بررسی گرایش­های انگیزش دی­­سی

گرایش­های انگیزش دی­­سی[۱]

طبق گرایش انگیزش دی­سی افراد می­توانند دارای انگیزش درونی، انگیزش بیرونی و یا بدون انگیزش باشند. طبق نظریه ­دی­سی هنگامی که افراد خود را با کفایت و خود مختار ادراک می­کنند، مایلند داری انگیزش درونی باشند. رفتار این افراد از درون هدایت می­شود این افراد به دیگران و یا به وقایع بیرونی به راحتی اجازه نمی­دهند تا بر آن­ها تأثیر بگذارند. برای مثال، اگر فردی انگیزش درونی برای خواندن داستان دارد، آن را حتماً به آسانی خواهد خواند، زیرا در این فرایند رضایت و خشنودی درونی احساس می­کند. و به این دلیل به داستان علاقه ندارد که فرضاً هر گاه داستان می­خواند مادرش او را تشویق می­کند. افرادی که انگیزش درونی دارند برای خود اهدافی در نظر می­گیرند و روی آن­ها کار می­کنند و نیز تکالیفی را به عهده می­گیرند که هم جالب و هم رضایت بخش است. آن­ها تکالیف خود را در کارهایی اجباری نمی­دانند. در واقع کارهایی که در نظر فرد اجباری تلقی می­شود باعث می­شود تا خودمختاری ادراک شده و سطح علاقه یا انگیزش درونی وی کاهش یابد. برای مثال معلمانی که از پاداش­های بیرونی برای بهبود انگیزش درونی استفاده می­کنند ممکن است موجب کاهش این انگیزش شود. امّا افرادی که انگیزش بیرونی دارند خود را با کفایت یا خود مختار نمی­شمارند. رفتارهای این افراد از بیرون هدایت می­شود، یعنی وقایع بیرونی و دیگر افراد در رفتار و تصمیم گیری آن­ها نقش بسیار مهمی ایفا می­کنند. افرادی که خود را بی­کفایت می­شمارند، اغلب به افراد با کفایت­تر از خود توجه می­کنند (اسپالدینگ[۲]، ترجمه نائینیان و بیابانگرد، ۱۳۷۷).

بنابراین دانش­آموزان دارای انگیزش بیرونی چنانچه در کاری به خوبی عمل کنند به جای تمرکز روی تکلیف در رضایت از موفقیت در آن، نظرشان بیشتر به خواسته­های معلم و اینکه چه استفاده­هایی از آن می­توانند بکنند ویا چه پاداشی به دست می­آورند، معطوف می­شود. امّا اگر این افراد کاری را به خوبی عمل نکنند، به این می­اندیشند که چگونه تنبیه می­شوند و چطور می­توانند تمرکز دیگران را از این امر دور کنند. اما شکلی از انگیزش وجود دارد که به نظر می­رسددرونی باشد تا بیرونی، دی سی و رایان[۳] (۱۹۸۵) آن را “خودگردانی درونی شده”[۴] نامیده اند. ریشه های این گرایش انگیزشی در تجارب اولیه کودک و نمادهای قدرت و ارزشمندی هم­چون معلمان و والدین قرار دارد. بیشترین والدین ومعلمان از تأیید برای تشویق به کارهای مناسب و از عدم تأیید برای جلوگیری از رفتارهای نامناسب استفاده می­کنند.

همانند افرادی دارای انگیزش بیرونی، افراد بدون انگیزش نیز خود را به صورت با کفایت و خودمختار احساس نمی­کنند اما این افراد بر خلاف افرادی که انگیزش بیرونی دارند، راه را بسیار طولانی و دشوار می­بینند، به طوری که در نهایت دست از کار می­کشند در واقع این افراد نه از افراد شایسته­ای کمک می­گیرند و نه در برابر راهبردهای کنترل کننده از جانب یک نماد قدرت مقاومت می­کنند در حالی که دانش آموزان دارای انگیزش بیرونی تلاش می­کنند تا بر محیط خود تأثیر بگذارند و ادراک خود را از کفایت و کنترل افزایش دهند. دانش­آموزان بدون انگیزش باور ندارند که راهی وجود دارد که آن­ها بتوانند بر آن­چه که برایشان اتفاق می­افتد تأثیر داشته باشند ادراک خویشتن این افراد از کفایت و کنترل آن­قدر پایین است که موقعیت خود را به صورت درماندگی می­بینند. دانش آموزان فاقد انگیزش بین رفتار تحصیلی خود و اتفاقات مدرسه هیچ گونه رابطه­ای تشخیص نمی­دهند. اگر معلم در کلاس از آن­ها پرسش کند و آن­ها پاسخ بدهند شاید موفقیت را به شانس و یا آسانی پرسش نسبت می­دهند (همان منبع).

نوشته دیگر :   صد تو : فروش فایل ها و دوره های آموزشی

 

 

۲-۳-۵ انگیزش تسلط

پژوهشگران انگیزش تسلط را یکی از سه نوع رویکرد پیشرفت می­دانند: تساط، درماندگی و عملکرد. کارول دویک[۵] و دانشجویانش (هندرسون و دویک[۶]،۱۹۹۰، دویک و لیگت[۷]،۱۹۹۸) پی بردند که کودکان در مقابله با برنامه های درسی دشوار و چالش­انگیز، دو پاسخ متفاوت می­دهند؛ رویکرد تسلط یا رویکرد درمانده. کودکان با رویکرد تسلط بیشتر تمرکز می­کنند تا بر توانایی خود، عاطفه مثبت دارند (حدس زده می­شود که از چالش لذت می­برند)، و راهبردهای مسئله مدار را که عملکرد آن­ها را بهبود می­بخشند را بکار می­گیرند، دانش آموزان با رویکرد تسلط، اغلب خودشان را به گونه­ای آموزش می­دهند که توجه کنند، با دقت فکر کنند، و راهبردهایی را که در گذشته برای آن­ها کارایی داشته­اند را به خاطر بسپارند در مقابل کودکانی که رویکرد درمانده دارند؛ بر فقدان شایستگی خود تمرکز دارند اغلب مشکلات خود را فقدان توانایی نسبت می­دهند عواطف منفی (مانند بی­حوصلگی و اضطراب) را نشان می­دهند. این رویکرد به تضعیف عملکرد آن­ها منجر می­شود. شاگردان به رویکرد تسلط و درمانده در توانایی کلی با هم تفاوت دارند. شاگردان رویکرد تسلط عقیده دارند که توانایی قابل تغییر و بهبود است. آن­ها عبارت­هایی از این قبیل را اظهار می­کنند: “زرنگی موضوعی است که با توجه به خواسته شما قابل افزایش است”؛ در مقابل شاگردان با رویکرد درمانده عقیده دارند که توانایی اساساً تثبیت شده است و قابل تغییر نیست. آن­ها چنین جملاتی را اظهار می­کنند: ” شما مطالب تازه را می­توانید یاد بگیرید اما هوش و ذکاوت شما ثابت می­ماند.” رویکرد تسلط بیشتر ترکیب اسنادهای درونی- ناپایدار- قابل کنترل را دارند. رویکرد درمانده بیشتر بر ترکیب اسناد درونی – پایدار – غیر قابل کنترل تاکید دارد (سانتراک؛ ترجمه امیدیان، ۱۳۸۵).

[۱]-Deci

[۲]-Aspaldng

[۳]-Ryan

[۴]-Introgected self – regulation

[۵]-Caroldweck

[۶] Henderson  & Dweck

[۷]– Dweck & Liget