مقایسه جهان بینی اسلامی و پارادایم کوهنی

مقایسه جهان بینی اسلامی و پارادایم کوهنی[۱]

به تناسب تضاد معرفت شناسی توحیدی[۲] و معرفت دوگانه انگار، «جهان بینی» و «پارادایم» نیز تفاوت دارد. فهم دقیق این اختلاف زمینه ورود به بحث روش شناسی است. از نظر چودهاری (۱۹۹۸، ص ۲۱)، «فرآیند [در جهان بینی توحیدی] در تضاد با تقلیل گرایی، استقلال ابزاری و فردگرایی روش شناختی است و همچنین، مفهوم تکامل جهانی[۳] در تضاد با حاشیه محوری[۴] است که قابلیت جانشینی دارد». وی همچون چیتیک[۵] (۱۹۸۹) معتقد است که فرآیند، در جهان بینی تکاملی اسلام، «در هر مرحله ای از شمولیت، تولید دانش، کنش- همگرایی و تکامل، به طور خاصی، توحید محور است» (چودهاری، ۱۹۹۴)؛ در حالی که «پارادایم در دیدگاه کوهن، انتقال ناگهانی علم بهنجار به وضعیتی انقلابی است» (کوهن، ۱۹۷۰، ص ۱۵۴) و بنابراین، مفهوم «فرآیند»، در اندیشه اسلامی، با پارادایم کوهنی تضاد دارد؛ زیرا در اندیشه کوهن، علم مرحله به مرحله می شود و مرحله جدید به گذشته هیچ ارتباطی ندارد. نقطه عزیمت تاریخی، در دیدگاه کوهن وضعیت جدید اجتماعی است که با توجه به این وضعیت جدید، گفتمان جدید ایجاد می شود. گفتمان جدید، مسیر و مشروعیت هنجاری پارادایم موجود را زیر سؤال می برد و به این وسیله نوعی بی هنجاری ایجاد می شود.

در این بی هنجاری، نوعی انتقال گفتمانی[۶] رقم می‌خورد که تغییر پارادایم است. انتقال گفتمانی، نقطه عزیمت از یک پارادایم به پارادایم دیگر است که در دیدگاه کوهن نقشی حیاتی دارد. در این دیدگاه، علم از روند مشخصی در مورد سطح کلان جهانی و فلسفه خلقت پیروی نمی‌کند، بلکه از نگاه نسبی گرایانه و مبتنی بر فلسفه و تاریخ علمی غرب تبعیت می‌کند؛ در حالی که در جهان بینی اسلامی، هستی و آفرینش از حکمت مشخصی (توحید) پیروی می‌کنند و در آن مبانی پرمایه لوح محفوظ تغییر ناپذیر است. در پارادایم کوهنی واقعیت های اجتماعی و انسانی است که باعث می‌شود گفتمان تغییر کند و پارادایم جدید ایجاد شود. «در تاریخ علمی غرب، هر راه اصلی جدیدی از تفکر، اثبات یک انتقال پارادایمی است» (چودهاری، ۱۹۸، ص ۲۲). این انتقال پارادایمی تکثرگرایی[۷] حاکم بر اندیشه غرب را توجیه می‌کند.

به همین نسبت در تاریخ علم و روش شناسی علمی، در غرب، میان پارادایم کوهن و فلسفه تجربه گرایانه پوپر، ارتباط تنگاتنگ تاریخی و فلسفی وجود دارد به گونه ای که تجربه گرایی پوپر شکل یافته ای از اندیشه پارادایم کوهنی است. «معرفت پوپری، با جهانی مملو از شک و گمان، جایگزین ساختار کوهنی انقلاب (علمی) می شود» (همان).

در نگاه پوپر، هر پارادایم کوهن، قطعه قطعه و لحظه به لحظه می شود و ایده ابطال پذیری فرآیندهای علمی[۸] وی، تکمیل کننده نظریه کوهن در مورد انقلاب های علمی است. به این وسیله، نسبیت کوهنی در انقلاب های علمی، از یک دوره یا عصر به زمان و لحظه در اندیشه پوپر کاهش می یابد.

بنابراین انقلاب های علمی که در اندیشه کوهن، دوره ای و عصری بود، به انقلاب های دائم و بدون سرانجام در اندیشه پوپر تبدیل می شود. پوپر می کوشد نظریه پارادایمی کوهن را با تعریف جدید از گزاره علمی جایگزین کند. از آنجا که تغییر وضعیت دائمی و لحظه و به لحظه است تغییر پارادایم به دوره یا عصر جدید نیاز ندارد، بلکه در هر لحظه از حیات انسانی رخ می دهد.

نقطه عزیمت پوپر مفهوم ابطال پذیری گزاره های علمی است. بر این اساس، نظریه های علمی، اندیشه ها و فرضیات پیشین را نقد خطای آنها را اثبات و نظریه جدید ارائه می کنند، از این رو گزاره ای علمی است که ابطال پذیر باشد. این تعریفی کاملاً نسبی و مطلقاً فردگرایانه از انسان و روش شناسی علمی وی است. مهم تر آنکه این سخن نوعی مجال ضد دینی به اندیشمندان می دهد. از آنجایی که در تجربه گرایی، «گزاره ای علمی است که ابطال پذیر باشد» و گزاره های دینی این ویژگی را ندارد، گزاره های دینی علمی نیست و از این رو دین با افسانه، جادو، اباطیل، سحر و … هم ماهیت معرفی می شود. این دیدگاهی این جهانی و کاملاً مادی است که با پدیده فراروایی[۹] دین ضدیت دارد.

«ادراک»[۱۰] در اندیشه غربی نیز، براساس منطقی دوگانه انگارانه فهمیده می شود. ادراک به برداشت‌ها و تفسیرهای شخصی انسان ها از پدیده ها برمی گردد در چنین رویکردی، «خدا»[۱۱] در کنار دیگر مفاهیم متافیزیک، همچون دین، اخلاق، عدالت و … قرار می گیرد که ویژگی بین الاذهانی[۱۲] ندارد، بلکه فقط در ادارک فردی افراد می توان آن را جستجو کرد. در چنین منطقی، خدا مفهومی توحیدی ندارد، بلکه شکل تکثری دارد و از نقش توحیدی و شمولیت کامل، به تعریفی مبتنی بر ادراک افراد تقلیل می‌یابد. در این رویکرد خدا فردی می شود و براین اساس اخلاق و قراردادهای اجتماعی، از شکل متافیزیک نزول می یابد و تقلیل پذیر می شود. چودهاری با بررسی فلسفه غرب، اندیشه های هیوم، کانت و هوسرل را تداوم بخش نوعی نسبیت گرایی و تقلیل گرایی می داند که در آن خدا و متافیزیک از شأن کامل خود، به ادراکی نسبی شده و فردی شده تنزل می‌باید. از دید وی، اندیشه غربی نه دوگانه گرایی[۱۳] ، بلکه دوگانه گرایی چندجانبه[۱۴] است که باعث می‌شود نوعی تکثرگرایی به وجود آید. «با این تکثرگرایی، ادارک، مفهومی دوگانه انگارانه است» (همان، ص ۲۴).

نوشته دیگر :   دستور العمل کامل و راهنمایی هایی در مورد تعمیر کولر آبی

چودهاری، کوهنیسم و پوپریسم را تکامل یافته ترین تصویر دوگانه انگاری و تکثرگرایی می‌داند. «در تمامی این سرگردانی معرفت شناختی ناشی از تفکر غرب، مفهوم پارادایم و خطاپذیری، به عنوان فرضیه های تندی از دوالیسم و درک تلقی می شوند» (همان). بر این اساس، مفهوم خطاپذیر بودن گزاره های علمی پوپر، عالی ترین مفهوم از دوگانه گرایی و دوگانه پنداری است. این مفهوم باعث شده علم هیچ مبنا و اصولی را از گذشته لحظه ای خود نپذیرد و نوعی تجربه گرایی فکری بر جهان علم غالب شود. این تجربه گرایی که فرد محور است، چیزی جز قطعه قطعه کردن زمان و دانش نیست. نتیجه این بریده کردن زمان و دانش، تکه تکه کردن معرفت انسانی و جهان بینی وی است.

برخلاف معرفت شناسی دوگانه انگارانه غرب، «فرآیند» در جهان بینی اسلامی نه تنها از بریده شدن زمان و مکان جلوگیری می کند، بلکه دانش الهی را در طول تاریخ و براساس حکمت الهی می سازد و تکامل می دهد، بنابراین، در جهان بینی توحیدی و مبتنی بر فرآیند در اسلام پارادایم کوهنی و اثبات گرایی پوپری جایگاهی ندارد. «بنابراین، مفهوم جهان بینی اساساً از پارادایم متفاوت است. در جهان بینی الهی، ساختار علیت محور در نظریه انقلاب های علمی کوهن، به وسیله قانون الهی موجود در جهان بینی اسلامی، جایگزین شده است، قانونی الهی که اصول موضوعه اش کامل، واحد و تغییر ناپذیر در رابطه با واقعیت اجتماعی است. در اینجا، شناخت آفرینش و رسیدن به دانش اصیل، محور و هدف است و این مسئله ابزاری برای اثبات مبانی اصیل، در فرآیندب وحدانی و ارزیابی این فرآیند با سنت الهی، در نظام آفرینش است» (همان، ص ۲۵).

ریشه این وحدانیت و فرآیند بودن علم، در یگانگی خداوند و دانش الهی است. «مشخصه توحید در قرآن، یگانگی خداست و به طور مشابهی دانش الهی ویژگی وحدانی دارد. این ویژگی شکلی مطلق، صحیح و کامل از قانون الهی است که ما ماهیت این قانون الهی را در شکلی از ماهیت فرامکانی ارائه می دهیم» (چودهاری، ۲۰۰۶). بر این اساس، اسلام و مبانی اسلامی (لوح محفوظ، سنت خداوند)، مبنای هر نوع نظریه پردازی در جهان بینی اسلامی است؛ بنابراین، روش شناسی علم در اسلام در مسیری حرکت می کند که الگوهای خود را با توجه به ویژگی های فراروایی وحی و سنت پیامبر طراحی می کند. الگوها به گونه ای طراحی می شوند که نخست، در راستای توحید باشند و دوم بتوانند پاسخگوی مسائل زمانی و مکانی باشند.

بنابراین برخلاف دیدگاه دوگانه محور غرب (پارادایم کوهنی و ابطال پذیری پوپری) که در آن اثبات گزاره علمی بر ابطال نظریه های گذشته مبتنی است، در جهان بینی اسلامی مبنای روش شناختی هر علم این است که جهان بینی وحدانی آن را تأیید کند، فرآیندی دائم و مبتنی بر توحید. این مسئله نشان می دهد که ورود به واقعیت اجتماعی، در اسلام و نظریه پردازی، در این حوزه، براساس مفاهیم لوح محفوظ انجام گیرد. «جهان بینی اسلامی نوعی رویه و عمل متفاوت و منحصر به فرد از زندگی و اندیشه را به همراه دارد. این رویه از اصل توحیدی- قرآنی، یعنی مفهوم خدای واحد سرچشمه می گیرد و این یعنی وحدانیت دانش الهی» (چودهاری، ۲۰۰۲). چودهاری در تحقیقی درباره رابطه جهان بینی اسلامی و دانش امروزی در جوامع اسلامی از همین منطق علمی خود استفاده کرده است: «جهان بینی توحیدی از قانون الهی که در قرآن با صفت توحید (یگانگی خدا و به همین ترتیب، قوانین الهی و وحدانیت دانش) مشخص می‌شود، در شکلی از انگاره اجتماعی- اقتصادی عمومی قابل توضیح است» (چوهاری و هارپ، ۲۰۰۹به نقل از ایمان، ۱۳۸۹، ص۱۷

[۱] . cohenian paradigm

[۲] . tawhidi epistemology

[۳] . global complementarity

[۴] . marginalist

[۵] . chittich

[۶] . discursive shift

[۷] . pluralism

[۸] . falsification of scientific process

[۹] . metanarrative

[۱۰] . perception

[۱۱] . God

[۱۲] . intersubjective

[۱۳] . dualism

[۱۴] . multiple dualism