کاملترین مجموعه فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری مردم ایران قسمت 28

 

حسینقلی خانی-با هرج و مرج-بی قانون

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

تَشَر-پرخاش-عتاب-سرزنش آمیخته با فریاد

زدن به چاک-در رفتن-جیم شدن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

چروکیدن-چین دار شدن

جزوه-کتابچه-دفترچه

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

 

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

دان دان-متفرق و پراکنده

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

آتش زیر پا داشتن-بی‌قرار بودن

خطایی-نوعیز آجر

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن

از دور دستی برآتش داشتن(آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن)

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)

بی شوخی-جدا-بدون شوخی

 

خشک کن-دستگاه گرفتن رطوبت و خشک کردن لباس و پارچه

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

دمه گیر-خفه کننده-نفس گیر

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن

دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت

زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

جیغ-فریاد-صدای نازک و بلند

خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر

چیلک دان-چینه دان

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

چشمک زدن-بر هم زدن چشم به قصد ایما و اشاره

آه از نهاد کسی برآمدن(نهایت تاسف به کسی دست دادن)

حسرت به دل-آن که دیری است آرزوی چیزی را دارد

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
پیل پیلی خوردن-در راه رفتن به چپ و راست متمایل شدن

حکیم فرموده-فرمان قاطع و لازم الاجرا

زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

چاروادارکُش-جنس تقلبی-چیز بد

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

ته و توی چیزی را در آوردن-درباره ی چیزی تحقیق کردن

دست باف-بافته با دست

داغ چیزی به دل کسی ماندن-آرزوی چیزی را داشتن و به آن نرسیدن

خل بازی درآوردن-مثل دیوانه ها رفتار کردن

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

پزا-زود پخت شونده

ادرار بزرگ-مدفوع

چرند گو-یاوه گو

پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن

از آب و گل در آمدن-مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن-بزرگ شدن کودک

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

تپل-چاق-گوشت آلود

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان

از زبان افتادن(لال شدن)

خاک آلود-آلوده به گرد و غبار و خاک

رفیق بازی-زیاده روی در دوستی کردن

از اوناش نبودن ( فقط به‌صورت منفی)(از جمله‌ی کسانی نبودن که مخاطب گوینده‌ی جمله را از آنان پنداشته است)

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود

چم کسی را به دست آوردن-رگ خواب کسی را دانستن-نقطه ی ضعف کسی را دانستن

 

حرص خوردن-عصبانی شدن

زبان باز-کسی که با چرب زبانی به مقصود خود می رسد

پَتی-لخت-برهنه

افندی پیزی(به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو، پهلوان پنبه)

بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

دست پاچگی-شتاب زدگی-اضطراب

چیز سرش بشو-آدم چیز فهم

باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن

 

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

چاقچوری-زنی که چاقچور می پوشد-زن باحجاب

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

پست خوردن کسی-با کسی رو به رو شدن

تپه گذاشتن-بول کردن

بنده منزل-خانه ی من

دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

تحفه ی نطنز-چیز نفیس و با ارزش

چشم به هم زدن-زمان بسیار کوتاه-یک آن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

دل و قلوه-احشای گاو و گوسفند

 

ریغ-مواد درون امعا و احشا

پِق-صدای خنده ی ناگهانی
چسی درکن-آدم پر مدعا
آغبانو(لقبی برای زنان محتشم و بزرگ)
جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

خلیفه-مبصر مکتب خانه-ارشد کلاس

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

توپ زدن-روی دست حریف برخاستن-کلک زدن

جوش خوردن زخم-به هم آمدن سر زخم و پوست نو آوردن

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن

برهوت-غیر مسکونی-خشک و بی انتها

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

چروک خوردن-نگا. چروک افتادن

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

دست کم گرفتن-کم بها دادن-اهمیت ندادن-حقیر شمردن

بازار شام-جای شلوغ و در هم و بر هم

به هر حال-در هر حال-در هر صورت
 

از شوخی گذشته-حالا برسیم به مطالب جدی

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

حق شناسی-سپاس گزاری

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

زیرش زدن-زیر چیزی زدن
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن

چار سر-حرف مفت-متلک

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)

