مقاله دانشگاهی – معناشناسی واژه حکمت به روش ایزوتسو در نهج البلاغه- قسمت ۲

با توجه به معنای واژه حکمت، در قرآن و نهج البلاغه ودیگر روایات اسلامی باید اذعان داشت هیچ واژهای دیگر از واژههای قرآنی در حقیقت و واقع نمیتوان مترادف با حکمت و حکیم قرار داد. علم و فلسفه و عرفان وحتی معرفت قرآن و واژههای مشابه(که برای قرب معنای آنست) وسیله درک آن و شناخت حکمت و حاملان آن است و نه خود آن؛ به بعضی از آنها اشاره میشود:
۱ـ سرّ و راز آفرینش خداوند متعال آفرینش هستی را از بیهوده بودن و لهو و لعب قرار دادن مبرا دانسته، ضمن حکیم دانستن خود، خلقت را بر اساس راز یعنی حکمت خویش میداند:
﴿إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیلِ وَالنَّهَارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ * الَّذِینَ یذْکُرُونَ اللَّهَ قِیامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِهِمْ وَیتَفَکَّرُونَ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلًا سُبْحَانَکَ فَقِنَا عَذَابَ النَّارِ﴾[۱۰۹].
۲ـ نعمت ویژه و موهبت خاص الهیدر قرآن«حکمت» به عنوان موهبتی است الهی و غیر اکتسابی و لفظ «حکمت» در اثنای آیات قرآن در بیشتر موارد با کلمهی «أتی» همراه است و در چند جای دیگر هم غیر صریح اشاره به همین مضمون یعنی ایتا و بخشیدن حکمت اشاره دارد و نعمت ویژه و خاص الهی نام است که از طرف خداوند به اشخاص خاصی داده شده است مثل مُلک و حکمتی که خداوند متعال بعد از قتل جالوت به دست داوود و به صورت پاداشی به او عطا کرد. این حکمت الهی طبق مشیت الهی با شرایط و امتحانات خاصی به آلابراهیم و داوود و … و رسول اکرم (صلی الله علیه وآله)داده شده است: ﴿وَشَدَدْنَا مُلْکَهُ وَآتَینَاهُ الْحِکْمَهَ وَفَصْلَ الْخِطَابِ…﴾[۱۱۰]
﴿وَقَتَلَ دَاوُودُ جَالُوتَ وَآتَاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ وَالْحِکْمَهَ وَعَلَّمَهُ مِمَّا یشَاءُ …﴾[۱۱۱]
﴿یؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یشَاءُ …﴾[۱۱۲]
۳ـ دانش استوارخداوند از پیامبرش میخواهد که انسانها را به حکمت یعنی دانش استوار و محکم به سوی خدا دعوت کند:﴿ادْعُ إِلَى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَهِ وَالْمَوْعِظَهِ الْحَسَنَهِ …﴾[۱۱۳] ویا ﴿وَلَقَدْ آتَینَا لُقْمَانَ الْحِکْمَهَ أَنِ اشْکُرْ لِلَّهِ…﴾[۱۱۴]
۴ـ فایده و غرض: هر کار که هدف معقول داشته باشد، یعنی برای خیر و مصلحتی صورت بگیرد، کاری با معنی شمرده میشود. کار بیهدف مانند لفظ بیمعنی است، و مانند پوست بیهسته است که پوک و پوچ است، و البته هر «برای» و هر «معنی» به نوبه خود ممکن است که یک «برای» و یک «معنی» دیگر داشته باشد، ولی در نهایت امر، باید منتهی شود به چیزی که غایت بودن و معنی بودن، ذاتی اوست و به اصطلاح حکما «خیر مطلق» است. نقطه مقابل عبث، «حکمت» است . فعل حکیمانه فعلی است که حتی بهطور نسبی نیز فاقد غایت و غرض نباشد، و به عبارت دیگر، غرض معقول داشته باشد، و علاوه بر غرض معقول داشتن، توأم با انتخاب اصلح و ارجح بوده باشد.[۱۱۵] خداوند در موارد متعدد، بیهوده نبودن خلقت و داشتن هد ف و غرض (که همان حکمت الهی است) آفرینش را رابیان میفرماید مانند همان آیات ۱۹۱ و ۱۹۲ آل عمران.
یکی از مسائل مهم کلامی و فلسفی در خصوص افعال الهی این است که آیا برای کارهای خداوند سبحان، غایت و هدفی قابل تصور است یا خیر؟ در این زمینه دو دیدگاه قابل طرح است:
۱ـ منکران وجود غایت و هدف در افعال الهی:
اشاعره معتقدند برای افعال الهی هیچگونه حکمت و قصد و غرضى قابل تصور نیست و میگویند:
«خدا هیچ کارى را براى غرضى نمىکند و اگر چنین کند محتاج و ناقص است و با آن غرض، خود را تکمیل مىکند و این امر بر خداى تعالى محال است.»
۲ـ موافقان غایت داشتن افعال الهی:
این دیدگاه از سوى متکلمین معتزلى و شیعى و همچنین حکماى اسلامى مطرح شده است. آنان ضمن نفى نظریه اشاعره و قایل شدن به اغراض در افعال الهى، معتقدند که میان غرض فعل و غرض فاعل، فرق است. آنچه محال است این است که خداوند در افعال خود هدفى براى خود داشته باشد، هدف و غرضى که عاید مخلوق گردد به هیچ وجه با کمال و علو ذات و استغناى ذاتى خداوند منافى نیست. چنانکه محقق طوسی مینویسد:
«نفی غرض از افعال خداوند مستلزم عبث میباشد و بازگشت آن به خداوند لازم نیست.»[۱۱۶]
بر این مدعا هم ادله عقلی و نقلی مختلفی ارائه شده است. دلایلى نقلی که از سوى متکلمان در این مقوله ارائه شده، با تکیه بر آیاتى است که عبث و بطلان را از صحنه آفرینش منتفى دانسته و بر خلقت «به حق» آسمانها و زمین و هر آنچه در میان آنهاست، تصریح کرده است. در برخى موارد نیز به صراحت از رجعت مخلوقات به سوى خدا سخن گفته و در بعضى آیات دیگر نیز غرض مشخصى را براى آفرینش آسمانها و زمین و همچنین انس و جن بیان داشته است. نمونهاى از آیات:
﴿وَ یَتَفَکَّرُونَ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنا ما خَلَقْتَ هذا باطِلاً سُبْحانَک؛[۱۱۷]
و در اسرار آفرینش آسمانها و زمین مىاندیشند (و مىگویند:) بار الها! اینها را بیهوده نیافریدهاى! منزهى تو!﴾
﴿ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَق؛[۱۱۸]
ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان این دو است جز بحق نیافریدیم.﴾
﴿وَ هُوَ الَّذی خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَى الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلا؛[۱۱۹]
او کسى است که آسمانها و زمین را در شش روز [شش دوران] آفرید و عرش (حکومت) او، بر آب قرار داشت (بخاطر این آفرید) تا شما را بیازماید که کدامیک عملتان بهتر است!﴾
﴿وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِیَعْبُدُونِ؛[۱۲۰]
من جنّ و انس را نیافریدم جز براى اینکه عبادتم کنند.﴾
۵ـ کتاب: در قرآن گاه حکمت معادل و همتراز کتاب قرارداده شده است مانند:
۱ـ ﴿یتْلُو عَلَیهِمْ آیاتِهِ وَیزَکِّیهِمْ وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ﴾[۱۲۱]
۲ـ ﴿ الر کِتَابٌ أُحْکِمَتْ آیاتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ خَبِیرٍ …﴾[۱۲۲]
۳ـ ﴿وَاذْکُرْنَ مَا یتْلَى فِی بُیوتِکُنَّ مِنْ آیاتِ اللَّهِ وَالْحِکْمَهِ …﴾[۱۲۳]
و همچنین شیبه این آیات است آنجا که:خداوند در مورد حضرت عیسیی میفرماید:
﴿وَیعَلِّمُهُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ﴾[۱۲۴]، ﴿وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ وَالتَّوْرَاهَ وَالْإِنْجِیلَ﴾[۱۲۵] ﴿فَقَدْ آتَینَا آلَ إِبْرَاهِیمَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ﴾[۱۲۶]
در آیهای دیگر، خداوند از همهی پیامبران بر کتاب و حکمتی که به آنان داده، پیمان گرفته است.
﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ لَمَا آتَیتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ﴾[۱۲۷]، ﴿وَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَیکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ﴾[۱۲۸]، ﴿وَیعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَهَ﴾[۱۲۹] ذکر توأمان دو واژه کتاب و حکمت در ده آیهی از قرآن کریم تأمّل برانگیز است. در تفاسیر، نزدیک به بیست معنی و مصداق برای این دو کلمه بیان شده است. کتاب به عنوان قوانین الزامآور ادیان آسمانی و حکمت به عنوان عنصر فراتر از شرایع و در تعاملبا آن مطرح میگردد. میدانیم که در قرآن کریم در موارد بسیاری از واژههای کتاب و حکمت استفاده شده است. در برخی از موارد دو واژه به صورت جداگانه به کار رفته است، لیکن در ده مورد کتاب و حکمت در کنار یکدیگر به سان یک زوج به کار رفته است و خداوند بر این نکته تأکیدکرده است.
کرده است که به پیامبرانش دو چیز داده است تا براساس آن دو، جامعه را به سر منزل مقصود برسانند، و از آنها بر آن دو چیز، عهد و میثاق گرفته است. آن دو چیز همانا «کتاب» و «حکمت» است: ﴿وَإِذْ أَخَذَ اللَّهُ مِیثَاقَ النَّبِیینَ لَمَا آتَیتُکُمْ مِنْ کِتَابٍ وَحِکْمَهٍ﴾[۱۳۰]
از ظاهر این آیات استفاده میشود که حکمت در مفهوم و مصداق، عین کتاب نیست، گرچه در برخی موارد بر کتاب نیز قابل انطباق است، یعنی دارای مصادیق مشترک هستند. به هر حال لازم است در مفهوم و مصداق حکمت تأمّل بیشتری شود تا معلوم شود که چرا صرفاً کتاب نمیتواند تضمین کنندهی سعادت بشر در زندگی اجتماعی باشد.۵ آیات فوق و آیات نظیر دیگری چون ۲:۲۳۱و ۶۰:۱۰ نحوه اجرای قوانین مسطور در قرآن را شرح میدهد.
با تکیه بر آیاتی که در آن بدانها استناد شد حکم کردن را میتوان بصورت رای یا دستوری که بوسیله درایت و دانش پشتیبانی میشود ترجمه نمود. حکم خداوند با به اجرا در آوردن کتاب در حیات انسانها جاری و عملی میشود. پیروان کتب آسمانی بایستی مطابق با این کتب رای صادر نمایند. بنابراین حکمت که از همان ریشه است و هم ردیف با کتاب میآید، صورت عملی کتاب است. هر چند در زبان فارسی معادل مناسبی برای این واژه وجود ندارد اما امید است توضیحاتی که ارائه شد برای واضحتر شدن معنا و مفهوم حکم کردن و حکمت در ذهن قاری قرآن مدد نموده باشد.[۱۳۱]
۶ـ بالغه: حکمت بالغه را کلمهی حقّی معنا کردهاند که از آن بهره برداری کامل شود. کلمهی «بالغه» از مادهی «بلوغ» است که به معنای رسیدن هر روندهای است به آخرین حدّ مسافت ولی به طور کنایه، در تمامیّت و کمال هر چیزی استعمال میشود. پس حکمت بالغه، آن حکمتی است که کامل باشد و از ناحیهی خودش، نقصی و از جهت اثرش، کمبودی نداشته باشد. در آیه پنجم سوره قمر، تعبیر «حکمه بالغه» بهکار رفته که در فرهنگ اسلامى پرکاربرد است. در این آیه و آیات پیش از آن، سخن از نزدیک شدن قیامت و شکافتن ماه است و اینکه کافران چون آیت و نشانهاى ببینند، روى بگردانند و تکذیب کنند و هوسهاى خویش را دنبال کنند، در حالىکه اَخبار مردمان گذشته به عنوان حکمت بالغهاى که هشدارهایشان به کافران سود نبخشد، و از ناحیهی خودش، نقصی و از جهت اثرش، کمبودی نداشته باشد. در آیه پنجم سوره قمر، تعبیر «حکمه بالغه» بهکار رفته که در فرهنگ اسلامى پرکاربرد است. در این آیه و آیات پیش از آن، سخن از نزدیک شدن قیامت و شکافتن ماه است و اینکه کافران چون آیت و نشانهاى ببینند، روى بگردانند و تکذیب کنند و هوسهاى خویش را دنبال کنند، در حالىکه اَخبار مردمان گذشته به عنوان حکمت بالغهاى که هشدارهایشان به کافران سود نبخشد، به آنان رسیده است. حکمت بالغه یعنى نهایت و غایت حکمت (بیضاوى، ذیل قمر/ ۵). به نظر برخى مفسران، مراد از آن حکمتى است تمام و کمال، که به خودىِ خود و از حیث آثار، نقصانى ندارد و آن خود قرآن است.
در آیه پنجم سوره قمر، تعبیر «حکمه بالغه» بهکار رفته که در فرهنگ اسلامى پرکاربرد است. در این آیه و آیات پیش تکذیب کنند و هوسهاى خویش را دنبال کنند، در حالى که اَخبار مردمان گذشته به عنوان حکمت بالغهاى که از آن، سخن از نزدیک شدن قیامت و شکافتن ماه است و اینکه کافران چون آیت و نشانهاى ببینند، روى بگردانند و هشدارهایشان به کافران سود نبخشد، به آنان رسیده است.حکمت بالغه یعنى نهایت و غایت حکمت.[۱۳۲]
به نظر برخى مفسران، مراد از آن حکمتى است تمام و کمال، که به خودىِ خود و از حیث آثار، نقصانى ندارد و آن خود قرآن است.[۱۳۳]
۷ـ نبوّت برخی حکمت را در این آیه:﴿یؤتی الحکمه من یشاء و من یؤت الحکمه فقد اوتی خیراً کثیراً و ما یذکر الاّ اولواالالباب﴾[۱۳۴]، را به نبوّت معنا کردهاند، عدهای گفتهاند حکمت اختصاص به نبوّت ندارد و اعمّ از آن است و بالاترین حکمتها نبوّت است و خاصّترینش «رسالت» و پیروی از انبیا بهرهای از خیر را داراست.[۱۳۵]
۸ـ تفسیر قرآن و یا معرفت آن نام لقمان در دو آیه (۱۲و۳۱) از قرآن در سورهای به همین نام آمده است، در قرآن دلیل صریحی بر اینکه او پیامبر بوده و یا تنها فردی حکیم، وجود ندارد و مفسران در این موضوع اختلاف نظر دارند. جمعی او را پیامبر میدانند وحکمت را در این آیه «نبوّت» معنا کردهاند و عدهای گفتهاند او پیامبر نبوده است زیرا لحن قرآن دربارهی لقمان نشان میدهد که او از پیامبران نیست. دربارهی پیامبران سخن از رسالت و دعوت به سوی توحید و مبارزه با شرک و … دیده میشود ولی دربارهی لقمان فقط اندرزهای خصوصی او به فرزندش ذکر شده است اگر چه فحوایی عمومی دارد و این گواهی است بر اینکه او تنها فردی حکیم بوده که از این موهبت و عطیهی الهی بهرهمند گردیده است.
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |