لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری قسمت 282

دست به گردن-در حال معاشقه-سریع الوصول

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

خواب و بیداری-در حالت بین بیداری و خواب

از خود بودن-خودی بودن-محرم بودن

دلخور شدن-گله مند شدن-ناراضی شدن

آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب)

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

روز بد نبینی-امیدوارم به سرت نیاید

به کوری چشم کسی-بر خلاف میل کسی

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

از هول هلیم توی دیگ افتادن(از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن)

ریسمان را طناب کردن-یک کلاغ چهل کلاغ کردن-اغراق کردن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

اسرار مگو(حرف‌های ناگفتنی)

پِر پِر-در زبان کودکان : صدای پریدن پرنده

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

 

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

ازراه‌نرسیده-در همان لحظه‌ی رسیدن-به مجرد ورود

پَخ-مسطح-بی ژرفا

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

باهاس-باید-بایست
پا شدن-از جا برخاستن
رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

چرندیات-سخنان بی هوده و مزخرف

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

از جنس چیزی بودن

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

چشمم روشن-از تو انتظار نداشتم

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

توپ بستن به مال-حیف و میل کردن مال-ولخرجی کردن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است

چوب شدن-ساکت و بی حرکت شدن-از ترس یا تعجب بر جای ماندن

به هر حال-در هر حال-در هر صورت

(به زبان کودکان) زخم شدن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

آسمان با زمین دوختن(داشتن کمال مهارت در تیراندازی)

 

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

جزاندن-آزار و اذیت کردن

به هم زدن دم و دستگاه-سر و سامان دادن-درست کردن-تشکیل دادن

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

بسلامتی-سلامتی دادن-هنگام نوشیدن شراب به یکدیگر می گویند

پی سوز-چراغ روغنی و فتیله دار

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

پاشنه ی دهان را کشیدن-دشنام فراوان دادن

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

آفتاب خوردن-سختی کشیدن

جی جی باجی-صمیمیت بسیار زیاد ولی غیر واقعی

آبِ جو(ب)(مال دنیا، هرچیز فراوان و بی‌ارزش)

روده درازی-پرحرفی-وراجی

تُف به دهن-حیرت زده

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

جیک-صدا-آواز

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

دو زاری-سکه ی دو ریالی

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

پِشک-نرمی و پرده های بینی

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

دنده کج-کج خلق-یکدنده
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

دندان گیر-قابل خوردن و جویدن-قابل توجه-پر سود

چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

زخمه-ضربه ای که برای نواختن به تار می زنند.

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

پاخت-بند و بست-تبانی کردن

بی صفت-بی بهره از صفات خوب انسانی

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

از ریش کسی دست برداشتن-کسی را به حال خود گذاشتن

خدا داده-دیم کاری

 

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

جهنم-کلامی که آن را به هنگام بی اهمیت دانستن چیزی می گویند

چانه انداختن-جان کندن-حرکت پیش از مرگ

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

افتادن بچه(سقط شدن جنین)

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

ریش کسی سر بالا رفتن-به مرگ نزدیک بودن کسی

پشت بندی کردن-به انتظار غذا چیز مختصری خوردن

توان هماوردی با کسی را داشتن

جا خوردن-یکه خوردن-تعجب زیاد کردن-غافلگیر شدن

جن بو داده-نوعی دشنام است

زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

زلف-موهای جلو سر و بناگوش

 

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

چندش شدن-حالت چندش دست دادن

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

راست و ریس کردن-آماده کردن-به ظاهر درست کردن
باب-مرسوم-معمول

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

بو گرفتن-بد بو شدن-بوی چیز دیگری را گرفتن

از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

بستری-خوابیده در بستر-بیمار

حالا نه و کی-از دست ندادن فرصت-غنیمت شمردن فرصت

دو قلو-دو بچه ی همزاد

به هم زدن-قطع رابطه کردن

جِرِ ِنگ جِرِ ِنگ-صدای برخورد چیزهای فلزی

ترشیده-غذایی که فاسد و ترش شده است-دختر خانه مانده و شوهر نکرده

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

به حساب-مثلا-یعنی

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

راست روده شدن-اسهال گرفتن

روی دوش کسی سوار شدن-بر کسی مسلط شدن

در دهان ها افتادن-شایع شدن-شهرت یافتن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

صدایی برای نهیب زدن و راندن سگ

چراغ الله-نگا. چراغ

ذلیل مرده-ذلیل شده

خود را گم کردن-خود را برتر از آن که هست دانستن-سابقه ی خود را فراموش کردن

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

حیف و میل کردن-زیاده روی در مصرف و خرج کردن

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

چال شدن-گود شدن-دفن شدن-در زیر خاک گذاشته شدن

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

زبون-حقیر-توسری خور

آینه‌ی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)

بد عنق-کج خلق-بد اخلاق

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

افت کردن(کاهش یافتن، کم شدن)

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

از روی شکم‌سیری-از سر بی‌مسئولیتی-بدون تعمق

دوبلور-دوبله کننده

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

 

رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها

خط زدن-با خط کشیدن روی چیزی آن را باطل کردن

خش-صدای گرفته-خراش

پته ی کسی را روی آب انداختن-راز کسی را فاش کردن-کسی را رسوا کردن

 

بی دست و پا-بی عرضه-پخمه

پنج تن آل عبا- پنج تن

خربازار-شلوغ بازار-بی حساب و کتاب

الکی-بی‌هوده-بی‌خود-دروغکی

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

دور کسی گشتن-قربان صدقه ی کسی رفتن

 

بجا آوردن-شناختن-دریافتن

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

درآمد-مقدمه ی سخن و نوشته یا قطعه ی از موسیقی

حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

حیوون-نگا. حیوان

آدم بی‌معنی-آدم بی‌خود

زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش

آب سیر(جانور خوش‌رفتار)

جیب بر-دزدی که در جیب دیگران دست می برد

تب خال-جوشی که از شدت تب دور لب پدید آید

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

پشت هم اندازی-حقه بازی-حیله گری

خیابان گز کردن-ول گشتن

تنگ-بسیار نزدیک-چسبیده

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

از شیر گرفتن(به دوره‌ی نوزادی پایان دادن)

چاروادار-کسی که چهار پا را کرایه می دهد-آدم بی اصل و بی تربیت

زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته

تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

زبان کوچکه-زبان کوچک

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

خیره-بی شرم-پر رو
خبر کسی یا چیزی را آوردن-مرگ و نابودی کسی یا چیزی را اعلام کردن-مردن-نابودی

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

چای کاری-کشت و زرع چای

اهل حال-دوستدار تفریح و خوش‌گذرانی

ارواح شکمت-ارواح بابات

دردر کردن-چو انداختن-شایع کردن

چُس افاده-افاده ی بی جا

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

از عزا در آوردن(به دوره‌ی عزاداری پایان دادن)

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

د ِ-زود باش!

پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن

چله دار-کسی که در روز چهلم مرگ عزیزی عزاداری کند

از شیر مادر حلال‌تر-چیزی که در تعلق آن به کسی تردیدی نیست

آسمان‌جل(ندار، بی‌چیز، کسی که رواندازش آسمان است)

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)
روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

تک و دو-دوندگی-درماندگی

از خجالت کسی در آمدن(محبت کسی را جبران کردن)

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم

چشم را درویش کردن-جلوی نگاه خود را گرفتن-نگاه نکردن

 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

بازداشتی-زندانی موقت

به غوره مویز شدن-آموزش ندیده و بی تجربه ادعا داشتن

دود دادن سبیل کسی-ادب کردن-تنبیه کردن-شکست دادن

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
دست خوش !-آفرین
 

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

آب از سر گذشتن(کار از چاره و تدبیر گذشتن)

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

جُربزه-قدرت-توانایی

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن
خون کسی را به شیشه کردن-کسی را رنج و آزار بسیار دادن

چک و چیل-لب و لوچه

حال و احوال کردن-سلام و احوال پرسی کردن

آنجا رفتن که عرب نی انداخت(به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن)

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

رشوه گیر-رشوه خوار

در به دری-بی خانمانی-آوارگی

 

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

ابرو آمدن(عشوه ریختن، غمزه کردن)

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

بادکش کردن-بیرون کشیدن خون بوسیله ی بادکش

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

خرت و پرت-اثاثه ی کم بها-خرده ریزه

پی بردن-دریافتن-آگاه شدن

از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن

پدر کسی در آمدن-بسیار اذیت شدن-دخل کسی آمدن

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

 

انگشت بر حرف نهادن(ایراد گرفتن، نکته‌گیری کردن، اعتراض کردن)

دست راستی-از جناح راست-موافق حکومت

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

پاتیل در رفته-پیر و شکسته

حمله گرفتن-غش کردن

خجالت کشیدن-شرمنده شدن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

حلق آویز-به دار کشیده

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

جزغاله شدن-سخت سوختن-زغال شدن

دایر کردن-بر پا کردن-رواج دادن-آباد کردن

خام سوخته-از درون ناپخته-از بیرون برشته

درخت اگر-امید پوچ و واهی

آب مریم-شیره‌ی انگور-عصمت و طهارت

آب از سر گذشتن-کار از چاره و تدبیر گذشتن

خیس آب شدن-سر تا پا تر شدن

بازداشتگاه-زندان موقت

اوضاع احوال-وضع و حال

دست بالا را گرفتن-حداکثر را فرض کردن

 

پای کسی نشستن-در انتظار وصل کسی بودن

زیر رکاب کشیدن کسی-کسی را مطیع و تابع ساختن

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

توی کوک کسی یا چیزی رفتن-کسی یا چیزی را زیر نظر داشتن- توی نخ چیزی رفتن

چول کردن-شرمنده کردن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

روده بر شدن-سخت خندیدن-از شدت خنده بی حال شدن

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)
آب نخوردن چشم-امید نداشتن

چاخان پاخان-دروغ

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
جل و پلاس خود را پهن کردن-در جایی اقامت کردن
خر تب کرده-به تمسخر به کسی می گویند که در هوای گرم لباس بسیار کلفت بپوشد

چزاندن-ضعیفی را آزار دادن

دل خواستن-آرزو داشتن-مایل بودن

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

چوب زیر دم کردن-تحریک کردن

پخته-با تجربه-دنیا دیده

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

 

دوا خور کردن-عرق خور کردن-مسموم کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)

جگرک-نگا. جغور بغور

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

زنده دل-آدم با شور و حرارت-پرنشاط

بکُش-تا سر حد مرگ-بیش از حد توانایی

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

آتش‌پاره(شوخ و شنگ، فرز و چالاک، کرم شبتاب)

دامن به کمر زدن-آماده شدن-آستین بالا زدن

خشکه بی آب-نوعی فولاد که آهن و چدن را با آن می تراشند

از تعجب شاخ در آوردن(بسیار شگفت زده شدن)

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب
ته نشست-رسوب
آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
این در و آن در زدن(برای انجام کاری کوشش بسیار کردن)

دستی از دور بر آتش داشتن-از حقیقت امری بی خبر بودن-قضاوتی سطحی از چیزی داشتن

خشت به قالب زدن-نگا. خشت انداختن

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

چشمه آمدن-گوشه ای از مهارت خود را نشان دادن

دهن کجی-ادا و شکلک به قصد مسخره کردن-بی اعتنایی

چلاق-دست و پا شکسته یا بریده

بازیگر-هنرپیشه ی سینما و تئاتر

پوشال-چیزهای سبک-میان تهی و بی ارزش
 

تخم نابسمل لا-حرام زاده

جهیز-اسباب خانه و زندگی که عروس به خانه ی شوهر می برد

چشته خور کردن کسی-کسی را از لطف خود بهره مند کردن

حریم گرفتن-از کسی پروا داشتن-احترام کسی را نگه داشتن

ریش بز-گیاهی همیشه سبز و پرشاخه

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

زبیل-آشغال-زباله
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن
پاپوش درست کردن-پرونده درست کردن- توطئه کردن

