دیدگاه شناختی
طی چند دهه گذشته، چندین الگوی نظری برای تبیین مکانیزمهای زیربنایی اختلال اضطراب اجتماعی ارائه گردیده است که برخی از این الگوها به فرایندهای شناختی تأکید دارند (بک، امری و گرینبرگ[۱]، ۱۹۸۵؛ کلارک و ولز[۲]، ۱۹۹۵؛ کوازوک[۳]، ۱۹۸۵). الگوهای شناختی اختلال اضطرابی بر این ایده مبتنی هستند که عاملهای شناختی مانند باورهای ناکارآمد و افکار غیر منطقی نقش مهمی در علت و تدام اختلال اضطرابی ایفا میکنند.
در سالهای اخیر تأکید زیادی روی الگوهای پردازشی اطلاعات گردیده است؛ یعنی روشی که افراد محرکهای محیطی را ادراک میکنند و اعتقاد بر این است که این سوگیری در پردازش اطلاعات هیجانی زیربنای اختلالات اضطرابی است و این سوگیری در تمامی مراحل پردازشی اطلاعات یعنی در توجه، تفسیر و حافظه وجود دارد (بک[۴]، کلارک[۵]، ۱۹۹۷؛ بک[۶] و همکاران، ۱۹۸۵؛ میتوس و مک لئو[۷]، ۱۹۹۴). یکی از فرضیههای اساسی رویکرد شناختی به اضطراب این است که اضطراب به وسیله انتظار وقوع یک پیامد منفی یا زیانآور یعنی به وسیله ادراک تهدید (بک[۸]، امری[۹]، گرینبرگ[۱۰]، ۱۹۸۵) فراخوانده میشود. ادراک افراد از تهدید به وسیلهی قضاوتهای ذهنیشان از احتمال وقوع رویداد منفی شدت یا تنفر از آن رویداد تبیین میشود (کار[۱۱]،۱۹۷۴). بنابراین افراد با اختلالات اضطرابی احتمال و شدت وقوع رویدادهای منفی بالاتر از افراد بهنجار برآورد میکنند (بوتلر[۱۲]، میتوس،۱۹۸۳؛ فوا، فرانکلین، پری و هربرت[۱۳]، ۱۹۹۶؛ لوکوک و سالکوسیکس[۱۴]، ۱۹۸۸؛ مک نامی[۱۵] و فوا، ۱۹۸۷). اگر چه احتمال دارد چنین قضاوتهای اغراقآمیزی با اکثر سطوح اختلالات عاطفی همراه باشد چندین نظریهپرداز معتقدند که قضاوتهای ذهنی در هر اختلال اضطرابی ویژه است. بنابراین برآورد افراطی احتمال و شدت وقوع رویدادهای اجتماعی منفی ویژه اختلال اضطراب اجتماعی است (بک و همکاران، ۱۹۸۵؛ فوا و کوزاک، ۱۹۸۵؛ ۱۹۸۶). در هراسها اجتناب اغلب چشمگیر است و در موارد شدید ممکن است به کنارهگیری اجتماعی تقریبا کامل منجر شود (سازمان جهانی بهداشت، ۱۳۸۵). اجتناب از موقعیتهای اضطرابآور به این علت اضطراب فرد را کاهش میدهد، این اختلال را مورد تقویت قرار میدهد از این رو در زمینهی درمان اختلال اضطراب اجتماعی، رویارویی نخستین درمان روانشناختی در حیطه شناختی میباشد که تأثیر آن بر بیماران مبتلا به این اختلال ثابت شده است. درمانگران تمام مکاتب نظری به این نتیجه رسیدهاند که تمرینهای سازمانیافته مبتنی بر رویارویی، یک بخش ضروری درمان موثر این اختلال است (کلارک،۱۳۸۰؛ میلون، ۲۰۱۰). یکی از مشخصههای دیگر بیماران مبتلا به اضطراب اجتماعی فقدان مهارتهای اجتماعی[۱۶] لازم برای شروع و تداوم ارتباطات اجتماعی است. پژوهشها نشان دادهاند که برای درمان موثرتر اختلال اضطراب اجتماعی باید بر آموزش رفتارهای جرأتمندانه[۱۷] و آموزش مهارتهای اجتماعی آنها نیز توجه کرد. تقریبا در همه حیطههایی که عملکرد بیمار به علت ترس نوروتیک بازداری میشود، جرأتآموزی روش درمان مناسبی است (وسپی[۱۸]، ۱۹۸۰؛ پاین[۱۹]، ۱۹۸۴).
بر اساس دیدگاه شناختی، اختلالهای اضطرابی نتیجه افکار و باورهای نادرست و غیرواقعی و غیرمنطقی هستند، به ویژه باورهای غیر منطقی اغراقآمیز نسبت به مخاطرات محیطی. این دیدگاه توسط افرادی چون الیس، بک و امری مطرح شده است. در این دیدگاه، خود حادثه هیچگونه تغییر هیجانی مثل ترس یا اضطراب را ایجاد نمیکند، بلکه این عقاید و باورهای غیرمنطقی است که باعث بروز اضطراب میشود (الیس[۲۰]، ۱۹۶۶)، و یا طرحوارههای شناختی نامناسب هستند که باعث میشوند که یک موقعیت به صورت منبع خطر تعبیر و تفسیر شود (بک و امری،۱۹۸۵).
فلسفهای که در پشت درمان شناختی رفتاری قرار دارد این است که افکار و احساسات ما نقش کلیدی و بنیادی در رفتار ما دارند. در دیدگاه شناختی اعتقاد بر این است که اختلالهای فکری که در موقعیتهای خاصی یا در ارتباط با مشکلات خاصی به وقوع میپیوندد منشأ اضطراب محسوب میشوند. اضطراب در بعضی شرایط و مواقع امری طبیعی است اما اگر به صورت احساس فراگیری از نگرانی یا وحشت درآید بیماری تلقی میگردد. (آیرز[۲۱] و همکاران، ۲۰۰۷). در این راستا، رویکرد روانکاوی اساس نظریات خود را روی فعالیت انگیزشی و هیجانی بنا نهاده است. رویکرد زیستی-عصبی کیفیت عملکرد مؤلفههای روانی فوق را در ارتباط با همبستههای عصبی-فیزیولوژی آنها بررسی میکند. الگوهای شناختی به این فرض تأکید دارند که بیماران مبتلا به اختلالهای اضطرابی موقعیتهای اجتماعی را تهدیدکنندهتر از سایر گروهها تعبیر میکنند. نتایج تحقیقی نشان داد که بیماران مبتلا به هراس اجتماعی تعبیرهای منفی را بیشتر گزارش میکنند و ارزیابیهای منفی این بیماران از عملکردشان حداقل تا حدودی تحریف شده است (پیرسی[۲۲] و همکاران، ۲۰۱۲).
بر اساس دیدگاه شناختی، اختلالهای اضطرابی نتیجه افکار و باورهای نادرست و غیرمنطقی و غیرواقعی هستند. به ویژه باورهای غیر منطقی اغراق آمیز نسبت به مخاطرات محیطی. در دیدگاه روانشناسی کوشش میشود که از طریق راههایی که فرد به اطلاعات موجود توجه میکند و آنها را مورد تعبیر و تفسیر قرار میدهد و به کار میبندند، علت اختلالهای اضطرابی از جمله فوبیا (هراس) جستجو گردد (وود[۲۳] و همکاران، ۲۰۰۹).