به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

پیشواز رفتن-به دیدار کسی شتافتن-پیش از آغاز ماه رمضان روزه گرفتن

حرف توی دهن کسی خشک شدن-از سخن گفتن باز ماندن

آلا گارسون(اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران)

دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن

باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن

دست انداز-ناهمواری راه و جاده

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

بده اون دستت-آی زکی !

دو پا در یک کفش کردن-سماجت و اصرار کردن

خرحمال-کسی که فقط کارهای دشوار می کند

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

پی نوشت-مطلبی که پس از پایان نوشته به آن افزوده می شود
اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

خانه ی خاله-جای راحت و خودمانی-ملک شخصی

چغلی کردن-شکایت کردن

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

دستک-دفتر حساب

خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

پا شدن-از جا برخاستن

خوش بنیه-سالم و قوی

البرز(بلندقامت، دلیر)

خال زدن-پیدا شدن خال در جایی از بدن یا لکه در چیزی-خال کوبی کردن

زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن

چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی

خوش منظره-خوش نما-زیبا
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

 

جاگرم کردن-در جایی ماندن

جفنگیات-سخنان یاوه

ابرو پاچه‌بزی-دارای ابروی پهن و پرمو-ابرو قجری

خانه یکی-صمیمی و یکدل

حلوای تن تنانی-نوعی حلوا

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

پَرِ گوش و-پره لاله ی گوش
ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن
حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن

از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی

چاک کردن-نگا. چاک دادن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

چغاله بادام-بادام نارس

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

آب به چشم آمدن(طمع کردن)

دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی

تت و پت کردن-شکسته سخن گفتن-لکنت پیدا کردن

زال و زندگی-وسایل زندگی-اسباب معیشت

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

از جنب و جوش افتادن-آرام گرفتن-شور و هیجان خود را از دست دادن

حول و حوش-دور و بر-گوشه و کنار

افتادن توی پوست کسی(کسی را وسوسه کرد)

 

جارو کردن زیر پای کسی را-موجب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

چاشت یک بنگی-خوردنی کم با پول اندک

چیزی-فاصله ای-راهی-زمانی

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

جاده صلف کن-کسی که موانع را از سر راه بر می دارد-آلت دست

دار و دیزی-لوازم اندک و ناچیز و ارزان خانه

خربان-صاحب خر-خرکچی

دست اول-نو و تازه

خیابان گز کردن-ول گشتن

حال و بار-وضع زندگی

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

زدن نفوس بد-گفته ی کسی را به فال بد گرفتن-فال زدن

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

خرج راه-هزینه ی سفر

جای سوزن انداختن نبودن-پر بودن-بسیار شلوغ بودن

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

پوست پیازی-نازک و بی دوام

جز زدن-ناله و زاری کردن

از حال رفتن-بی‌حال شدن-غش کردن

آب خنک خوردن-به زندان افتادن

ز ِله-ستوه-عجز

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

درد-نفرینی مانند کوفت-زهرمار-مرض

زیگزاک رفتن-به چپ و راست پیچیدن-مستقیم نرفتن

باهاس-باید-بایست

پالان گذاشتن بر کسی-کسی را خر کردن-فریب دادن

آب نکشیده-زشت-بد-نامفهوم

خشکه پلو-کته

دست به دست کردن-تردید کردن-کوتاهی کردن-وقت کشتن

جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

داشتن-مشغول بودن

پس رفتن-عقب رفتن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری

دُنگی-دانگی

دبنگ-احمق-کودن

 

پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

از گردۀ کسی کار کشیدن-کسی را به سود خود بی‌رحمانه به کار واداشتن

دَمَغ-افسرده-ناراحت-خیت

بند-ریسمان-طناب-رشته

دَم نقد-آماده-حاضر

اشک تلخ-شراب-اشک عاشق

تنه خوردن-وارد شدن فشار تنه ی کسی به تن کس دیگر

اما(اشکال‌تراشی، ایجاد شبهه)

دل آب شدن برای چیزی-بسیار مشتاق چیزی شدن

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن-از دارایی دیگران بخشیدن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

بساز-آدم سازگار-صبور

بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن

پی جوری کردن-پی جویی کردن-دنبال نمودن

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

پشه را در هوا نعل زدن-در تیراندازی بسیار ورزیده بودن-بسیار زرنگ و فرصت طلب بودن

آفتاب را به‌گز پیمودن(کوشش بی‌هوده کردن)

انگشت کردن(انگشت رساندن)

پول بالای چیزی دادن-پول دادن و چیزی را خریدن

از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

 

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

چاله چوله-جای پر از گودال-زمین ناهموار

آتو(بهانه، دستاویز، نقطه‌ضعف)

برده خورده-ملاحظه-پروا

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن-اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن

رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

چین و چوروک-چین و شکن

چار نعل رفتن-تند رفتن-به تاخت رفتن

جیش-ادرار در زبان کودکان

باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

پاشنه ی در-چارچوب در که لولا دارد و در روی آن می چرخد

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

جرینگ-صدای سکه های پول

راه به جایی نبردن-نتیجه ندادن-به جایی نرسیدن

 

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

حمله گرفتن-غش کردن

حیص و بیص-گیر و دار-مخمصه

تنگ آفتاب-درست در لحظه ی طلوع خورشی

اسم‌ورسم-نام و مقام-شهرت و اعتبار

خر کسی از پل گذشتن-گره کار باز شدن-از گرفتاری خلاص شدن

چوب خوردن-تنبیه شدن

بی سایه سر شدن-بی صاحب ماندن-بیوه شدن

پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

چراغانی کردن-جشن گرفتن

پیش کردن گربه-راندن گربه

پاگون-سردوشی

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن

آقبانو(نوعی پارچه‌ی نخی نازک)

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

دک کردن-از سر وا کردن

روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن

روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت

روشن کردن چراغ اول-نخستین پولی که معرکه گیران از تماشاچیان می گیرند

جان کُرد کردن-سخت گیری کردن-مقاومت کردن

باهاس-باید-بایست

دوری و دوستی-دوری برای دوام و پایداری دوستی لازم است

چِک کردن-وارسی و بازبینی کردن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
 

چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

رنگ و رو رفته-کهنه-فرسوده-کارکرده

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

ری کردن-زیاد شدن و برکت کردن برنج و آرد و مانند آن ها پس از ریختن آب بر آن ها

زود رنج-نازک دل-حساس

دلداری دادن-تسلی دادن

امان کسی را بریدن(کسی را درمانده و بیچاره کردن)

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

بُل گرفتن-چیز مفت به چنگ آوردن-از فرصتی استفاده کردن-بهانه ای بدست آوردن

چفت کردن دهان-خاموش شدن-رازداری کردن

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

برگشتن ورق-دگرگون شدن اوضاع-تغییر کردن حال و احوال

در آسمان جستن و در زمین یافتن-چیزی یا کسی مورد علاقه را غیر منتظره یافتن و دیدن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن

دبش-گس-دارای مزه ی ترش و گزنده

آب باریکه(درآمد اندک اما مرتب)

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

دهان کسی آستر داشتن-قدرت خوردن خوردنی های بسیار داغ و تند را داشتن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

ته چک-بن چک-بنجاق-بخشی از دسته چک که پس از جداکردن چک باقی می ماند

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده
پشت سر کسی حرف زدن-در غیاب کسی از او بد گفتن

