پایان نامه هوش سازمانی؛هوش از منظر دانشمندان مختلف

هوش از منظر دانشمندان مختلف
- هوش از دیدگاه ثرندایک[1]: ثراندایک اندیشه”یک عنصر مشترک مجرد” در هوش را رد کرد و در عوض به فرض تعداد زیادی از تواناییهای اصلی که در اعمال مختلف هوش در گیرند پرداخت و همچنین وی عنوان کرد که امکان دارد این تواناییها با ارتباط عصبی در مغز پیوند داشته باشد. بنابراین بر عکس اسپیرمن، ثرندایک یک هوش را شامل انبوهی از عوامل میدانست که در هر یک تا حدودی عنصر توانایی وجود دارد (ثرندایک، 1937؛278).
نظزیه ثرندایک در حقیقت یک نظریه جز نگر از توانایی ذهنی است. ثرندایک تاکید داشت که بسیاری از عناصر در یک فعالیت ذهنی معین، اشتراک دارند. لذا میتوان از آنها در طبقات گوناگون استفاده کرد مثلا میتوان آنها را به گروههای معانی کلامی، استدلال ریاضی، درک مطلب، درک بینایی و غیره تقسیم کرد (همان منبع).
ثراندایک هوش را به سه دسته تقسیم کرد:
الف. هوش انتزاعی: این نوع ازهوش با اندیشه و نهاد سروکار دارد، درک روابط اجزا و پدیدهها با این نوع هوش ارتباط دارد. توان درک نظریهها، ریاضیات و. . . به این نوع هوش مرتبط است.
ب. هوش مکانیکی: به ویژگیهایی ارتباط دارد که به بهره گیری موثر از این ابزارها و انجام اعمال و فعالیتها مربوط میشود. افرادی که از نظر انجام فعالیتها و مهارتهای عملی بازده خوبی دارند از هوش مکانیکی برخوردارند.
پ. هوش اجتماعی: به تواناییهای فردی که ایجاد روابط اجتماعی مناسب را میسر میسازد اطلاق میشود (ثرندایک، 1936؛231).
- هوش از دیدگاه چارلز اسپیرمن: چارلز اسپیرمن (1863-1945) روانشناس انگلیسی به تشریح مفهومی هوش پرداخته است که آن را هوش عمومی با عامل نامیده است. او پس از بررسی تعدادی از آزمونهای استعداد روانی متوجه شد که امتیاز این آزمونها به نحو قابل ملاحظهای به یکدیگر شبیه هستند. کسانی که نمره خوبی در یک آزمون شناختی کسب کردهاند در سایر آزمونها نیز نتایج خوبی به دست آوردهاند و بر عکس. اسپیرمن نتیجه گیری کرد که هوش یک قابلیت شناختی عمومی است که قابل ارزیابی و کمی شدن میباشد (اتکینسون، 1384؛83).
- هوش از دیدگاه بینه، سیمون: بینه، سیمون (1916) هوش را قضاوت، عقل سلیم، شعور علمی، ابتکار، استعداد، انطباق خود با موقعیتهای مختلف، به خوبی قضاوت کردن، به خوبی درک کردن، به خوبی استدلال کردن، قضاوت درست در برخورد با مسائل تلقی میکنند، روانشناسان دیگر هوش را توانایی تفکر انتزاعی، توانایی یادگیری، استعداد حل مسأله یا توانایی سازگاری با موقعیتهای جدید میدانند (بینه و سیمون، 1916؛36).
- هوش از دیدگاه رابرت استرنبرگ: استرنبرگ (1980) روانشناس معروف، هوش را بدین صورت تعریف میکند: هوش عبارتست از فعالیت ذهنی در جهت انطباق با محیط واقعی مربوط به زندگی شخص یا انتخاب و شکل دهی آن. با وجودی که او با گاردنر موافق است که هوش، بسیار فراتر از یک قابلیت منفرد و عمومی است اما عقیده دارد که برخی از انواع هوشهای گاردنر بهتر است به عنوان استعدادهای فردی در نظر گرفته شوند. آنچه استرنبرگ هوش موفق نامیده، از سه عامل متفاوت تشکیل شده است:
الف. هوش تحلیلی: این مولفه به قابلیتهای حل مساله اشاره میکند.
ب. هوش مولد: این جنبه از هوش قابلیت برخورد با شرایط جدید با استفاده از تجربیات گذشته مهارتهای فعلی است.
پ. هوش عملی: این عنصر به قابلیت انطباق و وفق پذیری با یک محیط در حال تغییر اشاره میکند (استرنبرگ و همکاران، 2000).
استرنبرگ که نظریه خود را در دهه 80 میلادی مطرح کرده به اجزای عملیاتی و اجزای کسب معلومات در هوش اشاره میکند و بر این اساس وی نیز هوش را انواع هوش کلامی، هوش کاربردی و هوش اجتماعی تقسیم میکند.
الف. هوش کلامی: در این نوع هوش فرد به سرعت مطلب را میخواند و میفهمد و در سخن گویی، واژگان بیشتر و دقیقتر به کار میبرد.
ب. هوش کاربردی: با استفاده از این نوع هوش، فرد هوشمند موقعیتها را خوب بررسی میکند و مسائل خود را به نحو مطلوب و موفقیتآمیز حل میکند.
پ. هوش اجتماعی: فرد هوشمند با این نوع از هوش، افراد را آن کونه که هست میپذیرد، پیش از سخن گفتن میاندیشد و رفتار و کردارش با سنجیدگی و ژرف نگری همراه است (استرنبرگ، 1999؛781).
- هوش از دیدگاه وکسلر: وکسلر (1958) هوش را به عنوان یک استعداد کلی شخص برای درک جهان خود و برآورده ساختن انتظارات آن تعریف کرد. بنابراین از نظر وی هوش شامل تواناییها فرد برای تفکر منطقی، اقدام هدفمندانه و برخورد موثر محیط است. علاوه بر این او تاکید کرد که هوش کلی را نمیتوان با توانایی رفتار هوشمندانه معادل دانست، بلکه باید آن را به عنوان جلوههای آشکار شخصیت به طور کلی تلقی کرد. از نظر وکسلر هوش میتوانداجتماعی، علمی یا انتزاعی باشد و نمیتوان آن را از ویژگیهایی مانند پشتکار، علایق و نیاز به پیشرفت مستقل دانست (پاشاشریفی، 1376، 37).
- هوش از دیدگاه ترستون: ترستون[2] (1938) بر خلاف اسپیرمن معتقد است که نوعی از هوش به عنوان هوش کلی وجود ندارد، بلکه هوش از انواعی از استعدادهای روانی تشکیل یافته است که شامل هوش کلامی، استعداد عددی، درک روابط فضایی، درک معنای کلامی، حافظه، استدلال و ادراک میشود. هوش کلامی روابط بین واژگان و استعداد عددی سرعت و دقت در عملیات حساب را شامل میشود. درک روابط فضایی به استعداد پی بردن به بازشناسی و همگونی شکلها به یاری بینایی اطلاق میشود. منظور از درک معنای کلامی، به خاطر سپردن واژههای منحصر به فرد است. منظور از حافظه، حفظ کردن هر گونه طرح و نقشه سفر و قطعه یا اعداد و ارقامی به صورت طوطی وار است و ادراک عبارتست از تمیز دادن اختلافهای اندازه، شکل، طول و عرض یا جای خالی واژهها و اندامها در شکلها (ترستون، 1938).
- هوش از دیدگاه هوارد گاردنر: یکی از جدیدترین ایدهها، نظریه هوش چندگانه هوارد گاردنر (1983) است. گاردنر به جای تمرکز بر تحلیل امتیاز آزمونها، عقیده دارد که مقدار عددی هوش انسان، بیانگر دقیق و کامل تواناییهای او نیست. آدمی برای هر مسأله خاص هوش مربوط به آن مسأله را به کار میبرد. نظریه او هفت هوش مختلف را بر پایه مهارتها و تواناییهایی که در فرهنگهای مختلف ارزش گذاری شدهاند، توصیف میکند.
الف. هوش زبانی یا کلامی ب. هوش موسیقی پ. هوش منطقی یا ریاضی ت. هوش فضایی ث. هوش حرکات بدنی ج. هوش اجتماعی چ. هوش درون فردی یا مهار نفس (رفیعان، 1389، 30).
[1] Thorndike
[2] Louis Thurstone
لینک جزییات بیشتر و دانلود این پایان نامه:
بررسی رابطه هوش سازمانی با عملکرد کارکنان بانک ملی ایران اداره امور شعب جنوب تهران