در نظریههای شناختی عقیده بر این است که عامل بوجود آورنده اضطراب یا فشار روانی رویدادها یا مشکلات نیستند، بلکه تفسیر فرد از رویدادها یا وقایع است که میتواند این مشکلات را به دنبال داشته باشد. نظریههای شناختی به عنوان رویکردی برای تبیین و درمان افسردگی توسعه یافتهاند. اخیراً از این نظریهها در حیطه اضطراب نیز استفاده شده است و نکات مورد تأکید و تلویحات درمانی آنها در این مورد نیز معتبر به شمار میروند. با وجود آن که نظریههای مختلف نکات نسبتاً متفاوتی را مورد تاکید قرار میدهند، در مجموع میتوان گفت که اضطراب به وسیله ارزیابی اشتباه یا نادرست از موقعیت ایجاد میشود (پاول و اندایت، ۱۳۷۷). تئوری شناختی بک از اضطراب و افسردگی، مورد بررسی قرار گرفته است. این تئوری مطرح میکند که هر حالت آسیب شناختی یک نیمرخ شناختی خاصی دارد. در وضعیت اضطرابی این نیمرخ شامل موقع تهدید جسمانی یا روانی ادراک شده در حوزه فردی است، نظریه شناختی بک تفاوت میان حالت عاطفی مبتنی بر محتوای شناختی خاص همراه با هر اختلال را مطرح میکند(بک، ۱۹۹۲). بک میگوید افکار اضطرابزا در اثر یک یا چند مورد از چهار نوع معنای فکری ایجاد میشود. الیس[۲۴] با طرح این موضوع که شماری از باورهای غیرمنطقی، عامل اولیه رنج و ناراحتی آدمی هستند به بسط و گسترش نظریه شناختی پرداخت به نظر وی اضطراب از باورهای غیرمنطقی ایجاد میشود. وی محرکها را موجب اضطراب نمیداند.بلکه تفسیر فرد از محرکها در ایجاد اضطراب مهم میداند و بازده باور غیرمنطقی طرح میکند (پاول و اندایت، ۱۳۷۷).
نظریه یادگیری شناختی – اجتماعی
این دیدگاه از رفتارگرایی تحول یافت و گسترش آن در نتیجه انتقاد از چیزی بود که انعطافناپذیری و عقاید سادهگراینه رفتارگرایی محض خوانده میشود. بندورا[۲۵] این نظریه را درست میداند که ترس و اضطراب فرا گرفته میشوند، ولی برای یادگیری، چهار مکانیسم اجتماعی را بر شمرد: نخست، ترس ممکن است از طریق شرطیسازی کلاسیک دقیقاً به همان شیوهای که توصیف شده، فرا گرفته شود. دوم بنا به اظهار بندورا تجربه نیابتی[۲۶] میتواند با اهمیت تلقی شود. این فرآیند هم سرمشقگیری[۲۷] خوانده شده است. سوم، آموزش نمادین که به یادگیری از طریق آموزش اشاره دارد، خواندن یا گفتن اینکه چیزهایی معین تهدیدا، دردزا، یا منع شده[۲۸] هستند. چهارم، بندورا به منطق نمادین[۲۹] که بالقوه در ایجاد اضطراب مهم میباشد نیز اشاره دارد. شخصی ممکن است استنباط کند چیزی خطرناک است. این فرایند ممکن است منطقی یا غیرمنطقی باشد. بنابراین در نظریههای یادگیری شناختی اجتماعی بر اهمیت ترکیب اصول یادگیری همراه با نقش تفکر و استدلال فردی در ایجاد اختلالات اضطرابی تاکید میشود( پاول و اندایت، ۱۳۷۸).