چقال-مهمل بقال

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن

دوشیدن-به ناحق و فریب از کسی پولی گرفتن

تر دست-ماهر-شعبده باز

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

امروزه روز-این روزها-در این دوره و زمانه

انگولک کردن(سر به سر گذاشتن، با انگشت به چیزی ور رفتن، انگشت رساندن)

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

پینه کردن- پینه بستن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

خاکسترمال کردن-شستن ظرف با مالیدن خاکستر به آن

زبان کسی گرفتن-لکنت زبان داشتن

رو دست کسی بلند شدن-از کسی پیشی گرفتن-با کسی رقابت کردن

جای پا-اثر-نشانه-رد

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

ریش از دست کسی خلاص کردن-خود را رها کردن-در رفتن

آی زرشک(آی زکی)

به تیر غیب گرفتار شدن-دچار حادثه ی ناگهانی شدن-ناگهانی فوت کردن

خاله خُمره-زن کوتاه قد و چاق

بی فکر-لاابالی-بی قید

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

ریغ-مواد درون امعا و احشا

نوشته دیگر :   برترین برندهای سینک گرانیتی خارجی

ته تغاری-آخرین فرزند خانواده

این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

 

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

خر کردن کسی-کسی را با چاپلوسی فریفتن

آب-عزت و رونق-طراوت و تازگی-روح-شراب خالص

از کاسه درآمده(بیرون‌زده، ورقلمبیده)

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

پشم علیشاه-درویش بی قدر

چشم کسی آلبالو گیلاس چیدن-نگاه کردن و ندیدن

ذلیل شده-خوار و زبون-دشنام و نفرینی که زنان به کودکان بسیار شیطان خود می دهند

خاله قدومه-نگا. خاله سوسکه

استخوان را پیش گاو و کاه را پیش سگ انداختن-کار را به نااهل سپردن

جک و جانور-جانوران موذی مانند عقرب و رطیل و کرم و مانند آن ها

دم خروس از آستین کسی پیدا بودن-آشکار بودن نشانه ی کار خلاف

انگشت بلند کردن(اجازه‌ی سخن خواستن)

چِخ کردن-راندن سگ

رده-حرف زشت یا نامربوط

خوشایند-مطبوع-پسندیده

بلوف زدن-لاف زدن-چاخان کردن-توپ خالی زدن
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

دل دل زدن-نفس نفس زدن-تپیدن شدید قلب

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

عینک ذره بینی بسیار قوی

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

آخرین تیر ترکش(آخرین تدبیر)

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

براه-سازگار-اهل سازش-با گذشت

چلو خورش-غذایی مرکب از چلو و یک نوع خورش

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

بلا گردان-چیزی یا کسی که جلوی آسیب و زیان را می گیرد

زمزمه کردن-زیر لب خواندن-ترنم کردن

خرافاتی-آن که به خرافات باور دارد-عقب مانده

ادب کردن-با تنبیه آموختن-آدم کردن

خاله زنک-زن امل و دنیا ندیده-بی سواد و عامی-کسی که همواره درباره ی دیگران حرف می زند

الیسون و ولیسون(وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند)

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

ازرق شامی-اخمو-ترشرو

آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن

حهاز-کشتی بزرگ

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

آش پشت پا(آشی که در روز سوم پس از رفتن مسافر بپزند و به فقرا بدهند)

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است

دل کسی روی دل آدم بودن-درد دیگران را درک کردن-با دیگران غمخواری کردن

جیره-سهم معین

 

دود ِ کلفت-دود مواد مخدر

بی همه چیز-آدم بد جنس-نادرست-کسی که صفت خوبی ندارد

خانه به دوش-بی خانمان-آواره
 

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

دله بازی-رفتار آدم دله

خلاص-تمام شد-مُرد

دو دانگ-یک سوم-مقدار اندک-کم

افندی پیزی-به‌ظاهر شجاع و در واقع ترسو-پهلوان پنبه

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

زهره دان-کیسه ی صفرا

بستن به ناف کسی-به کسی خوراندن-به کسی نسبت دادن

زیر دل زدن-تهوع آوردن

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن

ددر رفتن-بیرون رفتن

خشتک-وسط درز دو پا در شلوار

آب و خاک-میهن-دیار

آلت دست کسی شدن-مورد سوء استفاده قرار گرفتن

روده درازی-پرحرفی-وراجی

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن

اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)

آب به آسیاب کسی ریختن-با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن

 

چوب را از پهنا پرتاب کردن-ناشیانه عمل کردن

دل دار-دلیر-شجاع-معشوق

رجز خوانی-لاف زنی-دعوی

پا پی شدن-تعقیب کردن-در صدد تحقیق بر آمدن

تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

چسی در کردن-نگا. چسی آمدن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

تو در تو- تو به تو

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

آخِی-صوتی برای تاثر یا شادی

 

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

حرف بَری کردن-سخن چینی کردن-خبرچینی کردن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

تریاکی ِ چیزی بودن-سخت به چیزی معتاد بودن

خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده
آماده‌باش-حالت آماده بودن برای رویارویی با خطر

جاکن شدن-به حرکت در آمدن

دروغ دون-مطالب نادرست و سراسر دروغ

دست دادن-پیش آمدن

پا گرد-محل چرخیدن پله ها

برش-لیاقت-زرنگی-کاردانی

حال و بار-وضع زندگی

بازار گرمی کردن-تعریف کردن از کالا برای فروختن آن

اجباری(خدمت سربازی)

آفتاب‌رو-جایی که آفتاب بر آن بتابد

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

حرف گوش کن-حرف شنو

تو پوزی-تو دهنی

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور
خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

افسار پاره کردن(سرپیچی کردن، یاغی شدن)
خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

انگشت بر چشم نهادن(پذیرفتن، مسلم دانستن)

آکِله-جذام-زن سلیطه

با دم خود گردو شکستن-سخت شادمان و خوشحال بودن

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

از کرگی دم نداشتن خر(نهایت پشیمانی و انصراف از ادامه‌ی کاری)

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن

خون کسی را مکیدن-مال کسی را به تزویر غارت کردن-به کسی تعدی و ستم کردن

انگشت در سوراخ مار کردن-دانسته خود را هلاک کردن

پس کسی برآمدن-حریف کسی بودن

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

به هم زدن-قطع رابطه کردن

 

تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن

پینه کردن- پینه بستن

زیر پای کسی را خالی کردن-زیر پای کسی را جارو کردن

به قدر پشت خاک انداز-بسیار کوچک و محقر

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

تو دو کشیدن-کسی را وارد کاری کردن

تشت رسوایی کسی به صدا درآمدن- تشت کسی از بام افتادن

دالبُر-بریده چون دال-منحنی وار بریدن

خوش گوشت-آن که زخم تن او زود بهبود می یابد-خوش ادا-خوش اخلاق

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

زیر سری-بالش-متکا

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

جز زدن-ناله و زاری کردن
 

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن

در هچل افتادن-دچار درد سر شدن-به درد سر افتادن

به تور زدن- به تور انداختن

تبدیل به احسن کردن-چیزی را با چیز بهتری عوض کردن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

چینی بند-چینی بند زن

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

تامین آتیه-پیش بینی و اندوخته برای زندگی آینده
زبیل-آشغال-زباله

تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید

برادر شوهر-برادرِ شوهر هر زن

تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه

 

خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست

پُک-هر بار کشیدن سیگار و چپق و از این نوع

چرکتاب-پارچه ای با رنگ خاکستری یا قهوه ای که چرک را زود نشان نمی دهد

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

در نتیجه-سرانجام-عاقبت

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند

خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن

ازدست‌رفته(عاشق)

چک و چیل-لب و لوچه

انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن

جا در جا-فورن-جا به جا

آروغ بی‌جا زدن-نابه‌جا سخن‌گفتن-نسنجیده کاری کردن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

اتیکت(برچسب، آداب و رسوم، قاعده)

ز ِله شدن-به تنگ آمدن-عاجز شدن-به ستوه آمدن

بی قواره-بد شکل

پار-فرسوده و اوراق-مجروح

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

چینه کشیدن-ساختن دیوار گلی

ته جرعه-باقی مانده از نوشیدنی

جزوه کش-کسی که در مجالس ترحیم جزوه های قرآن را پخش می کند

 
خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
دَرَ ک رفتن-برای مردن کسی می گویند که از او تنفر دارند

خشکبار-میوه های خشک مانند پسته-بادام-گردو و فندق

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند
پا در رکاب-حاضر و آماده

دل واپس-نگران-چشم به راه-مضطرب

اردک رفتن، غاز آمدن-دست از پا درازتر برگشتن

حرص و جوش-عصبانیت

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن

 

زیاده روی-افراط-اسراف

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

خلاص-خارج از دنده بودن موتور

پیاده شو با هم بریم-این قدر تند نرو
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار

پس کشیدن-به عقب کشیدن

خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن

رگ خواب کسی را به دست آوردن-نقطه ضعف کسی را پیدا کردن-کسی را تابع خود کردن

دردسر-گرفتاری-سرگردانی

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

چراغ روشن کردن-ارزان کردن جنس

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

دست و پا پنبه ای-دست و پا چلفتی-بی عرضه-بی دست و پا
دیم کاری-کشاورزی دیم

اهل و نا اهل-کس و ناکس-نجیب و نانجیب

دست آموز کردن-تربیت کردن

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

آلکلی(معتاد به الکل)

دَم باریک-نوعی انبردست که نوک آن باریک و دراز است

ته و تو-کنه حقیقت-باقی مانده ی هر چیز

جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید

از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
اُتُل(شکم، اتوموبیل)

دیگ به سر-لو لو

آه نداشتن که با ناله سودا کردن-آه در بساط نداشتن

تیز بزی-فورن-بی درنگ

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن

دبور-بی سر و پا-لات-ولگرد-آسمان جل

جگر خون کردن-رنج بسیار دادن

باد آورده-مفت و رایگان-آنچه که بدون زحمت بدست آید

آب آتش مزاج(می سرخ)

چته ؟-تو را چه می شود ؟
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
 

زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو

پا پس کشیدن-عقب کشیدن

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

بلا گردان کسی شدن-به جان خریدن بلای کسی

رگ زدن-بریدن شریان برای کشتن کسی

تب و تاب-سوز و گداز

پشم نداشتن کلاه کسی-اعتبار نداشتن-کاری از کسی برنیامدن

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

آب بندی کردن(آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو)

بی فک و فامیل-بی کس و کار

از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن

آفتابه‌آب‌کن(پست ترین نوکر)

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

دستک دمبک درآوردن-پاپوش دوختن-اشکال تراشی کردن

دست برداشتن-صرف نظر کردن-چشم پوشی کردن-به حال خود رها کردن

خرسک-نوعی فرش

خون گرفته ی کسی بودن-در برابر کسی مسئول بودن

افتادگی-پریشانی-احتیاج

خنده ی نخودی-خنده ی لوس و بی مزه

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان
خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده
تپلی-گرد و چاق

بد آوردن-بد شانسی آوردن-زیان دیدن بر اثر پیشامد بد

چادر رختخواب-چادر شب-پارچه ای که رختخواب را در آن می پیچند

از زیر سنگ در آوردن(چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن)

دو دلی-تردید-بی تصمیمی

باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است

چس محل کردن-بی اعتنایی کردن

چلچل-خال خالی-ابلق

دایی قزی-دختر دایی

آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

چار سر-حرف مفت-متلک

جا انداختن-به سر جای خود آوردن

ته ریش-ریش اندک

بوق سحر-نزدیک صبح-سحرگاهان

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند
آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)

آواز دهل(چیزی که تنها سخن‌گفتن درباره‌ی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد می‌گویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

خروجی-جای بیرون رفتن-مالیاتی که هنگام خارج شدن از کشور به دولت می پردازند
از آب روغن گرفتن-از هر اتفاقی بهره برداشتن

به حق چیزهای ندیده و نشنیده-پس از شنیدن حرفی یا دیدن چیزی تعجب آور می گویند

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

چروک-چین و شکن

چموش-سرکش-یکدنده

پنج زاری-سکه ی پنج ریالی-پنج هزاری

 

جا نماز-سجاده-فرش کوچکی که بر آن نماز می خوانند

آدم بگو بخند-شیرین‌زبان و بذله‌گو

باب-مرسوم-معمول
به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

آفتابه خرج لحیم-بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن

با هم شیر و شکر بودن-نهایت دوستی با هم داشتن

دندان عاریه-دندان مصنوعی

آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)

راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی

تپق-گرفتگی زبان

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

پس افتاده-بچه ی کسی

آش آلو کردن(خجالت‌زده کردن، کنفت کردن، سکه‌ی یک پول کردن)
درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

چاچول بازی-حقه بازی-هوچی گری-لاف زنی

بزرگداشت-احترام-تکریم

چشم و همچشمی-رقابت

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

دلجور-همدل

دهن کسی لق بودن-رازدار نبودن

از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن(بهره بردن از چیزی، نصیب بردن)

دل کسی آمدن-دل آمدن
حرف دهن خود را نفهمیدن-مزخرف گفتن-حرف بی ربط زدن
تند و تیز- تند تیز

درگذشت-مرگ

الدنگ(بیکاره، مفتخور، بی‌غیرت)

خدا-بسیار زیاد-فراوان

خشتک کسی را سر او کشیدن-نگا. خشتک کسی را پاره کردن

تخم جن-حرام زاده

دروغ درآمدن-معلوم شدن که دروغ است

 

خندق بلا-شکم

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

چار سر-حرف مفت-متلک

تخت سینه-وسط سینه

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

ته دل کسی قرص بودن-خاطرجمع بودن-نگرانی نداشتن

پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

زن بردن-همسر گرفتن مرد

رمل انداختن-پیش گویی کردن-فال برآوردن

خرده کاری-کار جزیی

دم دما-نزدیک-حدود-حوالی

 

ذلیل‌شده

پَک و پوزه-ریخت و قیافه-شکل ظاهر

تمام وقت-شامل تمام ساعت های کار

آتشی شدن(از کوره در رفتن)

دُم کسی را توی بشقاب گذاشتن-به طنز کسی را محترم شمردن

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

جا خالی دادن-در بازی هایی مانند والیبال و فوتبال توپ را به جایی انداختن که دست یازیگر حریف به آن نرسد

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

چشم ورقلمبیده-چشم بیرون زده

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

حق التدریس-مزد آموزگار

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

اُزبَک(بی‌ریخت، ژولیده، ازخودراضی)

دهن کسی آب افتادن-به طمع افتادن-میل شدید پیدا کردن

دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد

دیوان بلخ-جای بی انصافی و ستم رانی

 

پیش بها-بیعانه

خام کردن-فریب دادن-اغفال کردن

دو زاری-سکه ی دو ریالی

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

 

بخاری از کسی بلند نشدن-به حال دیگری سودی نداشتن-توانایی و برش نداشتن

زنبور زدن-نیش زدن زنبور

بریدن از هم-قطع رابطه کردن

دانگ-یک ششم-سهم-قسمت

رای کسی را زدن-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

اخم و تخم-ترش‌رویی-کج‌خلقی

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

 

تشریف داشتن-حضور داشتن

چشم روشن شدن-شاد و خرسند شدن

حمله گرفتن-غش کردن

پول سر راهی-پولی که بزرگ تر ها به هنگام سفر به زیردستان یا کوچک تر ها می دهند

خَنج-ناخن کشیدن بر چیزی

خایه-بیضه-جرات