مجموعه ای از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه ایرانی قسمت 36

دهن بسته-حیوان

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

تعطیلی-روز تعطیل-زمان دست کشیدن از کار

خوش بنیه-سالم و قوی

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

بَر و رو-قد و قامت-چهره

خونی-قاتل-دشمن سخت-مخالف شدید

دو لول-اسلحه ای بلند دارای دو خانه برای فشنگ گذاری

خبرنگاری-کار خبرنگار

به کرسی نشاندن حرف-سخن خود را تحمیل کردن-مقصود خود را ثابت کردن

پای کسی را گرفتن-زیانی به کسی وارد شدن

پر و پا قرص-دارای اعتقاد محکم-استوار

چیلک دان-چینه دان

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

دستکاری-دست بردن در چیزی

چروکیدن-چین دار شدن

خوش بیار-آن که کار و روزگار بر وفق مرادش می گذرد-خوش شانس

راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن

الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)

خورد کردن-ریز ریز کردن-له کردن

چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری

افسارگسیخته-سرکش

چمباتمه-حالت روی دو پا نشستن و زانوان را بغل کردن

از خدا بی‌خبر-ظالم-نابه‌کار

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

چیله-هیرم-خاشاک

چه چه زدن-خواندن بلبل-سخت خوش آواز خواندن

پاکاری-شغل پاکار

دنباله رو-پی رو-مقلد

پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن

چاک پشت-اسبی که در کمر خود فرورفتگی دارد و شانه و کفلش برآمده است
زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن
پات-بی آبرو-بی تربیت

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)
زاق-چشم زاغ چشم

بُراق شدن-با خشم و غضب با کسی برخورد کردن

دوبله-دو برابر-دوبلاژ

پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد

درچین و ورچین-جمع و جور کردن-مرتب کرد
 

آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال

دل واپسی-نگرانی-اضطراب

چوب دو سر گُهی-نگا. چوب دو سر طلا

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

از جا در رفتن-کنترل خود را ناگهان از دست دادن-ناگهان خشمگین شدن

از آب کره گرفتن-از آب روغن گرفتن

 

زه کشی-خشکاندن باتلاق از طریق کندن نهری برای حریان دادن آب راکد باتلاق به آن

چوب به مرده زدن-از پا افتاده ای را آزار دادن-موضوع کهنه ای را تازه کردن

به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن

پاچه ی کسی را گرفتن-بی جهت و بی مقدمه برکسی آشفتن

ژاکت-کت بافته شده از کاموا

 
باب دهان-موافق سلیقه-مطابق میل-خوشایند

بغلی-چیز کوچکی که در بغل جا بگیرد-بطری کوچک

اینجانب(تعبیر گوینده یا نویسنده از خود)

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

دستگیره-وسیله ی باز و بسته کردن در و پنجره-کهنه ای در آشپزخانه برای برداشتن دیگ از روی اجاق

پدر در آوردن-سخت انتقام گرفتن-گوشمالی دادن

روی هم رفته-جمعن-بر روی هم

خوش نقش-خوش اقبال-پارچه یا قالی که نقش های زیبا دارد

زیر سر گذاشتن-زیر سر داشتن

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

آکَل-آقای کربلایی

بز بگیر-کسی که همیشه به دنبال جنس ارزان یا معاملات پر سود است

دفتر کل-دفتری که در آن انواع کلیه معاملات و خلاصه ی هر کدام را در آن وارد می کنند

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

 

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

 
بِدو بِدو-با شتاب-سریع
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
از خجالت کسی در آمدن-محبت کسی را جبران کردن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

اشتر گربه-چیزهای نامتناسب با هم

به حساب-مثلا-یعنی

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

خواستگاری-رفتن به دیدن دختر یا زنی برای برگزیدن و همسری پسر یا مردی
چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن
داغان-از هم پاشیده-پریشان

تشنه بودن به خون کسی-خواهان مرگ کسی بودن

خر لنگ خود را به منزل رساندن-با وجود سختی کار را به پایان رساندن

آب را گل آلود کردن-برای سود خود کارها را به هم زدن

دَم دار-هوای گرم و پر رطوبت

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

دَم ِ قیچی-بریده ها و ریزه های پارچه

دور دست-جایی دور

اشک تلخ(شراب، اشک عاشق)

زبان گرفتن-لکنت زبان-از حالات و گفتار مرده یاد کردن و دیگران را گریاندن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

آدم-نوکر

 

از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن

بد خط-کسی که ناخوانا می نویسد

چتر شدن-بر سر کسی خراب شدن-ناگهانی مهمان رسیدن

نیروی انجام کاری را داشتن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

به حال آوردن-به هوش آوردن-به کسی شور و حال دادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن(از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن)
چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند
زیش ریش شدن دل-سخت ناراحت شدن-به گریه افتادن و از حال رفتن

آینه‌ی بخت(آینه‌ای که داماد همراه شمعدان برای عروس می‌فرستد)

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

دار کشیدن-دار زدن

از لجِ-از سر لجاجت-از روی خشم

دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن

ته چیزی را بالا آوردن-تا آخر خوردن-تمام کردن

خر و پف-نگا. خرناس

تغ و لغ-چیزی که نظم خود را از دست داده است-سست

 

دختر خانم-خطابی احترام آمیز برای دختران

چُل-آلت مرد

بَر و رو-قد و قامت-چهره

دم و دستگاه-ثروت-بیا و برو-تجمل-مکنت و دارایی
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

خراب شدن بر سر کسی-نزد کسی بار و بندیل گشادن و ماندن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

ریسه رفتن-احتیار از دست دادن و پیچیدن نفس در گلو بر اثر خنده یا تاثر

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

دیمی حرف زدن-سخن گفتن بدون اندیشیدن-حرف بی هوده و مفت زدن

داو-نوبت بازی
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن

به حساب-مثلا-یعنی

بازداشتی-زندانی موقت

رو به راه شدن-آماده و مهیا شدن

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند

خرکی-سخت بی ادبانه-خارج از ظرافت

چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن

ریق زدن-ریغ زدن

زرت و زورت-زرت و پرت

دل را آب کردن-سخت آرزومند کردن-مشتاق کردن

حق و حساب دادن-رشوه دادن-آجیل دادن

خاک تو سری کردن-نزدیکی کردن زن با شوهر

به هدر دادن-تلف کردن-تباه کردن-از دست دادن

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

 

پیه دل باز کردن-تحمل کردن

دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن

حرام و حرس-ریخت و پاش

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
از بن گوش(کمال بندگی و خدمتکاری)

آتش بی‌باد(ظلم، می)

دوا گُلی-دوا قرمز-پرمنگنات

بشور و بپوش-جامه ای که پس از شسته شدن نیازمند اتو شدن نیست

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

آب نخوردن چشم(امید نداشتن)

ته خانه-لوازم بی مصرف-بقایای اثاث خانه

بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

دله-ظرف حلبی
 

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

 

پشتک زدن-معلق زدن-رنگ عوض کردن-تغییر عقیده دادن

خر کریم را نعل کردن-رشوه دادن-راضی کردن

حنای کسی رنگ نداشتن-اعتبار نداشتن-دارای نفوذ نبودن

چای صافی-نگا. چای صاف کن

بامب-توسری

جز زدن-ناله و زاری کردن

خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن

آه از نهاد کسی برآمدن-نهایت تاسف به کسی دست دادن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

انگشت زدن-انگشت در چیزی فرو بردن-امضاء کردن با اثر انگشت
پیش-برنده-آن که جلو است

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

بود و نبود-آنچه می تواند وجود داشته باشد-مال و منال-همه ی دارایی

چنبره زدن-حلقه زدن

چرخ گوشت-چرخ گوشت خرد کنی

الم‌شنگه-هیاهو-آشوب-جنجال-داد و قال

دبه خایه-مبتلا به فتق بیضه

آتش سوزاندن-شیطنت و شرارت کردن

چانه کردن-تقسیم کردن خمیر نان به گلوله های مساوی

خدا و خرما را با هم خواستن-از دو محل سود بردن-دو سره بار کردن

زیر پوست کسی آب رفتن-چاق شدن-ثروتمند شدن

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

خوش انصاف-با انصاف-منصف

رنگ انداختن-رنگ دلخواه را پیدا کردن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

آی زکی(در مقام ریشخند و تحقیر گفته می‌شود)

رعیت داری کردن-حراست کردن از زیردستان-مورد نوازش و محبت قرار دادن زیردستان

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

دو رویی-تزویر-عدم صمیمیت

حساب حاج هادی زغالی-حساب ساختگی

روی پا بند نبودن-آرام و قرار نداشتن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

در خط چیزی بودن-در فکر و نقشه ی کاری بودن

ردیف کردن-جور کردن-آماده کردن

دست از سر کسی برداشتن-کسی را رها کردن-به حال خود گذاشتن

ز ِله-ستوه-عجز

با سگ به جوال رفتن-دست و پنجه نرم کردن با مردم ناباب

 

آدم دیرجوش(کسی که به سختی با دیگران انس می‌گیرد)

چشمک زن-نگا. چراغ چشمک زن

خلاف شرع-ضد قانون شریعت

پاشنه نخواب-کنایه از مویی که از نیمه ی پشت بریده و سر آن رو به بالا باشد

حق نشناس-نا سپاس

روبوسی-به مناسبتی روی یکدیگر را بوسیدن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

چفت و بست نداشتن دهن-راز نگهدار نبودن

چاشته بندی-ته بندی

خنک-بی مزه-بی نمک-نچسب

دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

بسلامت-همراه با تندرستی-تندرست-در پاسخ به خداحافظی گفته می شود
دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن
خطب کسی کج بودن-نگا. پالان کسی کج بودن
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد

چماق-چوبدست-گرز

دخالت کردن-در آمدن در کاری

ریز-خرد-کوچک
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

درآمد-عایدی

زاچی-روزهای استراحت پس از زایمان

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

خیط کشیدن-خط کشیدن

جیش-ادرار در زبان کودکان

 

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی

پاک-به کلی-یکسره

خایه دار-با جرات-شجاع
رفت و روب-جارو و پارو-خانه تکانی-تمیز کردن منزل
اهل آن کار (کار بد)
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
با پا پس زدن و با دست پیش کشیدن- از بام خواندن و از در راندن

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

خمیازه کشیدن-دهن دره کردن

از قلم افتادن-فراموش شدن-مورد بی‌مهری قرار گرفتن

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

خجالت زده کردن-شرمنده کردن-خجالت دادن

از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بی‌توجهی قرار دادن

دمرو-کسی که دمر خوابیده
زیپ دهن را کشیدن-حرف نزدن-دهان را بستن

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

آب کردن(جنس نامرغوب را فروختن)
دندان تیز کردن-طمع کردن

چله بُران-جشن حمام رفتن زن پس از گذشت چهل روز از زاییدن

چشم دراندن-دقت زیاد کردن

پیچیدن به پر و پای کسی-با کسی بد رفتاری کردن-به کسی سخت گیری کردن

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

پُلوغ-ازدحام-بی نظمی

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

خِرخِره-حلق-حلقوم

از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن

جان به جان کسی کردن-محبت بی اندازه به کسی کردن

دستک-دفتر حساب

پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن

حق کسی بودن-سزاوار و مستحق چیزی بودن

دار کشیدن-دار زدن

آدم استخوان‌دار-کسی که اراده و پشتکار دارد

چوب خط زدن-نشانه نهادن بر چوب خط

 

دو شاخ-دارای دو شقه

چوب-واحد پول در معاملات بازاری برابر با هزار تومان
دو دوزه بازی-دو رویی-کلک زنی
پِغِله-ریزه میزه-کوچک و ظریف

چادر خانه-چادری که زن در خانه می پوشد

ادرار کوچک(شاش)

خشت مال-دروغ گو-لاف زن

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

پِتل پُرت-بیان عامیانه ی پترزبورگ-جای بسیار دور

تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن

چفت و بست-قفل و زنجیر در یا صندوق

چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار

دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن

اَتَر زدن(فال بد زدن)

خاک به سر کردن-به فکر چاره افتادن-چاره جویی کردن

تپق-گرفتگی زبان

چشم کسی را دزدیدن-هنگام غفلت کسی کاری را انجام دادن یا چیزی را برداشتن

دان-دانه-چینه

پیچ افتادن در کار-گره خوردن کار-مشکلی در کار پیدا شدن

چرخ کردن-دوختن با چرخ خیاطی-خرد کردن گوشت با چرخ گوشتی