هراس اجتماعی در تمام فرهنگها شایع بوده و میزان شیوع شش ماهه آن در حدود ۲ تا ۳ درصد است (کاپلان و سادوک، ۱۹۹۴). طبق یافتههای باردن[۳۰] و همکارانش (۱۹۸۸) میزان شیوع[۳۱] هراس اجتماعی در طول زندگی ۲/۳ درصد برای زنان و ۳/۲ درصد برای مردان میباشد. البته، موضوع تفاوتهای جنسی کاملاً مشخص نمیباشد وگزارشات متفاوتی وجود دارد، بنابراین، نیاز به تحقیق بیشتری در هراس اجتماعی است (آلبانو[۳۲]، ۱۹۹۶). ولپی[۳۳] (۱۹۸۲) نشان داد که بسیاری از بیمارانی که اضطراب اجتماعی داشتند، غیر جرأت ورز هستند. به نظر ولپی بازداری از رفتار جرأت ورزانه در گفتن کلمه “نه” و “اصرار بر خواستههای صحیح خود” بیشتر است و به همین دلیل او پاسخهای جرأت ورزانه را به عنوان پاسخهای جمعناپذیر با اضطراب در نظر گرفت. وی آموزش جرأت آموزی را که ابتدا با شناسایی و توجه به رفتارهایی اجتنابی آغاز میشود، درمان مناسبی برای اختلال هراس اجتماعی (اضطراب اجتماعی) در نظر گرفت (ولپی، ۱۹۹۰، به نقل از جلالی، ۱۳۷۶). اختلال هراس اجتماعی اغلب در دوران نوجوانی یا اوایل دهه سوم آغاز میشود و شروع آن در سنین قبل از بلوغ و یا بعد از ۳۰ سالگی بسیار نادر است و پیرامون یک نوع ترس از مورد قضاوت[۳۴]، انتقاد[۳۵] و ارزیابی[۳۶] دیگران قرار گرفتن تعریف شده است و اینگونه ترسها به طور غیرمنطقی و انفرادی به عنوان ترس از مورد قضاوت بودن در موقعیتهای اجتماعی بازشناسی[۳۷] میشوند. افراد مبتلا به هراس اجتماعی بسیاری از مشکلات منفی زندگی را به عنوان یک نتیجهای از اضطراب اجتماعی دیگر میدانند (هاگس[۳۸]، ۱۹۸۸).
افراد مبتلا به هراس اجتماعی، معمولاً نگران ارزشیابی در مورد خود هستند و این نگرانی و اضطراب مورد انتظار به رفتار اجتنابی کامل میانجامد. رفتار اجتنابی با پیچیدگی بسیاری در تشکیل اضطراب اجتماعی و هراس اجتماعی نقش دارد، گستردگی رفتار اجتنابی نظیر نداشتن تماس چشمی، عمدتاً به دلیل اجتناب از دریافت پسخوراند منفی از دیگران است. اضطراب اجتماعی در بیشتر پرسشنامههایی که به ارتباطهای بین فردی مربوط میشود، معیاری مهم به شمار میرود و این گونه افراد با اضطراب اجتماعی بالا در حساسیت عمومی نمره بالایی را دارند (کوردا[۳۹] و همکاران، ۲۰۱۳؛ وود[۴۰] و همکاران، ۲۰۰۹). در “راهنمای تشخیصی آماری اختلالات روانی[۴۱]” اضطراب اجتماعی هر گاه از سطح بهنجار بالاتر رود، از انواع اختلالهای اضطرابی[۴۲] شمرده میشود و با اصطلاح “هراس اجتماعی” مشخص میشود. این منبع آموزش جرأتآموزی[۴۳] را از روشهای درمانی این اختلال به شمار میآورد. گفته میشود بر خلاف سایر هراسهای دیگر، هراس اجتماعی در مردان و زنان به طور مساوی شایع است و بیشتر از سایر هراسها با افسردگی و سایر اختلالهای روانپزشکی[۴۴] رابطه دارد. افراد مبتلا به هراس اجتماعی در تمامی موقعیتهای اجتماعی خارج از محیط خانواده، مثل ترس از صحبتکردن و سخنرانی در جمع، غذا خوردن در مکانهای عمومی، روبرو شدن با جنس مخالف، ترس از استفراغکردن در جمع دچار مشکل میشوند. افراد مبتلا به هراس اجتماعی از سرخ شدن چهره، لرزش دست، حالت تهوع و فوریت برای ادرارکردن در عذاب هستند و گاهی اوقات فرد متقاعد میشود که یکی از نشانههای جنبی اضطراب، مشکل اصلی میباشد. بدین صورت که علایم بیماری ممکن است تبدیل به حملات وحشتزدگی[۴۵] گردد. اجتناب آنها از جمع، در بسیاری ازموارد منجر به انزوای اجتماعی میگردد (هایمبرگ و جاستر[۴۶]، ۱۹۹۵).
آنچه در تمام این تبیینها میتواند به عنوان عامل مشترک تلقی شود نقش اجتناب و رویگردانی در ایجاد اختلال هراس اجتماعی و اهمیت بسیار زیاد مواجهه سازی همراه با آرمیدگی[۴۷] با موقعیت بازدارنده برای درمان و افزایش میزان جرأتدهی بیماران مبتلا به هراس اجتماعی در مواجهه با موقعیتهای تنشزا و اضطراب برانگیز است. فراوانی رفتارهای منجر به هراس اجتماعی در جمعیتهای بالینی و اهمیت اثربخشی فنون حساسیتزدایی تدریجی[۴۸] همراه با آرمیدگی و جرأتآموزی در فعالیتهای تحصیلی، شغلی و اجتماعی این جمعیتها و بالا بردن قدرت سازگاری افراد در تأملهای اجتماعی و انجام رفتارهای ابداعی و ابتکاری در موقعیتهای پیشبینی نشده، به کارگیری فنون حساسیتزدایی تدریجی و جرأتآموزی و آموزش مهارتهای اجتماعی را ضروری میسازد. تحقیق بالینی انجام شده به وضوح مفیدبودن فنون حساسیتزدایی تدریجی و جرأت آموزی را در درمان رفتارهای همراه با اضطراب در درمانجویان مبتلا به هراس اجتماعی و کاهش رفتارهای انفعالی، پرخاشگرانه، اضطرابی و سلطه پذیری را نشان میدهد. بنابراین استفاده از مراکزی که روشهای مؤثر درمانی را در درمان رفتارهای توأم با اضطراب اختلال هراس اجتماعی را به کار گیرند، همراه با پرداختن به ساز و کار چنین اختلالی در روانشناسی اجتماعی مردم ایران را برای پیشگیری[۴۹] و درمان آن ضرورتی بسیار انکار ناپذیر و اساسی میباشد (ولپی، ۱۹۹۲).
[۱]. Beck, Emery & Greenberg
[۲]. Clark & Wells
[۳]. Coazook
[۴]. Back
[۵]. Clark
[۶]. Back
[۷]. Mattio & Mcleo
[۸]. Back
[۹]. Emery
[۱۰]. Grinberg
[۱۱]. Kar
[۱۲]. Butler
[۱۳]. Foa, Franklin, Perry & Herbert
[۱۴]. Lucock & Salkusiks
[۱۵]. Macnami
[۱۶]. Social skills
[۱۷]. Assertive behavior
[۱۸]. Vespi
[۱۹]. Pain
[۲۰]. Eliss
[۲۱]. Ayers
[۲۲]. Piercey
[۲۳]. Wood
[۲۴]. Ellis
[۲۵]. Bondura
[۲۶]. Vicarious exprience
[۲۷]. Modeling
[۲۸]. Taboo
[۲۹]. Symbolic logic
[۳۰]. Barden
[۳۱]. prevalence
[۳۲]. Albano
[۳۳]. Wolpe
[۳۴]. judgment
[۳۵]. censure
[۳۶]. appraisal
[۳۷]. recognition
[۳۸]. Hughes
[۳۹]. Kuroda
[۴۰]. Wood
[۴۱]. diagnostic statistical manual mental disorder
[۴۲]. Anxiety disorders
[۴۳]. assertive training
[۴۴]. psychiatry disorders
[۴۵]. panic
[۴۶]. Heimberg & Juster
[۴۷]. relaxtion
[۴۸]. desensitization gradual
[۴۹]. prevention