تحقیق رایگان با موضوع تحقیق کیفی، پژوهش کیفی، روش تحقیق، علوم انسانی

های کیفی پیشنهاد شده اند که به عمق و غنای مطالعه می افزایند.
درواقع تحقیق کیفی مجموعه فعالیتهایی(چون مشاهده، مصاحبه و شرکت گسترده در فعالیتهای پژوهشی) است، که هرکدام بهنحوی محقّق را در کسب اطلاعات دست اول، دربارهی موضوع مورد تحقیق یاری میدهند. بدینترتیب، از اطلاعات جمعآوری شده، توصیفهای تحلیلی، ادراکی و طبقهبندیشده حاصل میشود. در روش مورد بحث دسترسی به اطلاعات؛ یعنی زندگی کردن با مردم مورد پژوهش، یادگیری فرهنگ آنها، از جمله مبانی ارزشی، عقیدتی و رفتاری، زبان و تلاش برای درک احساس، انگیزش و هیجانهای آنها است. محقق کیفی، رفتار اجتماعی را به این دلیل درک میکند که خود را بهجای دیگران قرار میدهد.(دلاور،۱۳۷۴:ص۲۵۹)
آنسلم استراس میگوید: «منظور ما از تحقیق کیفی عبارت از هرنوع تحقیقی است که یافتههایی را بهدست میدهند که با شیوههایی غیر از روشهای آماری یا هرگونه کمّی کردن کسب نشدهاند. شیوه مذکور ممکن است به تحقیق دربارهی زندگی افراد، شرح حالها، رفتارها و همچنین دربارهی کارکرد سازمانی، جنبشهای اجتماعی یا روابط بینالملل معطوف باشد.»(استراس آنسلم و جولیت کوربین،۱۳۸۳:ص۱۹)
مبنای فلسفی تحقیق کیفی، “انسانگرایی” (Humanism) و “طبیعتگرایی” (Naturalism) است. منظور از مبنای انسانگرایانه، توجه به نقش و اهمیت انسان در تحقیقهای کیفی است. مطابق این فلسفه، وجه ممیّز انسان با موجودات دیگر، کنش بر پایهی انگیزهها یا عوامل درونی و بیرونی بهجای واکنش است. (رفیعی و دیگران ،۱۳۸۷:ص۱۳۳).
۲-۱-۳- تفاوت پژوهش کیفی و کمّی
به پژوهش کمّی(Quantitative Research) “اثباتگر” (positivism) و به پژوهش کیفی، پژوهش “مابعد اثباتگرا” (post positivism) نیز گفته میشود. پژوهش اثباتگرا، ریشه در این فرض دارد، که جلوههای محیط اجتماعی، واقعیّتی مستقل را تشکیل میدهند و طی زمان و موقعیتها، نسبتاً ثابتاند.
منظور از استقلال پدیده این است که واقعیّت، نزد پژوهشگر اثبات گرا ، عینی تلقی میشود، جدا از پژوهشگر وجود دارد و توسط همگان دیده میشود. به دیگر سخن، واقعیت اجتماعی وجود خارجی دارد و توسط مشاهدهگران ساخته نمیشود. برخلاف پژوهشهای کیفی(مابعد اثباتگرا) که در آن واقعیّت اجتماعی بهوسیله مشارکتکنندگان در آن ساخته میشود. فرض بر این است؛ که واقعیّت اجتماعی، بهطور پیوسته و مداوم در موقعیّتهای محلّی ساخته میشود. بهعبارت دیگر برای پژوهشگر کیفی واقعیت یگانهای وجود ندارد، هر ناظر و مشاهده گری واقعیت را به صورت بخشی از فرآیند پژوهشی خلق میکند، واقعیت مبتنی بر ذهن است و تنها با ارجاع به یک ناظر موجودیت مییابد. به عبارت ثالث پژوهشگر کمی عینیت را وجههی همت خود قرار میدهد و از دادهها جدا میایستد ولی پژوهشگر کیفی خود را بخش ناگسستنی از دادهها میداند در حقیقت بدون مشارکت فعال پژوهشگر، دادهای وجود ندارد.
پژوهشگر اثباتگرا، دانش را از طریق گردآوری دادههای عددی و مشاهدهی نمونهها و سپس عرضهی این دادهها به تحلیل عددی فراهم میکند. در مقابل اینها پژوهش “مابعد اثباتگرا”، ریشه در این فرض دارد که جلوههای محیط اجتماعی بهعنوان تفسیرهایی بهوسیلهی افراد ساخته میشود. این تفسیرها شکل گذرا و وابسته به موقعیت دارند. پژوهشگران مابعد اثباتگرا دانش را از درجهی اول از طریق گردآوری دادههای کلامی با “مطالعهی جدّی و عمقی” (Intensive) موارد، و عرضه این دادهها به استقراء تحلیلی فراهم میآورند.(گال و دیگران، ۱۳۸۲:ص۵۹)
پژوهشگران کیفی بر نوعی تفسیر کلنگر تأکید میکنند. آنان واقعیتها و ارزشها را بهصورتی غیر قابل تفکیک و آمیخته با یکدیگر در نظر میگیرند. از طرف دیگر پژوهشگران کمّی بهجای توجه بر تفسیرهای کلنگر، بر عوامل و متغیرهای فردی تأکید دارند. پژوهشگر کمّی بر این باور است که واقعیّت را میتوان به مؤلفههایش تقسیم کرد و با نگاه به این اجزاء، شناختی از کل بهدست آورد؛ ولی پژوهشگر کیفی براساس این باور، که واقعیّت، کلیّتی است غیر قابل تقسیم، به بررسی کلّ فرآیند میپردازد.(خوی نژاد،۱۳۸۰:ص۱۱۰)
اصطلاح دیگری که گاه بهجای پژوهش کیفی بهکار میرود، پژوهش “مطالعهی موردی” (Case Study) است. این اصطلاح بر این واقعیت تأکید میورزد که پژوهش کیفی، متمرکز بر مطالعهی موارد است؛ نه جامعهها و نمونهها.
البته پژوهشهای کیفی و کمّی میتوانند از طریق کشف(توسط پژوهشهای کیفی) و تأیید (توسط پژوهشهای کمی) همدیگر را کامل کنند؛ فلذا با وجود همه تفاوتها، بسیاری از پژوهشگران، اکنون ترکیبی از رویکردهای کمّی و کیفی را برای فهم کامل پدیده مورد بررسی خود، بهکار میبرند..(ویمر ودومینیک،۱۳۸۱:ص۱۶۲)
۳-۱-۳-عوامل موثر بر انتخاب روش تحقیق کیفی
۱. مساله تحقیق
چیستی موضوع، تعیین کننده چگونگی یادگیری آن می باشد.
۲. نگرش تئوریک محقق
اثبات گرایی، تفسیری و انتقادی
دیدگاه تفسیری، موثرترین دیدگاه بر انتخاب روش های تحقیق کیفی است.
۳. عدم اطمینان در مورد پدیده
اثبات گرایان معتقدند هرچه بیشتر در مورد یک پدیده بدانیم، سنجش آن پدیده راحت تر است.
روش های کیفی زمانی مناسبند که پیشینه تحقیق اندکی در مورد پدیده تحت بررسی وجود داشته باشد.
۴. مهارت محقق
۵. خط مشی علمی (استراس آنسلم و دیگران،۱۳۸۳:ص۱۲۲)
۴-۱-۳-جایگاه روش کیفی در علوم اجتماعی
گرچه روش کیفی را انسانشناسان فرهنگی ابداع کردند، ولی امروزه در سایر علوم انسانی و اجتماعی نظیر جامعهشناسی، ارتباطات، آموزش و پرورش، تاریخ، مطالعات فرهنگی و مطالعات جنسوارهای(جنسیّتی:Sexuality) نیز بهکار میرود. لکن در روانشناسی، روشهای کمّی غلبه دارند.(رفیعی و دیگران، ۱۳۸۷:ص۱۳۲).
اساساً بخش عمدهای از مطالعات مربوط به تأثیر ایدئولوژی دین، فرهنگ، سیاست، اخلاق و مانند آن، برکنش و رفتار انسان که موضوع مطالعه بسیاری از رشتههای علوم انسانی است، را میتوان با استفاده از روش تحلیل کیفی و عقلی، تجزیه و تحلیل نمود.(حافظ نیا،۱۳۸۲:ص۲۳۵).
۵-۱-۳-اجزای عمدهی تشکیل دهندهی تحقیق کیفی:
در تحقیق کیفی سه بخش عمده وجود دارد:
بخش اول: دادهها؛ دادهها میتوانند از منابع مختلف گردآوری شده باشند. مصاحبه، مشاهده و مشارکت، معمولترین منابعاند؛
بخش دوم: شامل روشهای تحلیلی و تعبیر و تفسیری است؛ که برای رسیدن به یافتهها یا نظریهها بهکار میرود. این روشها شامل شیوههای مفهومپردازی از دادهها است؛ که به “کدگذاری(Coding)” موسوم است. شیوههای دیگری مثل نمونهگیری غیرآماری،یادداشتبرداری و نمایش روابط مفهومی بهصورت دیاگرام نیز بخشی از مرحلهی تحلیلیاند؛
بخش سوم: عبارت است از گزارشهای نوشتهشده و شفاهی و ارائه آنها در مجلهها و کنفرانسهای علمی.(استراس آنسلم و دیگران،۱۳۸۳:ص۸۵)
۶-۱-۳-انواع تحقیق کیفی
دستهبندی تحقیقات کیفی آسان و مورد توافق همه نیست. آنسلم استراس و جولیت کوربین شیوههای تحقیق کیفی را شامل موارد ذیل میدانند:(همان منبع ،۱۳۸۳:ص۲۰)
۱ – نظریه مبنایی(Grounded theory)؛یعنی آنچه که بهطور استقرایی (Induction)؛ یعنی از جزء به کل، از مطالعه پدیدهای بهدست آید و نمایانگر آن پدیده است. بهعبارت دیگر، باید آنرا باید کشف کرد و کامل نمود و بهطور آزمایشی از طریق گردآوری منظم اطلاعات و تجزیه و تحلیل دادههایی که از آن پدیده نشأت گرفته است، اثبات نمود.
۲ – مردمنگاری یا قومنگاری(Ethnography)؛ پژوهش قومنگاری معمولاً با انسانشناسی همبسته است. قومنگاری توصیفی عمیق و تحلیلی از موقعیّت فرهنگی و در معنای وسیع، از فرهنگ است. پژوهش قومنگاری بر مشاهده، توصیف و داوریهای کیفی یا تفسیر پدیدههای مورد بررسی تأکید بسیار دارد.(بازرگان،۱۳۸۷:ص۴۷)
۳ – پدیدارشناختی(Phenomenology)؛ استفاده از پدیدارشناسی بهمنظور پژوهش و آگاهی مستقیم نسبت به تجربیات و مشاهدات؛ بهعبارت دیگر، نسبت به پدیدارهایی است که بیواسطه در تجربه ما ظاهر میشوند.(ورنو و وال،روش تحقیق در علوم اجتماعی:ص۱۱)
۴ – وقایع زندگی یا تحقیق زندگینامهای(Biographical)؛ در این نوع تحقیق، مطالعه بر یک فرد، متمرکز میشود و از طریق روایت زندگی او بهصورت حکایتگونه، رویدادهای زندگی فردی در چهارچوبی وسیعتر نمایان میشود. سپس با ارتباط دادن این رویدادها، بهعنوان نقطههای عطف و اطلاعات گردآوری شده مورد تفسیر قرار میگیرند. از پژوهش زندگینامهای بهعنوان تاریخ شفاهی(Oral History) نیزیاد میشود.(بازرگان، ۱۳۸۷:ص۴۶)
۵ – تحلیل مکالمات یا گفتمان(Discourse Analysis)؛ در این نوع تحلیل، دادهها در اصل به صورت گفتار تولید میشوند؛ ولی بعدا آنها را بهمنظور تحقیق با دقت و وسواس فراوان و با استفاده از علائمی که تأکیدها، مکثها، خندهها و سایر ظرایف غیرکلامی را هم بر کاغذ بیاورد، به نوشتار تبدیل میکنند. موضوع این دسته از مطالعات به یک معنا “پیام” است. تحلیل گفتمان عمدتاً در علوم سیاسی ریشه دارد؛ ولی در شاخههای مختلفی از علوم دیگری، مانند زبانشناسی، انسانشناسی، جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی نیز کاربرد دارد.(رفیعی و دیگران ،۱۳۸۷ :ص۱۶۴- ۱۶۸).
۶ – تأویلشناسی یا هرمنوتیک(Hermeneutic)؛ روشی است که فهم متون و چگونگی ادراک و فهم و روند آن را بررسی میکند. بهعبارت دیگر هرمنوتیک، هنر دستیابی به فهم کامل و تامّ عبارتهای گفتاری و نوشتاری است.(نیچه،۱۳۸۱:ص۹- ۲۶)
۷ – کردارشناسی(Ethnology): این نظریه که از مطالعه رفتار حیوانات در محیطهای طبیعی بهدست آمده، بیان میکند که نوزاد انسانی بهطور ژنتیکی آماده است تا به افرادی که از او مراقبت میکنند، دلبسته شود. این دلبستگیها از لحاظ تکاملی دارای ارزش است؛ زیرا سبب سازش با محیط میشود. بهعقیده جان بالبی(John Bowlby) پایههای زیستی رفتارهای دلبستگی، در صورتیکه از دیدگاه تکاملی مطالعه شود، آسانتر قابل درک خواهد بود. بهطور کلی در این روش سعی میشود تا انواع رفتار انسانها شناسایی و درک شود.(هنری ماسن، ۱۳۷۳:ص۱۴۰- ۱۴۳)
۸ – نشانهشناسی(semiotics): نشانهشناسی در درجه اول با آفرینش “معنا” در متون(فیلم، برنامههای تلویزیونی و دیگر آثار هنری) سر و کار دارد. این علم نشان میدهد که نشانه و نقش آن چیست؟ نشانهها و روابط، دو مفهوم کلیدی تحلیل نشانهشناختی هستند. در تحلیل نشانهشناسی تفکیکی موقتی و اختیاری بین محتوا و شکل قائل میشویم و تمام توجه خود را معطوف نظام نشانههایی میکنیم که متن ما را میسازد. مثلاً غذا در برنامه تلویزیونی نباید فقط استیک، سالاد و … تلقی شود؛ بلکه نظامی از نشانهها که حاوی معانی مربوط به