معناشناسی واژه حکمت به روش ایزوتسو در نهج البلاغه- قسمت ۳

برخی حکمت را تفسیر قرآن و آن یا معرفت از حیث شناخت ناسخ و منسوخش، محکم و متشابهش، مقدم و مؤخّر، حلال و حرامش و امثال آن میدانند مراد از «ذکر حکیم» همان قرآن مجید است که از حیث آیات و بیانات، محکم، و باطل و هزلی به آن راه ندارد. خدای تعالی در ابتدای سورهی «یس» به قرآن حکیم قسم یاد کرده است که رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم از مرسلین است و اگر قرآن را به وصف حکیم توصیف کرد برای این بود که حکمت در آن جای گرفته و حکمت یعنی معارف حقیقی و فروعات آن از شرایع و عبرتها و مواعظ.[۱۳۶]
۹ـ حکمت به معنای تعّقل و درست اندیشیدن: در تعبیری که از امام صادق علیه السلام ذیل آیه ﴿یؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یشَاءُ وَمَنْ یؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِی خَیرًا کَثِیرًا وَمَا یذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ﴾[۱۳۷] در اصول کافی آمده است، حضرت، حکمت را نیروی تعّقل و درست اندیشیدن میداند. عدهای دیگر حکمت را قرائت قرآن و فکر کردن در آن معنا کردهاند.
۱) آنان در خلقت آسمانها و زمین میاندیشند.[۱۳۸]
۲) آیا آنان درباره خویش نمیاندیشند.[۱۳۹]
در هفده مورد فهم عالی آورده شده از آن جمله: این برای آن است که آنان فهم عالی ندارند. در سه مورد ماده تدبیر به کار رفته است: «آیا در سخنی (که برای رشد و تکامل آنان گفته میشود) نمیاندیشید.»[۱۴۰]
و در چهل و هشت مورد ماده تعقل گوشزد شده و انواعی از تحریکات شدید به تعقل و توبیخ از عدم تعقل بیان شده «آیا در روی زمین سیر نمیکنند تا برای آنها دلهای باشد که به وسیله آن تعقل نمایند.»[۱۴۱]
۱۰ـ احکام حلال وحرام: چنانکه مرحوم شیخ طوسی در تفسیر آیهی ۱۱۳ سورهی نساء (از آیات گروه دوم) آورده است که: حکمت مضاف به کتاب است و در واقع بیانی است برای آنچه در کتاب از احکام، (حلال، حرام، امر و نهی و …) به طور مجمل ذکر شده است.
طبرسی نیز در تفسیر آیهی ۱۲۹سورهی بقره (از آیات گروه دوم) به نقل از برخی بزرگان، حکمت را مواعظی از حلال و حرامی که در قرآن بیان شده و نیز احکامی که فقط به وسیلهی تعلیم پیامبران به دست میآید (یعنی شریعت) تعبیر کرده است. به نوشته تفلیسى[۱۴۲]، ۲ حکمت در قرآن به پنج وجه بهکار رفته است: پنددادن[۱۴۳]، علم و فهم[۱۴۴]، قرآن[۱۴۵]، تفسیر قرآن (بقره: ۲۶۹)، پیامبرى و نبوت[۱۴۶]. مفسران غالباً ذیل آیه ۲۶۹ سوره بقره به تفصیل مراد از حکمت را بیان کردهاند. وجوه ذکر شده براى معناى حکمت از این قرار است: علم قرآن، شامل شناخت ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، مقدّم و مؤخر، حلال و حرام و مانند آن؛ دستیابى به حقیقت در گفتار و کردار؛ علم دین؛ نبوت؛
شناخت خدا؛ فهم؛ خشیت و پرواى الهى؛ قرآن و فقه؛ سنّت[۱۴۷] ؛ آنچه خدا به پیامبران و امتهایشان عطا کرده است، از قبیل کتاب و نشانههاى پیامبران، که آنان را به شناخت خدا و دینش راهنمایى میکند و لطفى است از جانب او که به هرکس بخواهد عطا میکند؛ علم و عمل به آن؛ و علم نافعى که به عمل بینجامد.[۱۴۸]) به اعتقاد طباطبائى (ذیل بقره: ۲۶۹)، گزارههاى حق و مطابق با واقع، از آنرو که به گونهاى مشتمل بر سعادت انسان است، حکمت خوانده میشود، مانند معارف حقه الهیه درباره مبدأ و معاد. همچنین معارفى که حقایق عالم طبیعى را توضیح میدهد، از آنرو که با سعادت انسان مرتبط است، حکمت است، زیرا حقایق فطرى، اساس تشریعات دینى است.
در مجموع، به نظر میرسد در تمام این معانى، یک معیار کلى وجود دارد و آن بازداشتن از نادرستى و ناراستى است و چون قرآن، سنّت، عقل، علم، شریعت، خشیت و ورع، همه، از مصادیق بازدارنده از خطا و ناراستیاند، حکمت خوانده شدهاند، لذا حکمت منحصر به هیچ یک از آنها نیست. همچنین حکمت در روایات نوعى ثبات و استوارى رأى خوانده شده[۱۴۹] که صفتى نفسانى است و دیگر موارد، یا وسایل و مقدمات ایجاد و تقویت آن است یا از جمله مصادیق و ثمرههاى آن.
۱۱ـ میثاق الهی در ده مورد کتاب و حکمت در کنار یکدیگر به سان یک زوج به کار رفته است و خداوند بر این نکته تأکید کرده است که به پیامبرانش دو چیز داده است تا براساس آن دو، جامعه را به سرمنزل مقصود برسانند، و از آنها بر آن دو چیز، عهد و میثاق گرفته است. آن دو چیز همانا «کتاب» و «حکمت» است.
خداوند از همهی پیامبران بر کتاب و حکمتی که به آنان داده، پیمان گرفته است:﴿و اذا اخذ اللّه میثاق النّبییّن لما اَتیتکم من کتاب و حکمه﴾[۱۵۰] از ظاهر این آیات استفاده میشود که حکمت در مفهوم و مصداق، عین کتاب نیست، گرچه در برخی موارد بر کتاب نیز قابل انطباق است، یعنیی دارای مصادیق مشترک هستند. به هر حال لازم است در مفهوم و مصداق حکمت تأمّل بیشتری شود تا معلوم شود که چرا صرفاً کتاب نمیتواند تضمین کنندهیی سعادت بشر در زندگیی اجتماعی باشد.[۱۵۱]
- ۲٫ حکمت در روایات (حکمت روایی)
اگر چه در قرآن برای لفظ حکمت تعریفی نیامده است اما در روایات بسیاری حکمت، تفسیر و تعریف شده است. علاوه براین قرآن، حکمت رابه عنوان عطیه الهی طرح میکند در صورتی که در بطن روایات به نوعی حکمت اکتسابی بر میخوریم که حتی گاه نزد اهل نفاق است و گاه ممکن است حکیم رو به باطل رود و نیز حکمتش را در راه غیر صحیح بکار گیرد. همانطور که مولای حکیمان میفرماید:”سخن خطای حکیم موجب درد و سخن صحیحاش شفاست”. در روایات از حکمت به عنوان: راهنما و نگهبان انسانها، گمشده مومن، نور قلب، لباسی فاخر، توانگری خردمند، گمشده عاقل، علم، ورع، و خویشتنداری و بوستان عقلا و گلزار فضلاء یاد شده است. حکمت برآیند معرفتى توحید، شریعت و اخلاق است که خداوند روى آن تکیه مىکند. فهمى اخلاقى از معارف توحیدى، چیزی که خیر کثیر ـ کوثر ـ خوانده شده است: ﴿وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِىَ خَیْراً کَثِیرا﴾.[۱۵۲]
از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل شده که فرمود:
«انّ الله أجرى على ألسن أهل بیتى مصابیح الحکمه.»
و در جای دیگر:
«ما زهد عبد فى الدنیا الا أثبت الله الحکمه فى قلبه و بصّره فى الدنیا.»
و از امام على (علیه السلام) نقل شده که فرمود:
«روّحوا انفسکم ببدیع الحکمه.»
و از رسول خدا نقل شده است که فرمود:
«رأس الحکمه مخافه الله. اوج حکمت، ترس از خداوند است. و فرمود: نعم اللّه أکثر من أن تشترى إلّا ما أعان علیه و ذنوب ابن آدم أکثر من أن تغفر إلّا ما عفا عنه، نعمت های خداوندی بیش از آن است که تو بتوانی تهیه کنی، مگر خودش کمک کند، و گناهان آدمی بیش از آن است که بخشیده شود مگر خودش بگذرد.»
امام کاظم معنای حکمت را برای هشام بن حکم، به معنای فهم و عقل دانسته اند.[۱۵۳] مجلسی در بحار الانوار در باب «ان الحکمه معرفه الامام» به نقل از تفسیرقمی در ضمن حدیثی از امام صادق (علیه السلام) میآورد:
«که منظور از ﴿لقد اتینا لقمان الحکمه﴾؛ “یوتی معرفه امام زمان” یعنی شناخت امام زمانش به او داده شده است.»[۱۵۴]
در روایات، فقیه را حکیم نامیدهاند و تفقه در دین را حکمت، وخشیت الهی، دوری از خدعه و نیرنگ، رفق و مدارا ، سکوت، ترک لذات، اعراض از دنیا و اقبال به آخرت را راس حکمت گفتهاند. در روایات، آثار بسیاری بر حکمت مترتب است که برخی از آنها عبارتست از: وارستگی، خودشناسی، حیات قلوب، یقین، شناخت عبرتها و استفاده از آنها در فتنهها، رفع ضلالت و کسالت، حل مشکلات و تعارضات و … .
موانع حکمت عبارتند از: شهوت، حب دنیا، بیماریهای قلب و روح، فتنه، خشم، نفاق، تردید، پرگویی، تکبر و خودخواهی، جهل و طمع و… اگر چه در ظاهر برخی مضامین روایی، تعارض و تناقض وجود دارد لکن از مجموع آنها میتوان نتیجه گرفت که: واژه حکمت در روایات غیر از آن نوع حکمت قرآنی، که غیر اکتسابی است، حکمتی اکتسابی است.
حکمتروایی، حکمتی است که بشر در طول سالهای متمادی با ممارست و تمرین (وتحت تریبت تعالیم الهی و کتاب خدا و انبیاء) تجربه کرده و وبا تکیه بر عقل و علم آن را کسب میکند و در راه تفکر و اندیشه خود، آن را بکار میگیرد و طبیعی است که اگر این حکمت در اختیار مومنی قرار گیرد آن را به عرفان و اخلاق اسلامی نیز مزّین میکند، و نوعی کاردانی حاصل از تفکر و تعقل و تجربه بشر است ،برای بهتر زیستن و اصلاح زندگی فردی و اجتماع است که هر فردی (اگر بخواهد، میتواند) در طول حیات خویش آن را بیاموزد و تجربه کند.[۱۵۵] حکیم در روایات حکیم در روایات، کسی است که: شریفترین مردم از نظر شخصیت و صبورترین ایشان است، دارای سخنانی (مستدل و محکم و بامنطق ) و سودمند (داروی دلها و پر عبرت) و با تجربهای وافر است. عقل، فرمانرواو حاکم اوست. از مدح و ثنای جاهل خشنود نمیشود، حسن معاشرت دارد. حاجتش را به نزد غیر کریم نمیبرد، اما ممکن است گاه نیز سخنش، درد و مزید علت گردد[۱۵۶]
در تلفیق حکمت قرآنی و حکمتروایی میتوان گفت: حکمت، القاء علم درحالت پنهانی و یا غیر پنهانی است. القایی که در عالم پنهان است مخصوص انبیاء ناهی است و خدادادی میباشد و القاء غیر پنهانی مختص افراد عادی است و اکتسابی میباشد.[۱۵۷] حکمت در روایات نوعى ثبات و استوارى رأى خوانده شده[۱۵۸] که صفتى نفسانى است و دیگر موارد، یا وسایل و مقدمات ایجاد و تقویت آن است یا از جمله مصادیق و ثمرههاى آن، درباره فضیلتِ حکمت، در روایات، سخن بسیار رفته است. حکمت، گمشده مؤمن بهشمار آمده است که هر جا آن را بیابد،[۱۵۹] هرجا که باشد، هرچند از منافق[۱۶۰] و مشرک، باید آن را دریابد. مؤمن راضى است که حکمت داشته باشد و دنیایى ناچیز، اما راضى نیست که بهرهمند از دنیا باشد و کمبهره از حکمت.[۱۶۱] پیشوایان دین حسد ورزیدن را به کسى که داراى حکمت است
و آن را تعلیم میدهد، روا دانستهاند.[۱۶۲] در احادیث، حکمتْ ضدهوى و خطا دانسته شده است[۱۶۳] که ژرفایش به عقل دریافت میشود، چنانکه ژرفاى عقل به حکمت دریافت میشود[۱۶۴] حکمت درختى است که در قلب میروید و بر زبان ثمر میدهد، حکیم تا نبى شدن راهى در پیش ندارد ترس از خدا، رأس حکمت است[۱۶۵] چنانکه رفق و مدارا چنین است. در احادیث، زهد[۱۶۶]،
سکوت[۱۶۷]، روزهدارى و گرسنگى[۱۶۸]، تفکر[۱۶۹]، راستگویى[۱۷۰]، وقار[۱۷۱] و برخى فضیلتهاى دیگر، راههاى کسب حکمت یا نشانههاى آن شمرده شدهاند. همچنین در حدیثى نبوى آمده است که هر کس چهل صبح براى خدا اخلاص ورزد سرچشمههاى حکمت از قلب او بر زبانش جارى میگردد[۱۷۲].حکمت در همه انسانها به ودیعت نهاده شده است و سرشت هیچ انسانى تهى از حکمت نیست. در روایتى رازگونه آمده است که قلب پیامبر اکرم پیش از رفتن به معراج، سرشار از حکمت و ایمان گردید. همچنین پیامبر خانه حکمت و امیرالمؤمنین و ائمه (علیهمالسلام) کلیدهاى آن دانسته شدهاند[۱۷۳]؛ برخى محدّثان این حدیث نبوى را در فضیلت على علیهالسلام نقل کردهاند که نُه جزء از ده جزء حکمت، به آن به آن حضرت داده شده است و یک جزء آن به دیگر مردمان. در بیشتر کتابهاى حدیثىِ اهل سنّت از پیامبر اکرم نقل شده است که برخى اشعار واجد حکمتاند.[۱۷۴]
- ۲٫ واژه حکمت در نهج البلاغه
در نهج البلاغه نیز مانند قرآن حکمت در اصل حکم است و با اشتقاقهای گوناگون در این کتاب بکار رفتهاست: مانند:حکم، حاکم، احکام، حکومه، حکیم، حکماء، استحکام و…..به چند مورد اشاره میشود:[۱۷۵]
۱ـ «وقام بالقِسْطِ فی خَلْقِهِ، و عَدَلَ عَلَیهِمْ فی حُکْمِهِ. مُسْتَشْهِدُ بِحُدُوثِ الْاَشْیاءِ عَلَی اَزِلَیهِ» «و در اجرای احکام عادلانه فرمان داد. حادث بودن اشیاء، گواه بر ازلیت او و ناتوانی پدیدهها، دلیل قدرت بیمانند او و نابودی پدیدهها، گواه دائمی بودن اوست.»[۱۷۶]
۲ـ همچنین در خطبه ۱۹۰ ضمن برشمردن نعمتهای خداوند و بخششهای او، و ذکر حلم و عفوش و عدالت حکمش و عالم بودنش به گذشته و آینده و ابداع و آفرینش موجودات، سپس به مسئله فرمان الهی اشاره فرموده و میفرماید: «با حکم و فرمان خود موجودات را آفریده است: الذی عَظُمَ فَعَفاهُ و عَدَلَ فی کُلِّ ماقَضی، وَ عَلِمَ مایمْضی وَما مَضی مُبْتَدِع الخَلائِقِ بِعِلْمِهِ، و مُنْشِئهِمْ بِحُکْمِهِ، بِلااقتداء ولاتَعلیم ولااحْتِذاءَ لِمثالَ صانع حکیم»[۱۷۷]
۳ـ واحد و یکسان بودن حکم خداوند در میان خلائق آسمانها و زمین: «اِنَّ حُکْمَهُ فی اَهْلِ السَّماءِ و اَهْلِ الارضِ لََواحِدٌ وَمابَینَ اَحدٍ مِنْ خَلْقِهِ هوادَهُ فی اِباحَهِ حِمِی حَرَّمَهُ عَلَی العالَمین[۱۷۸]«فرمان خدا در آسمان و زمین یکسان است، و بین خدا و خلق دوستی خاصی وجود ندارد که به خاطر آن، حرامی را که بر جهانیان ابلاغ فرموده حلال بدارد.»
اما در دو موردی که در مورد رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) و اهل بیت است و یک مورد آن نیز در مورد خود حضرت است که عبارت است:
الف) دربارهی رسول اکرم (صلی الله علیه وآله):
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |