– سبب شناسی
نظریهپردازان چندین علت را برای ناتوانیهای یادگیری برشمردهاند. با وجود کارهای قابل توجهی که در این زمینه صورت گرفته است، تعیین سبب شناسی دقیق ناتوانیهای یادگیری کار دشواری است و تلاشها همچنان ادامه دارند. احتمالا، علل گوناگونی را میتوان برای ناتوانیهای یادگیری تعیین کرد و در برخی موارد ممکن است نوع خاصی از یک نوع ناتوانی یادگیری علل چندگانه ای داشته باشد (سیلور[۱]، ۱۹۹۹). در ضمن، ممکن است یک علت واحد در یک کودک چندین اختلال مانند، ناتوانیهای یادگیری و اختلال نارسایی توجه/ بیش فعالی ایجاد کند (کاپلان و همکاران، ۱۹۹۸). اما از آنجا که کمک به این دانشآموزان حتی پیش از شناخت علت ناتوانیهای یادگیری ضروری است، در بسیاری مواقع به منظور ارائه خدمات آموزش ویژه برای آنها موضوع انجام ارزیابی و مداخله اولویت پیدا میکند(رشلی[۲]، ۱۹۹۹).
عوامل عصب شناختی
برای سالیان دور، برخی صاحب نظران علت ناتوانیهای یادگیری را آسیب مغزی، رشد عصب شناختی نابهنجار یا نوعی نابهنجاری کارکردی عصب شناختی میدانستند. بخش مهمی از ادبیات این حوزه نشان دهندهی توجه و علاقهی خاصی نسبت به این موضوع است (کاپلان و همکاران، ۱۹۹۸؛ سامار، پاراسنیز و برنت[۳]، ۱۹۹۸؛ اسمیت، ۱۹۹۸). عوامل عصب شناختی کانون توجه بسیاری از پژوهشها و یکی از معیارهای موجود در شناسایی ناتوانیهای یادگیری است (سیلور، ۱۹۹۹).
آسیب عصب شناختی مربوط به ناتوانیهای یادگیری ممکن است به شکلهای مختلف رخ بدهد. آسیب عصب شناختی ممکن است در هنگام تولد و در شرایطی همچون موقعیت نا به هنجار قرار گرفتن جنین به هنگام تولد یا بیاکسیژنی[۴] به وجود بیاید. بروز عفونتها نیز میتوانند به واسطه ایجاد صدمههای مغزی موجب ناتوانیهای یادگیری و آسیب مغزی بشوند. اگرچه در عمل، آسیب عصب شناختی را تا حد زیادی مسئول ناتوانیهای یادگیری میدانند ولی هنوز هم شواهد کافی و مستقیم برای آن در دسترس نیست (بندر، ۱۹۹۸؛ درو و هاردمن[۵]، ۲۰۰۰).
تأخیر رشدی
در برخی نظریهها به تأخیر رشدی در سامانهی عصبی اشاره شده است که موجب بروز مشکلاتی میشود که در افراد با ناتوانیهای یادگیری مشاهده میشود (سامانگو- اسپراز[۶]، ۱۹۹۹). از بسیاری جهتها، رفتار و عملکرد کودکان با ناتوانیهای یادگیری شبیه کودکان خردسالتر است (لرنر، ۱۹۹۷). این کودکان معمولا در رشد مهارتها، مانند رشد مهارتهای زبانی و حوزههای بینایی- ادراکی و برخی حوزههای درسی تأخیر و مشکل دارند. اگرچه تأخیر رشدی علت تعیین کنندهی ناتوانیهای یادگیری به شمار نمیآید ولی میتوان آن را یکی از عوامل متعدد در این رابطه دانست.
عوامل ژنتیک
سببشناسی ژنتیک نیز به عنوان یکی از علل ناتوانیهای یادگیری مورد توجه قرار گرفته است. نابهنجاری ژنتیک، که به شکل ارثی به فرد میرسند، میتوانند در بروز یک یا چند مورد از مشکلات موجود در ناتوانیهای یادگیری مؤثر باشند (کالبرسون[۷]، ۱۹۹۸؛ سیلور، ۱۹۹۹). صرف نظر از نوع و شدت مشکل رفتاری و یادگیری، الگوی ژنتیک از اهیت زیادی برخوردار است. برای سالیان دراز، پژوهشهای بسیاری، از جمله مطالعههای مربوط به همشکمان یکسان و همشکمان غیریکسان، نشان دهندهی تأثیر عوامل ارثی بر اختلالهایی از این نوع بوده است (آلارکون- کازارس[۸]، ۱۹۹۸). این یافتهها را باید به خاطر مشکلاتی که در جدا ساختن تأثیر عوامل ارثی و محیطی وجود دارد، با احتیاط مورد بررسی قرار داد. به طور کلی شواهد پژوهشی نشان دادهاند که برخی از انواع ناتوانیهای یادگیری در اثر عوامل ارثی به وجود میآیند.
نظریه برتری نیمکره مغزی طرف راست
این نظر توسط اورتون و فریدمن به ترتیب درسالهای ۱۹۳۷ و ۱۹۷۵ عنوان شده است. همانطوریکه نیمکره چپ مغزی برای گفتار و مهارتهای کلامی است نیمکره راست بیشتر در کنترل ساخت و ایجاد تشخیصهای پیچیده دیداری و فرآیندهای غیرکلامی و آگاهیهای ادارکی نظیر موسیقی، رموز ریاضی نقش دارد و افراد مبتلا به خوانش پریشی دچار برتری نیمکره راست هستند و سعی دارند بیشتر از تواناییهای غیرکلامی برای انجام تکالیف مدرسه استفاده کنند. پیاژه و بروئر این فرضیه را رد میکنند. از آنجایی که قطع بافت عصبی رابط بین دو نیمکره باعث خوانش پریش میشود و در اکثر مطالعات تفاوتهای ساختاری در بین دونیمکره مغزی دیده شده است و نیمکره راست نسبت به نیمکره چپ بزرگتر بوده و این تفاوت در ناحیه تمپورال نیمکره چپ که مرکز گفتار است کاملا مشهود است و مطالعات بعد از مرگ، اسکن مغزی و ام . آر. آی نیز آنرا ثابت کردهاند لذا غالبیت ناقص نیمکرههای مغزی کمک زیادی به ایجاد بیماری میکند. شواهد بالینی نشان میدهد که اکثر مبتلایان چپ دست هستند و بین چپ دستی و اختلالات ایمنی گوناگون عملکرد مغزی رابطه وجود دارد ولی این مسئله نباید چندان گمراه کننده باشد که باعث یأس خانواده شده و مشکل کودک را درمان ناپذیر بدانند.
عوامل محیطی
بررسیهای انجام شده در مورد عوامل مؤثر در بروز ناتوانیهای یادگیری نشان داده است که عوامل محیطی نیز در این میان دخالت دارند. عواملی از قبیل رزیم های غذایی نامناسب، افزودنیهای غذایی، پرتو افکنی، نور فلورسنت، شیشه بدون محافظ تلوزیون، دخانیات، مشروب، مواد مخدر و آموزش نامناسب میتوانند در بروز ناتوانیهای یادگیری دخالت داشته باشند (کودینا، ین، کاتیمز و زاپاتا[۹]، ۱۹۹۸؛ زاپاتا، کاتمیز و ین، ۱۹۹۸). برخی از عوامل محیطی، همچون پرتو افکنی، سرب، مواد مخدر و فشار روانی خانواده میتواند بر رشد تأثیر منفی بگذارند (لفرانسوا[۱۰]، ۱۹۹۹). در بعضی موارد، به نظر میرسد که این تأثیرگذاریها ممکن است به عوامل قبل یا بعد از تولد و در برخی موارد به هر دوی آنها مربوط شود. پژوهشهای مربوط به تأثیر عوامل محیطی بر بروز ناتوانیهای یادگیری هنوز ناکامل ولی به شدت مورد علاقه پژوهشگران است.
[۱]. Silver
[۲]. Reschly
[۳]. Samar, Parasnis, & Berent
[۴]. Anoxia
[۵]. Drew & Hardman
[۶]. Samango- Sprouse
[۷]. Culberson
[۸]. Alarcon- Cazares
[۹]. Codina, Yin, Katmis, & Zapata
[۱۰]. Lefrancois