

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

تازه نفس-دارای نیروی مصرف نشده

تت و پت-لکنت زبان

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

 

آفتاب به آفتاب-هر روز

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن

 

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

آقادایی را جنباندن(حرکتی به خود دادن)

خدا به دور-پناه بر خدا

رقاصی-کارهای بی هوده و سبک

پت پتی-موتور سیکلت

دختر خوانده-نادختری-دختری که به فرزندی پذیرفته شده است

افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی

دماغ گنده-ثروتمند-سرشناس

دبه-ظرف-کوزه

تنبان درآر-بی حیا-دریده

جا به جا-فورن-کسی که از جایی به جایی منتقل شود

جاجا کردن-مرغ را با جا جا به لانه کردن

زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

بنا گذاشتن-قرار گذاشتن

از بام خواندن و از در راندن-خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن

پر و پاچه-پا-پاچه

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

جهود ی-هودی-مقتصد
چرچر کردن-از ثروت بادآورده ای روزگار گذراندن

جا دار-وسیع-فراخ

رخصت خواستن-اجازه خواستن

دلگرمی-اطمینان خاطر-امیدواری

 

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

چشم به روشنایی افتادن-سودی را در جایی گمان کردن و به آن طمع کردن
پوست کنده-رک و بی پرده

به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن

زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

حرام شدن-بی فایده شدن-بی نتیجه شدن

خودداری-امتناع-خویشتن داری-شکیبایی

 
 

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

چشته خور شدن-بهره و نصیب بردن از کسی
ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

پای کسی حساب کردن-به حساب کسی گذاشتن

دیالله-زود باش دیگه !

 
دردسر تراشیدن-ایجاد زحمت و گرفتاری کردن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

دق مرگ-دق کش

دست بر قضا-از قضا-به طور غیر منتظره-ناگهان

 

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

 
چیزی شدن-اهمیت و اعتباری پیدا کردن-به جایی رسیدن

جناغ شکستن-شرط بندی کردن با جناغ مرغ

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

از سرما چاقو دسته کردن(به پهلو دراز کشیدن و زانوها را روی شکم جمع کردن و دست‌ها را میان پاها فرو بردن)

 
ازرق(چشم زاغ)
از صدقۀ سرِ(از عنایت و لطفِ)

رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن

پیراهن بیش تر پاره کردن-بیش تر تجربه داشتن

بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

آخرین تیر ترکش-آخرین تدبیر

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

چهارتا شدن چشم کسی-سخت تعجب کردن کسی-خیره ماندن از تعجب

انگشت رساندن-دست‌درازی کردن-دست زدن

باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن

حرف گوش کن-حرف شنو

ربغ رحمت را سر کشیدن-مردن

چیلک دان کسی را تکاندن-کسی را وادار با افشای رازش کردن

پیش چشم داشتن-در برابر چشم قرار دادن

زنکه-لفظی توهین و تحقیرآمیز به زن

آیینه‌ی اسکندری(آفتاب)

از پاشنه در آوردن(به هر گوشه و کنار سر کشیدن)

حکم حکم نادر و مرگ مفاجا-حکم صد در صد لازم الاجرا

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

دماغ کسی چاق بودن-سالم و تندرست بودن-سر حال بودن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

ژل-مایعی برای شکل دادن موی سر

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

پشه کوره-پشه ی ریز

اشرفِ خر-حریصی که زیان کند-نه خود خورد و نه به دیگران خوراند

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

دالی دالی کردن-خود را مرتب پنهان کردن و سپس نشان دادن

خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن

حتم داشتن یق-ین داشتن

روی شاخ بودن-مسلم بودن-قطعی بودن

بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن

تار و تنبک-وسایل موسیقی-آلات ضرب و نوازندگی

درد گرفتن دل از اسهال

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

در رفتن سخن از دهن-سخنی بی اراده گفتن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت
چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند
حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن
دل و جگر زلیخا-تکه تکه-پاره پاره

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

دست زدن-لمس کردن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

پَخ خوردن-تیزی چیزی

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن(بسیار فرودست تر از کسی بودن، اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن)

چرچری کردن-خوردن و عیش کردن

دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

بی پرده-رک و صریح-آشکار

 
خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

دندان تیز کردن-طمع کردن

درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

آتشِ تر-شراب-لب معشوق

دُم لابه-چاپلوسی-تملق

از روی معده حرف زدن(بدون تعمق و بدون منظور چیزی گفتن)

تیک تیک-صدای جنبش عقربه ی ساعت

از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز
حق شناس-سپاس گزار
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
راحت کردن خیال کسی-به کسی اطمینان خاطر دادن

پت پتی-موتور سیکلت

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

خنِس و فنِس-گرفتاری و ناراحتی

چشم کسی راه کشیدن-خیره ماندن به جایی و پلک نزدن

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

اَکه ننه(آدم آب‌زیرکاه)

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

زرد کردن-بسیار ترسیدن-از ترس وادادن-کاری را خراب کردن

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

چسبیدن خِر کسی-گریبان کسی را گرفتن و به اصرار چیزی خواستن

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

ریغ افتادن-اسهال گرفتن-به تر و ور افتادن

جُم خوردن-تکان خوردن-برای انجام کاری آماده شدن

اُتُل(شکم، اتوموبیل)

خود را خوردن-رنج بردن

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن

از سیر تا پیاز(همه چیز، با همه‌ی جزئیات)

بغض کردن-متاثر و غمگین شدن و به خود فرو رفتن

پنبه از گوش در آوردن-از غفلت در آمدن-هوشیار شدن

خر پاپو-وسیله ای دارای چرخ برای آموزش راه رفتن به کودکان نوپا

 

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

دست از همه جا کوتاه شدن-بی چاره و بی پناه شدن

خیره-بی شرم-پر رو

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

زار زدن لباس به تن-ناجور و نامناسب بودن لباس

 

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

بی نمک-نچسب-لوس-ننر-بد ریخت-بدون ملاحت
تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است
بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

زرد گوش-بی رگ-ترسو

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

از بز حرام‌زاده‌تر-سخت‌گریز و حیله‌گر

درب و داغان-خرد و متلاشی-پریشان

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

دنیا دیده-آزموده-سرد و گرم چشیده

آب برداشتن-هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن

چار سر-حرف مفت-متلک

خود را به موش مردگی زدن-خود را ناتوان
خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

دست علی به همراه-علی یارت باد

زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

خاصه-خان لقب آرایشگر شاهان قاجار

 

دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

پا جای پای کسی گذاشتن-از کسی تقلید و پی روی کردن

آدم بگو بخند(شیرین‌زبان و بذله‌گو)

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

 

تراشیده شدن-لاغر شدن

پا گذاشتن-وارد شدن-رسیدن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن(خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن)

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)

ارباب حجت(اهل منطق)

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

ذِله کردن-ذله آوردن

 

از کوره در رفتن-به خشم آمدن-آتشی شدن-از جا در رفتن

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

چرمی-از جنس چرم

خرابکار-اخلالگر-تروریست

دولاب-گنجه-کمد-قفسه

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

در تنور چوبی نان پختن-خیال خام در سر داشتن-کار ناشدنی انجام دادن

خدا به همراه-خدا خافظ

 

در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

راهی کردن-روانه کردن-فرستادن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

دهنی شدن-آب دهان خوردن به غذا یا چیزی

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

خر-نفهم و کودن-بزرگ-زیاد

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه

حالی به حالی شدن-منقلب شدن حال-غلبه یافتن شهوت

اهل دود(سیگاری)

زیر آبی-زیرآبکی

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

خرکچی-چارپادار

دَم کرده-پر رطوبت-باد کرده

ذکر گفتن-پی در پی دعا خواندن

درق دروق-درق درق

پیش غذا-آن چه پیش از غذای اصلی می خورند

پاسور زدن-پاسور بازی کردن
پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

اجاق کسی کور بودن-نازا بودن-بی فرزند بودن
از دل و دماغ افتادن-شور و نشاط خود را از دست دادن-بی‌حوصله شدن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

پلاسیدن-پژمرده شدن-از دست رفتن تازگی و شادابی

دست اندر کار-دارای سهمی در انجام کاری-مشغول به کار

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

ذِله شدن-ذله آمدن
از جا در رفتن(کنترل خود را ناگهان از دست دادن، ناگهان خشمگین شدن)
خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن
آبستن فرزندکش(دنیا، روزگار)

جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

آواز شدن(شهره شدن)

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

دهن-واحد آواز خواندن

به امان خدا رها کردن-اصلا به فکر نبودن-فراموش کردن

پول چایی-انعام-بخشش

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)

خاک پاک-زادگاه

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

پر شر و شور-پر غوغا-پر هیاهو

از بر گفتن یا نوشتن-متنی به اتکاء حافظه

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

جوش آمدن-به خشم آمدن-کج خلقی سخت کردن
پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

چریدن-راه افتادن کار و کاسبی

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

دهن خود را آب کشیدن-دهان خود را طاهر کردن-استغفار کردن

در ثانی-ثانیا-دوم

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

به حرف کشیدن- به حرف آوردن کسی

به نفس نفس افتادن-نفس نفس زدن

خل و ول-دیوانه-ساده لوح

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

چل و یک منبر روشن کردن-چهل و یک شمع نذری در چهل و یک مجلس روضه خوانی

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود
بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

در پسی ماندن-عقب ماندن-موفق نشدن

خوش انصاف-با انصاف-منصف

تو دوزی-دوختن از درون
اما توی کار آوردن(شک و تردید درست کردن، اشکال‌تراشی کردن)

حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد

جامهر-کیسه ای که مهر نماز را در آن می گذارند.

از خرس مویی کندن-از مردم خسیس چیزی درآوردن-هرچند ناچیز باشد

 

چاک خوردن-شکافته شدن-پاره شدن

تک پا راه رفتن-بی سر و صدا راه رفتن-کنایه از چابکی

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

از ته ریش گذشتن-فریب دادن

شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی)

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

چل مرد-مرد کوتاه قد

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

خیط کشیدن-خط کشیدن

البرز-بلندقامت-دلیر

تفنگ انداختن-تیراندازی با تفنگ

حیوانی-نگا. حیوانکی

پِهِن بار کسی کردن-آبرو و ارزش و اعتبار نداشتن

چروک انداختن-چین انداختن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

زالو-آدم سمج

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید

پوست خربزه زیر پای کسی انداختن-کسی را به دردسر انداختن

آک‌بند(نو واستفاده‌نشده، هنوز از جعبه بیرون‌آورده‌نشده، دست اول)

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل

پِخ-صدایی برای ترسانیدن کسی

در جای خود خشک شدن-مات و مبهوت ماندن

دم-هنگام

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

 

تِک تِک-صدای کارکردن ساعت

پیش-برنده-آن که جلو است

چله ی بزرگ-چهل روز میان هفتم دی ماه و شانزدهم بهمن

اگشت توی شیر زدن و مایه گرفتن برای کسی-برای کسی نقشه کشیدن-از کسی بد گفتن

از رو رفتن-خجالت کشیدن-از میدان به‌در رفتن

چینی بند زن-کسی که تکه های شکسته ی ظزوف را به هم می چسباند

خدمت کسی رسیدن-به حضور کسی رسیدن-کسی را تنبیه کردن

تیپ یکدیگر زدن-با هم دعوا کردن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

آب در هاون کوفتن-کار بی‌هوده کردن

این پا آن پا کردن-دودل بودن-وقت تلف کردن

 
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

پیش پای کسی-لحظه ای پیش از آمدن کسی

دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

آدم بی‌خود-بی‌شخصیت و بی‌معنی

پاشنه کوتاه-کفشی که پاشنه ی کوتاه دارد

دم موشی-هر چیز باریک و دراز

خورش خوری-ظرفی که در آن خورش می ریزند

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

 
چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

داد و بی داد-جار و جنجال-هیاهو

خوشبختانه-از حُسن اتفاق

چرخ کسی را چنبر کردن-به اصرار کسی را به کار واداشتن-پیله کردن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

رنگ به رنگ شدن-از خجالت یا خشم سرخ و زرد و سفید شدن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن

توی گوش کسی گذاشتن-به کسی سیلی زدن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

 

جایی-مستراح-توالت

تُف به دهن-حیرت زده

دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

حیاط خلوت-حیاط کوچکی در جلو یا پشت خانه

جان به لب رسیدن-به ستوه آمدن-طاقت از دست دادن

چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

چلوزیدن-خشک شدن-پلاسیدن

آب بردار-دوپهلو-کنایه‌آمیز

زبان به دهان کسی گذاشتن-به کسی حرف یاد دادن-حرف توی دهان کسی گذاشتن

 
زهره ی کسی آب شدن-سخت ترسیدن

چُسک-دمپایی-کفش سبک و راحت

اُرد(درخواست، سفارش، دستور)

بلایی به روز کسی آوردن-به کسی آزار سخت رساندن

با سلام و صلوات-با تجلیل و بزرگداشت-با رعایت کامل آداب و رسوم

بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن

بر وفق-مطابق-موافق

جوراب شلواری-جوراب همراه با شلواری از همان جنس و چسبیده به آن

ددم وای-وای پدرم-برای اظهار تاسف یا مزاح و شوخی گفته می شود

پولکی-آن که پول را دوست دارد-آن که رشوه می گیرد-آن چه که با گرفتن پول انجام گیرد

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

چرند اندر چرند-پرت و پلا

بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

 

بالا آمدن دل و روده-به حالت تهوع افتادن

پاپی شدن کسی-به کسی ایراد گرفتن-کسی را اذیت کردن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

زلف پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

دوندگی-سعی و کوشش

حشل-خطر

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

رگ خود را زدن-به حق خود قانع بودن-ادعای زیاد نداشتن

چوروکیده-پر چین و چوروک

 
چپ اندر قیچی-نامنظم و نامرتب-بی نظم و قاعده

از دست کسی کشیدن-از کسی در زحمت و رنج بودن

تنگ بودن وقت-دیر شدن

چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

رو شدن دست کسی-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن

چوروکیدن-چوروک خوردن-چین برداشتن

جَخت آمدن-دومین عطسه که با آن به کار ادامه می دهند

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن

چشم و گوش بسته-بی تجربه و بی اطلاع

افقی برگشتن-شهید شدن و روی دست‌ها تشییع شدن
بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن

از پا در آوردن-سخت فرسوده و از کار افتاده کردن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه
زیر جلد کسی رفتن-کسی را فریب دادن-اغفال کردن

زیر غلیانی-ناشتایی-غذای صیح-چارپایه ای که زیر غلیان می گذارند

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن
چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

دلقک-شخص مسخره

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن

پیش پیشکی-از پیش

آستین از دهان برداشتن-خندیدن

زنده شدن-حق بازی دوباره پیدا کردن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

پشم و پیله ی کسی ریختن-ناتوان شدن کسی-از میان رفتن ابهت کسی

آفتاب‌نشین-بیکاره و تنبل
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

آفتاب کسی به زردی رسیدن-به پایان رسیدن دوران زندگی و یا قدرت و نفوذ کسی

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

رده-حرف زشت یا نامربوط

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ

پا به رکاب-آماده ی رفتن

به کوچه ی علی چپ زدن خود-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

چوب پنبه-چوبی سبک برای بستن سر بطری

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

خوش خوراک-نگا. خوش خور

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟

ریق افتادن-ریغ افتادن

زانو زدن-برای تعظیم زانو بر زمین زدن

پُخت-هر نوبت از پختن

خربزه قاچ کردن با اتوی شلوار-بسیار آراسته بودن و به خود پرداختن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)

آسمان را سِیر کردن-سخت خوشنود بودن-لذت بسیار بردن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

چَک-سیلی-کشید

 

راه پیدا کردن-جستن راه حل برای مشکل-به نحوی در جایی وارد شدن

بد تا کردن-بد رفتار کردن-بد معامله کردن

تو دار-راز نگهدار

حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار

اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)

خاک پای کسی بودن-ذلیل کسی بودن-مرید کسی بودن

آقام که شما باشید-خدمت شما عرض کنم

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

چاق کردن دعوا-دامن زدن به دعوا

زاغ-دارای چشمان آبی رنگ

خوش داشتن-دوست داشتن-علاقه مند بودن

 

آسمان‌جل-ندار-بی‌چیز-کسی که رواندازش آسمان است

دو شکمه-آن که در بازی به جای دو نفر بازی می کند

حال آمدن-بهبود یافتن-سرحال شدن-چاق شدن

کار شگفت‌انگیز کردن

خانه دار-رنی که اداره امور خانه را بر عهده دارد-کدبانو-زنی که شاغل نیست

دندان-گاز

پوست کلفت-سخت جان-مقاوم

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

اوستا چسک-فضول و مزاحم-سرخر

خر و پف-نگا. خرناس

تخم مرغ عسلی-تخم مرغی که در آب گرم نیم پز شده است

تیغی-چیزی که با کلاه برداری از کسی گرفته باشند

به تته پته افتادن-به لکنت زبان افتادن

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

جا آمدن حواس-به هوش آمدن

ریش کسی را در دست داشتن-از کسی نقطه ی ضعف در دست داشتن-از کسی گروی در دست داشتن

پا سوز-عاشق شیفته

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

تزریقات چی-کسی که کارش تزریق آمپول است

اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

بند-ریسمان-طناب-رشته

در هم لولیدن-توی هم رفتن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

بلند شدن زیر سر کسی-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

بالینی-کلینیکی

خوشگلک-با خوشگلی اندک

ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

 

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

به پول رساندن-فروختن

چراغ الله-نگا. چراغ

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

خوشگل-دل پذیر-تو دل برو-زیبا
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

تاب برداشتن-خم شدن-شکم دادن-لوچ شدن چشم

راست آمدن-درست درآمدن حدس و پیش بینی

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن(در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند)
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند
به دق آوردن کسی-تا سر حد بیماری روحی یا مرگ کسی را رنج دادن

روز هفتاد هزار سال-روز قیامت

خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

خرده کاری-کار جزیی

داد سحن دادن-سخن رانی کردن-پر حرفی کردن-حق مطلب را ادا کردن

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

دولت منزل-دولت سرا

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین

چلک بازی-بازی الک دولک

بند-ریسمان-طناب-رشته

خاطر نشان کردن-یادآوری کردن-تذکر دادن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن