در مجموعه مقالات زنگ کتاب، می خوایم تا هر دو هفته یه بار به چند کتاب در بخشهای جورواجور بپردازیم و اونا رو واسه شبهای بلند زمستون که زمان بسیار مناسبی واسه خروج از نگرانیها و غرق شدن در مطالعه هست، به شما معرفی کنیم.
تلاش میکنیم در هر مطلب کتبی در ژانرهای جور واجور رو انتخاب کنیم و آثاری رو که برمیگزینیم به طور خلاصه معرفی کرده و نوشتهای هم از پدیدآورنده و یا مترجم اثر مربوطه در کنار کتاب داریم. فرهنگ کتابخوانی در کشور ما همیشه رتبه پایینی داشته و وضع گرانی کتاب باعث شده که این فرهنگ رو به افول بره.
با این حال عرضه شدن نسخههای الکترونیکی و قانونی کتابها باعث شده که مردم بیشتری بتونن به محتوای کتابای مورد علاقهشون دسترسی داشته باشن و از آنسو باید خاطرمان باشه که هزینه یه کتاب خوب که شاید ساعتها و روزا در کنار ما باشه و یاد و خاطرهاش تا چندین سال در کنج ذهنمون باشه، در خیلی از مواقع برابر با صرف یه وعده غذایی در خارج از منزله. پس چه بهتر که بعضی وقتا این وعده غذایی روح رو ارج نهیم و تصور نکنیم که بازار اینترنت و شبکههای اجتماعی میتونه واسه مطالعه ما کافی باشه. نمیخواهم صحبتهای شاعرانهای درباره بوی کاغذ و کتاب کنم، بلکه هدف خوانش محتوای فاخریه که به وسیله نویسندگان و مترجمین ایجاد میشه و عین اون در بازار اینترنت، یقینا یافت نمیشه.
۱- اساطیر نورس اثر رسیدن گیمن
رسیدن گیمن رو فانتزی بازه ها و حتی فیلمبازها خوب میشناسن. اون نویسنده آثاریه که بیشتر اونا تبدیل به یه اقتباسی سینمایی موفق شدهان و طرفداران آثار اون شانس این رو داشتهان که خطوط کتاب مورد علاقهشون رو به شکل آثار سینمایی ببینن. اما میدانیم و شاید با من هم عقیده هستین که در بیشتر آثار سینمایی اقتباسی، ماگر به منصع اصلی اون اثر مراجعه کنین با هیجان و جذابیتی دوبرابر روبرو میشین و همیشه کتاب بهتر از فیلم بوده (البته در مواردی خاص و معدود این نکته برعکس شده، مثل کتب و فیلم پدرخوانهده یا آروارهها). رسیدن گیمن نویسنده کتابهایی چون کورالاین (که انیمیشن قوی از روی اون ساخته شد) و خدایان آمریکایی (که سریالی موفق از اون در حال پخشه) و کتابگرد ستاره (یا همون استارداست، که فیلمی نه خیلی موفق از روی اون با بازی رابرت دنیرو ساخته شد) بوده و ذهن بسیار خلاق و فانتزی داره.
گیمن در کتاب اساطیر نورس کمی تا قسمتی سنت شنی کرده و به جای اینکه یه داستان اصیل و اورجینال از ذهن خلاقش رو بسازه، دست روی اساطیر مشهور اسکاندیناوی گذاشته و با بازنویسی جذاب و دقیق اونا تونسته کتابی خلق کن که واسه خیلی از قشرها جذاب باشه؛ هم فانتزی دوستان هم اساطیرشناسان و هم تاریخ دوستان. از این نکته مهمتر لحن نوشته کتابه که واسه همه، حتی افراد تازه کار به این مسائل قابل فهم بوده و کتاب با کلمات بزرگ افسانههای باستانی رو روایت نمیکنه بلکه نثری ساده و روان داره که ترجمه قوی و خوب اون، این لحن رو در نسخه برگردان فارسی هم حفظ کرده.
افسانههای خدایگان باستان در ملل زیادی وجود داشته و مشهورترین اونا واسه ما ایرانیان شاید افسانههای یونان باستان باشه، چون که بازیهای ویدئویی و فیلمها و انیمیشنهای سینمایی مشهوری براساس اونا ساخته شده و بیشتر ما اسم هرکول رو شنیدیم و از نام اون به عنوان یه صفت واسه افراد قوی استفاده میکنیم. باید بدونیم که خدایان باستان اما فقط به یونان محدود نمیشدن و ملل دیگه هم افسانههای خود رو درباره این خدایگان داشتن؛ مثلا روم باستان هم شامل داستانها و اساطیر زیادیه و در کنار اونم اساطیر اسکاندیناوی هست که یه فرق خاص با بقیه اساطیر باقیمونده از تاریخ ملتها داره.
اساطیر اسکاندیناوی بازگوکننده خاصی نداشته و دست به دست چرخیده تا به نسل الان رسیده و کمتر کتاب و نشونهای هست که جزییات اونا رو در تاریخ ثبت کرده باشه؛ از همین رو اساطیر اسکاندیناوی در خیلی از نقاط به صورت شخصیسازی درآمده و خیلی از داستانهای اون گنگه. هرکی برداشت خودشو از اساطیر اسکاندیناوی داره و قصهها رو به سبک خود تغییر میدهد ولی صورت و هسته اصلی این اساطیر در بیشتر جاها یکیه. رسیدن گیمن هم تلاش کرده که تا حدی خلاقیت خود رو وارد شریانهای این اساطیر کنه و از نبوع خود به داخل این شخصتهای اساطیری تزریق کنه و همین موضوع باعث شده که کتاب تبدیل به اثری جذاب شه
اساطیر اسکاندیناوی در نظر اقوام باستانی شمال، ایزدان و اسطورهها بسیار اهمیت داشتن و بسیاری هم ریشه خاورمیانهای دارن و شاید شم هم نام بعضی از خدایگان اونا که به واسطه فیلمها و بازیهای ویدئویی امروزی به گوش مخاطبین آشنا درآمدهان رو هم شنیده باشین؛ آدمایی چون تور (خدای رعد که در سری فیلمهای مارول حضور داره) و اودین (خدای خدایان) و یا لوکی (که در بازی گذشته گاد آو وار حضور پررنگی داشت) و… قهرمانان و شخصیتهای این اساطیر هستن و اگه میخواهید از اونا بیشتر از یه نام بدونی، بد نیس که تکاب اساطیر نورس رو ورق بزنین و با دنیایی جادویی از اساطیر آشنا شید که کمتر شناخته شده هستن اما بیشتر از بقیه اساطیر دنیا جذابیت دارن.
کتاب به وسیله انتشارات پریان منتشر شده که ناشر تخصصی آثار قوی و موندگار فانتزی به حساب میرود. متن زیر رو مترجم این اثر یعنی آقای رحیم قاسمیان به طور اختصاصی در اختیار ما و خوانندگان قرار داده تا درباره این کتاب اطلاعات بیشتری به دست بیارن:
«اساطیر نورس نتیجه تلاش نیل گیمن برای بازگویی بسیاری از افسانههای شمال اروپا به شکل داستانی امروزیه که از شکلگیری اون جهان اساطیری تا فروپاشی نهایی اون در «راگناروک» یا پاضان جهان و بوزایی دوبارهی اونو در بر میگیرد.
خود اون در پیشگفتار این کتاب به این نکته اشاره میکنه که چه بسیار داستانهای اسطورهای این خطه از جهان هست که دیگر به اونها دسترسی نداریم و تموم اون چیزی که الان داریم، اسطورهها و افسانههایی هستن که به شکل نظم و نثر، سینه به سینه به ما منتقل شدهان.
گیمن در این کتاب موفق شده تا این افسانهها رو به شکل چند داستان خواندنی و سرگرمکننده عرضه داره.
اون در این کتاب داستانهایی رو که هم خوشحال کننده و باحال و در بعضی موارد بسیار جدی هستن در کنار داستانهایی با جنبههای تراژیک در کنار هم قرار میدهد تا خواننده شناخت خوبی از »ثور» قوی، اما در عین حال سادهلوح، «لوکی» پر از زیرکی و مکاری، «اودین» همیشه خردمند و باخبر و دیگر شخصیتهای پر نقش و نگار، به دست آورد. گیمن نویسنده سرشناسیه که بسیاری از آثار اون به همت «انتشارات پریان» منتشر شده که از اون جمله میتوان به «کورالاین»، «اقیانوس انتهای جاده» و «آد و غولهای یخی» اشاره کرد.
من به عنوان مترجم این کتاب خوشحالم به اطلاع برسانم که ترجمهی کتاب «پسران آنانسی» از همین نویسنده رو به پایان رسوندهام که به زودی از طرف «انتشارات پریان» منتشر می شه و الان مشغول ترجمه کتاب «ایزدان آمریکایی» گیمن هستم که سخت روش زوم شده و یک مجموعه تلویزیونی هم از روی اون ساخته شده.»
۲- سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش اثر هاروکی موراکامی
هاروکی موراکامی از بزرگترین نویسندههای سرزمین آفتاب (ژاپن) است و تقریبا علاقمندی در دنیای ادبیات وجود نداره که نام اونو نشنیده باشه. موراکامی سبک و راه و روش خاص خود رو در نوشتن داره و با ساخت فضایی سورئال در کتابهاش تونسته امضای همیشگی خود رو پای آثارش داشته باشه، طوری که اگه چند کتاب از اون خونده باشین و بعد متنی بدون ذکر نویسنده به چشمتون بخوره، میتونید بفهمین که خالق اون کلمات شخص موراکامیه. موراکامی در بین کتابخوانان سراسر دنیا طرفدار داره و برخلاف خیلی از نویسندههای ژاپنی تونسته مرزهای این کشور رو در نوردد و آثار خود رو به حد جهانی برسونه. امروزه میلیونها نفر در سرتاسر دنیا دنبال کننده کتابهای اون هستن و موراکامی هم که انگار اصلا قص بازنشستگی نداره، هر چند سال یه بار یه رمان پر و پیمان نوشته و اونو در اختیار مخاطبین خود قرار میدهد.
موراکامی به ادبیات سنتی ژاپن علاقه چندانی نداره و با اینکه کمی تا یه تیکه از اون فضا استفاده کرده اما با ترکیب این نوع ادبیات با لحن نوشته مخصوص خودش، یه سبک جدید رو واسه خود خلق کرده که دستمایه ساخت فیلمهای سینمایی مختلفی هم شده (آخرین و موفقترین اونا فیلمی به نام سوختنه که در همین سال گذشته میلادی اکران شد و با استقبال بسیار خوبی از منتقدان روبرو شد؛ اثری که براساس یه داستان کوتاه از موراکامی ساخته شده بود.) کتاب «سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش» مانند بیشتر آثار موراکامی درباره تنهایی و تنهایی آدمهاست فرقش اینه که داستان کمی حال و هوای معمایی هم داره.
سوکورو یه مهندس جوونه که داستان زندگیاش در گذشته و امروز واسه ما بازگو میشه؛گذشتهای که تو یه اکیپ دوستانه ۵ نفره رقم میخورد و امروزی که خبری از این گروه دوستی نیس و نویسنده کم کم چرایی این موضوع رو برملا میکنه. مثل بیشتر داستانهای موراکامی،عشق بازی و رابطه جنسی در این داستان حالتی ظاهری داره و وجود صحنههای اروتیک در کتاب مثل حس رویاگونه اوناس نه چیزی غیراخلاقی. همه اسامی داخل کتاب هم با هوش و دقت بالا انتخاب شدهان و بررسی رمزهای داخل کتاب و فهمیدن به نمادشناسی موراکامی، کمی زمان میخواهد.
داستان معمایی که در بطن این قصه قرار گرفته با اینکه عالی از آب در نیامده اما با نثر قوی و گیرای نویسنده همراه س و مشکلاتش پشت این قدرت قلم مخفی میشه. موراکامی دنیای آدمها رو خوب میشناسد و در بین اونا با آدمهای عجیب و تنها بیشتر همذات پنداری میکنه. سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش از همون صفحات اول مخاطب رو به خود جذب میکنه و خط داستانی پیچ در پیچ خودشو بدون گیج شدن به اون انتقال میکنه. امیر مهدی حقیقت که مترجم این کتاب به حساب میرود (ترجمههای خیلی از کتاب در بازار ما هست و به نظر ترجمه نشر چشمه ترجمه قابل قبولیه) واسه ما یادداشتی اختصاصی درباره این کتاب و موراکامی نوشته؛ اون خود از عاشقان و طرفدارن این نویسنده به حساب میرود و کتاب رو با عشقی که نسبت به خالقش داشته ترجمه کرده. متن نوشته شده به وسیله مترجم به این شرحه:
«موراکامی در مجموعه داستانهای جشن تولد که داستانهایی رو از نویسندگان جور واجور دربارهی تولده گرد آورده (و نشر قطره با ترجمه آقای اسدالله امرایی منتشر کرده) خاطرهی شیرینای میگوید از روزی که صبح در رادیو شنید که نام اونو هم جزو مشاهیر متولد ۱۲ ژانویه اعلام کردن و اون از تعجب نزدیک بود کتری رو برگرداند. اما این واقعیتیه که نمیشه انکارش کرد که اون حالا نه فقط جزو مشاهیر ملی بلکه جهانیه.
اینا به کنار، به این مناسبت خاطرهای هم خودم براتون بگم که از دیداری ناتموم با موراکامی در لندن. قرار بود ساعت ۱۱ صبح اوت به کتابفروشی واتراستونز بیاد و رمان تازهمنتشرهاش سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش رو امضا کنه.
من که در اون زمان در لندن بودم، به این هوا که اگه دیر بجنبم قاعدتا شلوغ می شه، حدود ساعت هفت صبح از خونه زدم بیرون و حدود هشت صبح به میدون پیکادلی رسیدم و صفی دراز دیدم و تابلویی که روش نوشته بود: از اینجا به بعد کسی نایستد. ظرفیت تکمیل! با کمی پرسوجو از جمعیت منتظر دریافتم که عده خیلی از شب قبل در صف نشسته و خوابیدهان و ظرفیت کتابفروشی و شاید خود موراکامی واسه امضا کردن تا همون تابلوست. یه عکس یادگاری جلو جمعیت گرفتم و برگشتم. اما مهمتر از دیدن اون ترجمهی کتابش بود که رفتم و نشستم و کردم.
سوکورو تازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش رو کم و بیش همهی خوانندهها دوست دارن. قصهایه که از اول درگیرت میکنه و از جوونی حرف میزند – سوکورونام- که یه روز همه دوستان صمیمیاش ناغافل ترکش میکنن. به هر کدوم از اونا که زنگ میزند جوابی نمیگیرد و هیچکی هم نمیگوید چه شده.
سوکورو در هم میشکند و مدتها از خواب و خوراک میافتد و این ضربهی ترسناک زندگیاش رو بد زیرورو میکنه. حالا سالها گذشته ولی راز اون ماجرا هنوز رو نشده. سارایی در زندگی سوکورو پیدا میشه و به اون دوستانه پیشنهاد میکنه که بره ته و توی قضیه رو دربیاورد وگرنه نمیتونه دل به هیچکی ببازه و رابطهای رو از سر بگیره.
و این جوره که سوکورو راهی سفری میشه که تو میمانی بیرونیه یا داخلی.
رمان رو همه خوشخوان میپیدا کنن چون که چارچوبی منظم داره و خط داستانی سرراست، و از فروش میلیون کتاب در شب اول عرضه اش در ژاپن که بگذریم، در همه جای دنیا محبوب و پرخواننده شده.
در ایران هم با وجود چند ترجمه، نسخهی نشر چشمه حالا به چاپ یازدهم رسیده و کافیه نام رمان رو در اینستاگرام جست و جو کنین تا عکس جلد این کتاب رو در هر موقعیتی در خونه و کافه و دشت و دمن ببینین.
همین طور به لحظههای رمان فکر میکنم و به یاد میآورم که هاروکی موراکامی در سوکوروتازاکی بیرنگ و سالهای زیارتش ناخنکی به معنی حسادت میزند، و به رد گذشته، به پردهپوشی خاطرات، به معنی دوستی، به تنهایی، به خونواده، به عشق، به مرگ، و به سفر. و رمانی با این همه اشارات مگه میتونه خواننده رو دست خالی رها کنه.
شاید معروفترین جملهاش هم در میان خوانندگان ایرونی همون جملهی پشت جلد کتاب ترجمهی فارسی باشه: هیچ وقت اجازه نداده ترس و غرور احمقانه کاری کنه آدمی رو که برات عزیزه از دست بدهی.»
۳- کمیک جمشید نوشته اشکان رهگذر
بازار کمیک بوک یا همون داستان مصور در دنیا یه بازار میلیارد دلاریه که ایران رسما از اون غافل مونده و تقریبا هیچکی در اون فعالیت نداره. حتی میتوان ادعا کرد که حضور ایرانیان در میدون جهانی این موضوع هم برخلاف خیلی از هنرهای دیگه کمرنگ بوده و کمتر ایرونی رو سراغ دارم که در بازارهای جهانی مشغول به کار در صنعت کمیک بوک باشه (مرجان ساتراپی یکی از یدونه و توک گزینههای موفق ایرانیان فعال در میدون کتابهای مصور در ابعاد جهانیه.) البته این صحبتها ب اون معنا نیس که تا حالا هیچکی پا پیش نگذاشته تا کمیک بوک رو در ایران رواج دهد و به اصطلاح جرقه اونو بین مخاطبین و در بازار کتاب روشن کنه، اما تا حالا تموم این تلاشهای ریز و درشتی که به وسیله افراد جورواجور واسه زنده کردن کمیک بوک در ایران انجام شده، تقریبا بینتیجه مونده.
بازار کمیک بوک در ایران، قبل از انقلاب اسلامی به ترجمه شدن بعضی آثار جهانی و عرضه اونا به صورت کتاب فیزیکی جدا از هم و یا چاپشان در داخل نشریات اون زمان بود. مثلا مجله اطلاعات دختران پسران، تا سالیان سال داستانهای مصور تارزان رو ترجمه و چاپ میکرد و یا بعضی ناشرین کتابهایی از شخصیتهای مشهوری چون بتمن، دراکولا، زورو و… رو ترجمه و چاپ میکردن. کمیکبوکهای والت دیزنی هم در زمان قبل از انقلاب چاپ میشد و گل سر سبد این نوع از کتابها هم که آثار هرژه و مخصوصا ماجراهای تن تن بود.
بعد از انقلاب اما با وجود تلاش موسسات زیادی مثل گل آقا واسه زنده کردن بازار کمیک و خلق یه داستان کامل ایرونی، مخاطبین روی خیلی خوشی به این جوری آثار نشون ندونه. کمیک بازان ایرونی با وجود اینترنت و دسترسی آسون به آخرین جلدهای نشریات خارجی از راه این بستر، علاقهای به خوانش آثار ایرونی ندارن و حتی مجلاتی که در این مورد و واسه معرفی این سبک منتشر شد، کم کم ورشکست شده و به تعطیلی گرایید (مانند مجلهای به نام «جدید» که بعد از یکسال در آخر تعطیل شد)
استودیو هورخش که سالیان ساله در مورد طراحی و گرافیک فعالیت داره و تا حالا در ساخت بازیهای ویدئویی بسیاری هم شرکت داشته، با عزمی راسخ و تیمی قوی و با اراده تصمیم گرفتهان تا بتونن وارد این بازار شن و واسه ورودشون برنامه ریزی بلند یه مدت چیدهان. استودیو هورخش به ریاست اشکان رهگذر، استارت پرزوه حماسی خود رو در چند سال گذشته زدن و عزمشونو جزم کردن که در ساخت داستان کمیک بوک جدید خود، سری به اساطیر و افسانههای ایران باستان بزنن؛ موضوعی که با وجود پتانسیل بالا همیشه مهجور باقی مونده و میتوان به جربزه ادعا کرد که سوژههای ناب ملی کشورمون تا حالا مورد بیمهری بیشتر هنرمندان ما قرار گرفته و حق مطلب درباره ابهت و عظمت اونا ادا نشده.
استودیو هورخش با سر زدن به این اساطیر و انتخاب داستان جمشید، کاوه آهنگر و فریدون و ضحاک، دست روی نقطه جذاب و حساسی از حماسههای ایرونی گذاشته و داستانی خلق کرده که حتما مو به موی منابع اقتباسیشون نیس.
واقعا این اساطیر در کتب مختلفی نوشته شدهان، از شاهنامه فردوسی گرفته تا کتابی چون اوستا و تغییراتی ضمنی در هر کدوم از این کتابها در جزییات داستانها هست که نویسنده این سری کمیک با نگاهی به همه این داستانها، اقتباس خودشو از این افسانهها نوشته و از خلاقیت خود در ساخت دنیای فانتزیاش استفاده کرده.
پروژهای که استودیو هورخش واسه کار خود در نظر گرفت یه پروژه بزرگ و درازمدت بوده و امروزه به میونه راه خود رسیده. اونا چهار جلد کمیک از سری جمشید رو عرضه کردن و پس از اون انیمیشن آخرین داستان رو در ادامه دنیایی که در کمیکها ساختن ساختهان. در کنار انیمیشن سینماییشون، یه بازی ویدئویی موبایلی عرضه کردهان که داستانکهای فرعی دنیای فانتزی ایران باستان رو در برمیگیرد و قراره و که ادامه کمیکها هم با محوریت یه کاراکتر فرعی به نام ارشیا ساخته شه؛ کاراکتری که تا حالا اطلاعات زیادی درباره اون گفته نشده و واسه مخاطبین کمی گنگه.
پروژهای که استودیو هورخش شروع کرده ستودنی بوده و یکی از بهترین پروژههاییه که واسه ادای دین به اساطیر ایران باستان ساخته شده و هرچند به دلیل محدودیتهای بودجه ضعفهایی هم در سیر پروژه دیده میشه، اما در کل میتوان اونو تشویق برانگیز خواند. کمیکهای جمشید، از اولین کمیکهای ایرونی فاخر هستن که در بازار نشر هستن و از کیفیتی بسیار بالا در جنس کاغذ و طراحی کمیک بهره مند هستن و با نسخههای بینالمللی برابری میکنه. واسه ورود به دنیای خلق شده به وسیله استودیو هورخش که حالا حالاها ادامه داره و براش برنامهها چیده شده، باید از در اصلی اون وارد شد و اون در چیزی نیس جز سری کمیکهای جمشید.
اشکان رهگذر، مدیر استودیو هورخش و نویسنده این آثار که تسلط خوبی روی اساطیر ایران داره و این موضوع از جهانی که خلق کرده به طور کامل پیداست، درباره این کتاب و دنیای فانتزیشون یادداشتی رو به طور اختصاصی واسه ما نوشته که در ادامه میاد.:
«سری رمانهای گرافیکی «آخرین داستان» با عنوان جمشید مجموعهای چهار جلدیه که داستان یکی از مهمترین اساطیر ایرونی رو از دریچه رمانهای گرافیکی روایت میکنه. این رمان چهار جلدی که در آخر جلد چهارم با اول انیمیشن سینمایی «آخرین داستان» پیوند میخورد روند شکلگیری و به قدرت رسیدن حکومت جمشید رو تفسیر میکنه. نگارندگان در این اثر با نگاهی به تاریخ اساطیری ایران تغییراتی ریشه ای در روند داستان ایجاد کردهان. در روند این تغییرات تلاش کردیم تا در روایت جمشید ارزش چشمی و داستانی بسازیم تا واسه مخاطبان جذاب باشه و امید داشتیم تا مخاطب با آشنایی با شخصیت جمشید بتونه به متون اصلی مثل شاهنامه مراجعه کنه و شخصیت جمشید رو هر چی بیشتر بشناسه و چه بسا که جمشید دریچهای واسه ورود به این اقیانوس بیپایان حماسه و ادب باشه.
اما لازمه که اشاره کنم هنر، صنعت طراحی و چاپ کتابهای مصور در ایران عمر چندانی نداره و ما با وجود عناوین بسیار بزرگ و پرافتخار جهانی این جرئت رو به خود دادیم تا این راه رو در ایران شروع کنیم تا راه رو واسه دیگه علاقهمندان به این میدون بگشاییم. هم اینکه مخاطبانی رو جلب کنیم که همیشه اشاره به تاریخ و اساطیر غنی ایرونی دارن و افسوس از اون میخورند که به چه دلیل هنرمندان ایرونی در راه بازنمایی این آثار قدم بر نمیدارن.
به خاطر همین جای داره که اقرار کنم که رمانهای گرافیکی موجود با در نظر گرفتن تلاشهای بیافسوس دست اندرکاران بازم با آثار فاخر و عناوین بزرگ جهانی فاصله دارن و کم کردن این فاصله جز با تکرار، موندگاری و حضور در این میدون محقق نمیشه. با این وجود رمانهای گرافیکی «جمشید» با استقبال ناشران جهانی مواجه شده و الان دو جلد از سری «جمشید» به وسیله ناشری انگلیسی در سراسر جهان به پخش رسیده. درخواستهایی واسه ترجمه و منتشر کردن به زبونهای دیگه هم هست.
از این رو به خود میبالیم که تونستهایم در راه بازنمایی فرهنگ و هنر ایرونی قدم ورداریم و هم اینکه توانایی جوانان متخصص و نگرانیمند ایرونی رو چه در داخل کشور و چه در بیرون مرز کشور نشون بدیم. امیده تا این سری رمانهای گرافیکی با اقبال مخاطبان محترم مواجه شه تا بتونیم در این راه سفتتر قدم ورداریم.»
۴- چیجوری با بابات آشنا شدم اثر مونا زارع
مدتها بود که در بازار کتاب ایران با قحطی طنز روبرو بودیم و اگه هم طنزپردازی در کشور ظاهر میشد یا بعد از یه مدت ممنوع الکار و متواری از کشور میشد و یا اینکه بقیه نویسندگان ژانر طنز هم فقط به نوشتن طنز سیاسی مشغول میشدن. اشتباهی که در مورد طنز در سالهای گذشته در تاریخ ادبیات کشور ما بوجود اومده، یکی دونستن طنز با مضامین سیاسی بوده و تصور بر اینه که هیچ طنزی جز طعنه زدن به سیاست نمیتونه به معنی کامل یه طنز موفق باشه. نویسندگان معدودی در ایران بودن که تونستن طنز رو با گرایش به سیاست زنده نگه دارن که بزرگترین اونا کیومرث صابری فومنی یا همون گل آقا هستش ولی نویسندگان رمان طنز روز به روز کمتر میشدن و تقریبا خبری از این ژانر در بازار کتاب نبود.