حاضر و آماده-آماده

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

تند نویسی-سریع نویسی

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن-با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن
دوا خور-معتاد به الکل
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

جَخت-متضاد صبر

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

در ثانی-ثانیا-دوم

چول-بیابان

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

دم و دستگاه چیدن-اسباب و آلات چیدن

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب

 

اَل اَمان-زینهار-پناه بر خدا

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

زیر زبانی-یواش و آهسته-سخنی که از روی بی میلی گفته می شود

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

به آب چسیدن-از بین رفتن-نابود شدن-نتیجه نگرفتن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

دستی-پول نقدی که به عنوان وام کوتاه مدت از کسی می گیرند

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

نوشته دیگر :   طراحی ویلا دوبلکس با طراحی کاملا خاص و اختصاصی

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

خیس گذاشتن-در آب ریختن آرد برای تهیه ی خمیر

از قرار(ظاهرن، آن‌طور که پیدا است)

 

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

دست پیش-گدا
خانه خمیر-نگا. خانه خراب

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

حلوا جوزی-آدم ساده دل و سر به راه-پر حوصله و مطیع

آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

دل و روده بالا آمدن-به حالت تهوع افتادن

دلنگ و دلنگ-صدای زنگ و ناقوس
خیط شدن-نگا. خیت شدن
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی

پای چیزی ایستادن-از چیزی دفاع کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

داغ کسی را به دل کسی نهادن-غزیز کسی را کشتن

ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

چُس افاده-افاده ی بی جا

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

باشگاه-محل گردهمایی گروهی برای ورزش-تفریح و از این قبیل

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

آدم عوضی(کسی که ظاهرش با باطنش یکی نیست، بدطینت)
چهار چنگول شدن-خشک شدن اعضای بدن

خیط کاشتن-خطا کردن

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

آرد خود را بیختن و الک را آویختن-کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

خیس شدن-تر شدن

 

چله ی زمستان-سرمای سخت

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

چسش دادن کاری را-لفت و لعاب دادن-بیش از اندازه مهم وانمود کردن

دنده ی کسی خاریدن-میل به کتک خوردن داشتن-کرم داشتن-تن کسی خاریدن

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

آب شیراز(شراب)

ذات کسی خراب بودن-بد اصل و نسب بودن-اصالت نداشتن-بد جنس بودن

آجیل دادن-رشوه دادن-حق و حساب دادن

دلادل-پُر-نهایت بزرگی-شکم زن آبستن

داغ دیدن-شاهد مرگ عزیزی شدن
این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

خاکه زغال-ریزه ی زغال

ادرار کوچک-شاش

رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

تار و مار-متفرق-پراکنده

دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

از نان خوردن افتادن(نان کسی آجر شدن)

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

دارا-ثروتمند

زنده باد-باقی و شاداب و فرخنده باد

پا بریده بودن-ترک آمد و رفت کردن
جلودار کسی بودن-از پس کسی بر آمدن-مانع کسی شدن
جلو کسی درآمدن-با کسی مقابله کردن-حق کسی را کف دستش گذاشتن

چشمگیر-جالب توجه-با ارزش

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک
پچ پچ-نجوا-حرف زیر گوشی

تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

دریافتی-حقوق

جفتک چارکش زدن-کنایه از جفتک زدن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

آسمان غرمبه(صدای رعد، تندر)

رو دادن-گستاخ کردن-جسارت دادن

بکسل کردن-چیزی را به دنبال خود کشیدن و بردن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

درز را آب دادن-از راه به در شدن

دهان کسی بوی شیر دادن-با وجود کوچکی کار بزرگ کردن و نتوانستن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

باز نشسته ک-سی که بدلیل پیری و یا علل دیگر از کار کردن دست کشیده است و حقوقی دریافت می کند

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش
خیال باف-مالیخولیایی-کسی که همواره در عالم خیال به سر می برد و عملی نمی کند

از جا پریدن-یکه خوردن-عصبی شدن

پایانه-ترمینال-نقطه ای که یک داده وارد دستگاه می شود و یا از آن خارج می شود

خون مردگی-حالت مردن خون در زیر پوست-کبودی

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)

تَک سرما شکستن-از شدت سرما کاسته شدن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
خط هوایی-راه هوایی-مسیر هواپیما

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

دست آمدن-به دست آمدن-پیدا شدن-حاصل شدن

جفتک-لگد حیوان که با هر دو پا بزند-کنایه از خودداری از انجام کاری

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

خرد نکردن تره برای کسی-کم ترین اهمیتی برای کسی قایل نشدن

اله و بله-چنین و چنان

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند

تریاکی-معتاد به تریاک
چشم زهره رفتن-با خشم نگاه کردن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

جاده کشیدن-راه درست کردن

پاترس-ترساندن کودکان برای بازداشتن از کاری

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

آواز خر در چمن-آواز ناخوش و گوش‌خراش

تردستی-مهارت-شعبده بازی

پای خود را کنار کشیدن-دخالت نکردن

از بی‌کاری مگس پراندن-بی‌کار و بدون سرگرمی ماندن

چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن

اوراق-قراضه-اسقاط-ازکارافتاده

پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن

تک و دو-دوندگی-درماندگی

الف الف کردن-قاچ‌قاچ کردن
رو شدن-آشکار شدن-فاش شدن

چک و چانه زدن-چانه زدن-وراجی کردن-مذاکره ی فراوان کردن

 

بادپا-تند رو-تیز تک

بی پایه-دروغ-پوچ

دیر جوش-آن که دیر الفت و دوستی پیدا می کند

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

خشک-بدون انعطاف-بی عاطفه-خشن

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

راستی؟-واقعن؟ آیا درست است؟

حاتم بخشی-گشاده دستی-سخاوتمندی

اجباری(خدمت سربازی)
به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

چش شده ؟-او را چه شده است ؟

زبان چرب و نرم داشتن-گفتار خوشایند و فریبنده داشتن

تلو تلو-حرکت به چپ و راست در حین راه رفتن بر اثر سستی

آروغ بی‌جا زدن(نابه‌جا سخن‌گفتن، نسنجیده کاری کردن)

در بردن-بیرون بردن-گذراندن

بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن

از هفت خوان رستم گذشتن(موانع و مشکلات متعددی را پشت سر گذاشتن)

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

حق بردن-رشوه بردن-از راه حق و حساب گرفتن-درآمدی منظم داشتن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

پیش ِ پا-جلوی رو

پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن

خپله-چاق و کوتاه قد

بیرون روش-اسهال-شکم روش

تو دهنی-ضربه ای که به دهان کسی بزنند-سخنی درشت در پاسخ کسی

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض
زهره دان-کیسه ی صفرا

خُردینه-بچه ی خردسال

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن

انگشت خوردن(افسوس خوردن، پشیمان بودن)

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

خبط کردن-اشتباه کردن-به خطا افتادن

اسم شپش کسی منیژه خانم بودن-خودبزرگ‌بینی احمقانه داشتن

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

درزن-دوجین-دوازده تا از چیزی

به بیراهه زدن-از بیراهه رفتن-از جاده ی اصلی منحرف شدن
از ته دل(از سر صدق و صفا)
دخترکی-دوشیزگی-بکارت

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

خیره-بی شرم-پر رو

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

روی خود کشیدن-رو کشیدن
چُس افاده-افاده ی بی جا
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