چند سالیه که نویسندگان همت کردهان و مدیران نشر هم با دیدن اینکه فیلمهای طنز بیشتر از فیلمهای درام میفروشد، به اونا میدون داده و تصمیم گرفتهان که بازار کتاب طنز و رمان طنز رو دوباره احیا کنن. افراد زیادی در این مورد مشغول شدن و در بین اونا مونا زارع، که به قول خودش قرار بوده روزنامه نگار شه اما نویسنده طنز شده، با کتاب خود به نام «چیجوری با بابات آشنا شدم» تونسته خودی نشون بده و در بازار کتاب بدرخشه. مونا زارع اولین کتاب خود رو نوشته و اونو با کمک نشر جشمه به طبع چاپ رسانیده و در اثر طنز خود به دور از هیاهوی سیاسی، طنزی رو به وجود آورده که واقعا مخاطب رو میخنداند.
داستان کتاب درباره خاطرات یه زنیه که واسه بچه به فرنگ رفتهاش (البته این فرنگ واقعا قلب آفریقاست نه لاس وگاس مثلا!) نامه مینویسد و می خواد در طول نامههاش داستان اینکه چیجوری با شوهر فعلیاش آشنا شده واسه یکی یکدانه دخترش بازگو کنه.
نثر کتاب روان و طنازانه بوده و نکات خندهداری در یدونه یدونه جملات راوی نهفته که ممکنه با یه بار خوانش سریع از قلم بیفته؛ پس پیشنهاد میکنیم که کتاب رو با طمانینه و صبر و حوصله بخونین تا بتونین به تموم نکات ریز بامزه نهفته در جملات دست پیدا کنین. مونا زارع از خطوط قرمز عبور نکرده و لبه این خطوط حرکت کرده و باید تاکید کرد که خود این حرکت در لب مرز سانسور ارشاد، یه هنر به تموم معناست.
شوخیها و طنز کتاب چیجوری با بابات آشنا شدم همه آحاد جامعه رو فرامیگیرد و نویسنده تقریبا به هیچ خلق و خویی رحم نمیکنه. صفحات به درد بخور و کوتاه کتاب باعث شده که داستان بیخودی کش نیاد و دقیقا سربزنگاه تموم شه و خواننده از تموم کتاب راضی باشه.
مونا زارع آینده خوبی در بازار طنزنویسی داره و تصور میکنم که در سالهای بعد تماشاگر آثار قوی دیگری از اون باشیم؛ اون جزو معدود نویسندگان طنز زن در کشوره و میتونه در آینده حرفهای زیادی واسه گفتن داشته باشه. این نویسنده متنی رو به طور اختصاصی واسه ما جفت و جور کرده و درباره نوشتن کتاب چیجوری با بابات آشنا شدم و محتوای کتاب نوشته. در ادامه متن زیر مثل ملحق شد شده:
«کتاب چیجوری با بابات آشنا شدم واسه من ماجراهای زیادی داشته.
از شروعش که عزممو جزم کردم داستانی بنویسم تا با تموم توانایی ام آدما رو بخندونم، تا پایانش که در طول نوشتنش درسای طنزنویسی یاد گرفتم. به خاطر همین این کتاب واسه من فقط یه اثر تولیدی طنز نیس بلکه بخشی از زندگی من در دنیای طنزنویسیه. شوخی با زنان و دنیای زنونه واسه من همیشه مسئله شیرین اما ترسناکی بود و در این داستان تلاشم رو کردم کمی تابوهای شوخی زنان رو بشکنم و جسارت شخصیت زن داستان رو بیشتر کنم. هرچند ممکنه در نگاه اول خواننده رو متعجب و حتی متاسف بکنه اما تجربه من از مخاطبان این کتاب اینه که مطمئنا تا آخر قصه دوستدار این شخصیت جسور و بی مهابا می شن.
به عنوان نویسنده هم اخطار می دم که اگه دنبال نصیحت، تغییر و یا آموزش خاصی در کتاب هستین این کتاب رو نخونین چون خواسته هاتون رو برآورده نمی کنه و قصدش هم نداره. این داستان قراره بخندون و شما رو با جنبه سرگرم کننده کتاب خوندن و البته قصه شنیدن آشتی بده. »