دلقک-شخص مسخره

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

چربیدن-برتر بودن-پیش بودن

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

تو پوست کسی افتادن-کسی را وسوسه کردن

دو لبه-دارای لب کلفت

زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن

جور به جور-نگا. جوراجور

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

چرب زبان-خوش سخن-چاپلوس

پایگیر کسی شدن-زیان یا جرمی به کسی افتادن

زمین گذاشتن چیزی-چیزی را ترک کردن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

ادرار کوچک-شاش
داریه نم کن-کسی که پوست داریه را نم می زند تا نیکو بنوازد-چاپلوس
باش !-نگاه کن-ببین
رکاب کش-به تاخت-با سرعت

دنیا پسند-آن چه که همه بپسندند

تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

خوش بنیه-سالم و قوی

چاق کردن کاری-رو به راه کردن کاری-راه انداختن کاری

اسرار مگو-حرف‌های ناگفتنی

باج سبیل-چیزی که به ناحق به اشخاص قلدر و مقتدر باید داد

تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

اجل معلق(مرگ ناگهانی)

بد قماش-بد جنس-خبیث

خوش ظاهر-دارای ظاهر آراسته-کنایه از بدجنس

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

دست و پا شکسته-ناقص-ناتمام

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

حلال زاده-پاک و نجیب

خیز-ورم-آماس

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

پا لب گور داشتن-بسیار پیر بودن-در شرف مرگ بودن

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

ابرو انداختن-ابرو آمدن

آبجی خاک‌انداز(زن فضول و خبرچین)

خبر چین-سخن چین-جاسوس

راست شدن مو بر تن-سخت ترسیدن-وحشت کردن

دل کسی آب شدن-به اوج تمنا رسیدن-بسیار مشتاق شدن-بی تاب شدن

بچه انداختن-بچه ی نارس بدنیا آوردن

آل(موجودات افسانه‌ای مانند جن و غول)

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

چهار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

از این دنده به آن دنده غلتیدن-از درد یا فکر و خیال نخوابیدن

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده
آمد کردن(رخ‌دادن واقعه‌ای خجسته)
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

جرات داشتن-دلیر بودن-جسارت داشتن

روغن داغ-روغن گداخته

چوچوله باز-زنباره-دوست دار زنان بدکاره

از دندۀ چپ پا شدن-سخت عبوس و کم‌حوصله بودن

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

تشنه ی چیزی بودن-یه چیزی سخت اشتیاق داشتن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

بو دادن-بوی بد دادن-مشکوک بودن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق

به عرصه رسیدن-به سن پختگی رسیدن-بزرگ شدن

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

چانه-گلوله ی خمیر نان

تعریفی-قابل توجه-عالی
پر و پخش-پراکنده

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

آش پشت پا-آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

چوب دو سر طلا-منفور از هر دو طرف-از این جا مانده و از آن جا رانده

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

بزن بهادر-اهل دعوا و مرافعه-قلچماق-پر زور

زردی کشیدن-تحمل کردن-سختی دیدن-انتظار کشیدن

تِر زدن-خراب کردن کار

زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

چروک خورده-چین خورده-ناصاف شده

پنج دری-اتاقی که پنج در دارد

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

آتش بی‌باد-ظلم-می

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

از بن ناخن(ذخیره، بندگی، اطاعت)

تو زرد از آب درآمدن-بی ارزشی یا فساد چیزی آشکار شدن

 

پاچه ورمالیده-بی شرم و پر رو-حقه باز

پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

خیرات کردن-چیزی را

جای پا-اثر-نشانه-رد

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

بند و بار-قید های اجتماعی-آداب زندگی

خاتون پنجره-بازیچه ای که کودکان با پنج چوب می سازند
تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه
از حساب پرت بودن-در اشتباه بودن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن

ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

ختم شدن-پایان گرفتن

 

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

زمین ماندن-معطل و معوق ماندن-باقی ماندن و انجام نگرفتن کاری

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

بخت کسی گفتن-خدا برایش ساختن-شانس آوردن

چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر

جوشی-تند مزاج-زود خشم-عصبانی

روغن مالی-روغن زدن به دستگاه

خودآموز-بدون آموزگار

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

 

تُخم-اصل هرچیزی-دانه

چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

 

خوره-جذام-آکله

ریزه خوانی کردن-غرغر کردن-نق زدن-ایراد گرفتن

امن و امان(بدون بیم و هراس)

حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

جنجال-هیاهو-داد و فریاد-غوغا

ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)

 
دندان پر کردن-ترمیم دندان آسیب دیده

بریده بریده-منقطع-پاره پاره-گسسته

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق
حرف را خوردن-ناگهان سخن را بریدن و خاموش شدن

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

بیرون روش-اسهال-شکم روش

پا اندازی-واسطه ی اعمال نامشروع شدن-جاکشی

از پشت کوه آمدن-بی‌خبر از آداب و رسوم بودن-دهاتی بودن
استخوان ترکاندن(رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ)
دود چیزی تو چشم کسی رفتن-سودش به کسی و زیانش به دیگری زسیدن

خود یا چیزی را با افاده به دیگری نمودن

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

داغ باطل زدن-از کار انداختن-از رونق و رواج انداختن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

خراب شدن-از کار افتادن-منحرف

آدم سر به راه-شخص خوب و نجیب-کسی که مزاحم دیگران نیست

ارزانی(بخشیدن، دادن)

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن

توی پیاز خوابانیدن-برای فرصت لازم نگاه داشتن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

زبان کسی را موش خوردن-سکوت کردن-با وجود ضرورت سخن نگفتن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

 

خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد

دست آخر-سرانجام-آخر سر-آخر کاری

حلقه-واحد چیزهای گرد مانند دو حلقه فیلم-دو حلقه چاه

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

 

بسیار دلواپس و نگران بودن

خارج از حد-بیش از اندازه
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

زیر پای خود را سست دیدن-موقعیت خود را نااستوار دیدن-شغل و سمت خود را در خطر دیدن

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

خم شدن-دولا شدن

افسارگسیخته(سرکش)

راه پله-آن بخش از ساختمان که در آن پله ها طبقات را به یکدیگر می پیوندد

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

داغ و درفش کردن-مجرمی را برای اقرار کردن داغ کردن

پولکی بودن-عادت داشتن به گرفتن رشوه-بدون پول کاری را انجام ندادن

بستن زخم-بسته شدن سر زخم-التیام یافتن زخم-مرهم نهادن و پیچیدن زخم با وسایل زخم بندی

آسمان را سِیر کردن(سخت خوشنود بودن، لذت بسیار بردن)

جد کمر زده-در نفرین به سید می گویند-یعنی جدش او را به سزایش برساند

پا روی دم کسی گذاشتن-کسی را آزردن و به کینه جویی برانگیختن

بکوب بکوب-با شتاب-تند و تند

جود-یهودی-حهود

پر کسی به پر کسی گرفتن-برخورد مختصری با کسی داشتن

بغداد خراب-شکم گرسنه

باد در سر داشتن-تکبر و غرور داشتن

روی دست کسی ماندن-به فروش نرفتن-باد کردن

این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن

دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن

آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)

پاتال-سالخورده-پیر

چیز به هم بافتن-راست و دروغ سر هم کردن

دبه-دسته هایی از اراذل در قدیم که با یکدیگر شوخی های زشت می کردند

دل پُر داشتن-کینه و دلخوری دیرینه داشتن

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

ابرو زدن(رضا دادن، اشاره کردن)

استخوان‌فروش-ستایشگر آبا و اجداد

آدم نچسب(کسی که جاذبه‌ای ندارد و علاقه دیگران را جلب نمی‌کند)

پای کسی بازشدن به جایی-رفت و آمد کردن کسی به جایی

خشتک دراندن-نگا. خشتک پاره کردن

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)

رو دست زدن-فریب دادن-خام کردن

از نفس افتادن-بسیار خسته و مانده شدن

درجه دار-درجه های نظامی پایین تر از سروان

خفگی-حالت فشردگی گلو و تنگی نفس

خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن