تحقیق رایگان با موضوع نشانه شناسی، فرهنگ و ارتباطات، مفهوم سازی، جهان بینی

میشوند و اصطلاح نشانهشناسی جانوری را آفرید. نشانهشناسی جانوری به بررسی ارتباطات و علائم ارتباطی میان جانوران میپردازد.
از دیگر اندیشمندان این حوزه که نشانه شناسی را مورد مطالعه قرار داده اند می توان به نامهایی چون لویی یلمزلف، لویی پرییتو، کارل بولر، اِی.جِی. گرِماس در زبانشناسی و نشانهشناسی عمومی؛ کلودلوی اشتروس در مردمشناسی؛ کریستیان متز و پیر پائولو پازولینی در سینما؛ ژولیا کریستوا، تزوتان تودورف، ژرار ژنت، و یوری لوتمن در ادبیات؛ توماس سیبیاک در ارتباطات جانوری؛ و یوری لوتمن در نشانهشناسی فرهنگاشاره نمود. کار فکری این متفکران و بسیاری دیگر، نشانهشناسی را به رشتهای تنومند و چشمهای زایا بدل کرده است که تمامی معارف بشری میتوانند از آن سیراب شوند.
۲-۱-۴-۲- رابطه نشانه شناسی با فرهنگ و ارتباطات
نشانه شناسی با توجه به ماهیتی که دارد به حوزه های مختلف علمی ربط پیدا می کند و به هرکدام یک سری خدمات ارائه می دهد. برای فهمیدن رابطه ی میان نشانه شناسی و فرهنگ و ارتباطات یک مشکل وجود دارد و آن عبارتست از اینکه خود مفهوم فرهنگ و ارتباطات کاملا مشخص نیست. چرا که ما برای فهمیدن مفهوم آن درگیر این سوال هستیم که فرهنگ چیست؟ تئوری های مختلفی وجود دارد و دائما هم در حال افزایش هستند.
علاوه بر این در فرهنگ و ارتباطات هم به هر موضوعی اشاره شده است، به این رشته مربوط می شود؛ از دین گرفته تا ترافیک شهری و آموزش و پرورش. هرچیزی که به علوم انسانی مربوط می شود می توان آن را زیر نام فرهنگ و ارتباطات معنا کرد. و این یک سوال جدی است که آیا اضافه شدن غیر فرهنگ و ارتباطات اصلا دامنه نشانه شناسی را کم می کند؟ درست مثل اضافه کردن قید صنعتی به نام دانشگاه و اضافه کردن قید علمی به آن است که در دومی با اضافه شدن آن قید هیچ حوزه ای را از دامنه ی آن کم نکرده است. اضافه کردن نشانه شناسی به فرهنگ و ارتباطات هم دقیقا همین طور است. نمی شود هیچ حوزه ای را از دامنه ی نشانه شناسی معرفی کرد که یک فرهنگ و ارتباطاتی با قاطعیت بگوید این حوزه مربوط به ما نیست. حتی حوزه ی بیو سمیوتیک؛ چرا که اگر یک نشانه شناس قانع شده که در حوزه بیولوژیک نشانه و دلالتی وجود دارد یک فرهنگ و ارتباطاتی هم علاقمند خواهد شد که مسایل ارتباطی در غیر حوزه cultural آن و آن هم در سطح بیولوژیک پیگیری کند. پس باید نشانه شناسی را در معنای وسیعش مطالعه کردو هیچ حوزه ای از نشانه شناسی را از بحث خارج نکرد.
با توجه به این نکته که زبان یکی از جنبه های فرهنگی و همچنین یک وسیله ارتباطی است ، به این اعتبار می تواند به فرهنگ و ارتباطات مربوط باشد. اما در مورد نشانه شناسی قضیه جدی تر است. مسئله این است که اگر کمی از تفاوت متدها، ترمینولوژی ها (اصطلاحات و زبان گفتگو) و جهان بینی ها (فضا و حال و هوای رشته) ی دو رشته را نادیده بگیریم، در حقیقت هیچ فرقی بین نشانه شناسی و فرهنگ و ارتباطات وجود ندارد. حداقل از نظر حوزه ای که پوشش می دهند تفاوتی در این بین نیست. پس هدف این درس برای دانشجویان فرهنگ و ارتباطات این خواهد بود که ما با این متودولوژی، و این ترمینولوژی و این جهان بینی آشنا شویم و بتوانیم پل ارتباطی بحث هایی را که در این رشته به عنوان فرهنگ و ارتباطات کلاسیک شده اند را با آنچه در سنت نشانه شناسی به عنوان نشانه شناسی شناخته می شوند، برقرار کنیم. به جرأت می توان گفت بسیاری از متد ها و مفهوم ها هستند که در نشانه شناسی مطرح اند ولی هنوز در فرهنگ و ارتباطات به آن پرداخته نشده است و عکس آن هم وجود دارد. اگر به ظرفیت ها و رسالت های این دو حوزه نگاه کنیم، در نهایت خواهیم دید که این دو از یک جا سر در می آورند. در حال حاضر در فضاهای پیشرو نشانه شناسی در دنیا، دائما این ذهنیت تکرار می شود که باید این دو فضا به هم نزدیک شوند و مقالات علمی نوشته شده در چند سال اخیر هم به روشنی نشان از این مسئله دارد.
۳-۱-۴-۲- هنر و نشانه شناسی:
بخشی از دانش نشانه شناسی دربرگیرنده مفاهیم هنری است. احاطه به اصول و قواعد نشانه شناسی ما را قادر می سازد تا کلیه پدیده های فرهنگی و اجتماعی از جمله هنر را از منظر نشانه ها و دلالت مورد بررسی قرار دهیم.
اصل اساسی نشانه شناسی که نظریه ای است در مورد نشانه و کاربرد آن، اصل ضد رئالیستی است.
فرهنگ انسان متشکل از نشانه هاست و هریک از آن به جای چیزی به غیر از خود می نشیند و مردمی که در دوران فرهنگی زندگی می کنند، دل مشغول معنی سازی برای این نشانه ها هستند، کانون اصلی نظریه نشانه شناسی تعریف عوامل دخیل در فرایند همیشگی نشانه سازی و تفسیر است، و و توسعه ابزارهای مفهومی به دریافت چنین فرایندی که در عرصه های مختلف فرهنگی جاری است، کمک می کند.( دائره المعارف زیبایی شناسی، ص ۵۲۳)
با ابزار هنر انتقال پیام به گونه ای متفاوت صورت می گیرد. هنر گریز از زبان آشناست.بنا به حکم فرمالیست ها هنر از آنجا آغاز می شود که ما از جهان آشنا و معمولی که بدان عادت کرده ایم جدا می شویم و به دنیایی ناشناخته پا می گذاریم. بنابراین هرگاه به یاری نشانه های زبانی و مفهوم سازی های فلسفی منطقی و علمی نتوانیم واقعیتی، رویدادی یا تجربه ای انسانی را بیان کنیم به هنر پناه می بریم.
در رابطه با ناتوانی زبان در رساندن بعضی گزاره ها ژاک دریدا می نویسد: معنای سخن یا متن گزاره ها در رساندن معنا توسط زبان نشتاری و گفتاری با تأخیر صورت م گیرد. (بابک احمدی،۱۳۷۴ :۱)
هنر پدیده ای فرهنگی است و جایگاهی فراتر از برآوردن نیازهای مادی آدمی دارد. مارکوزه در کتاب نفی ها فرهنگ را وعده سعادت و زندگی بهتر می داند که از طریق آن باید بتوان به امیده و اشتیاق ها، خواست های معنوی که از تنش میان اندیشه و زندگی ایجاد می شود،شکل و نظم داد. او معتقد است از این نگاه هنر به سعادت و بهروزی آینده از دیگر پدیده های فرهنگی فراتر رفته و موقعیتی یکتا می یابد.
نشانه ای که در اثر هنری بنا به قراردادی از پیش پذیرفته به کار می رود رمز یا کد نامیده می شود. این قراردادها فراتر از سخن فردی یا ویژه اثر می رود و بیشتر از راه ژانر خاصی شناخته می شود که اثر در ان جای می گیرد.هر اثر نیز دنیای نشانه های ویژه ای می افریند و دلالت معنایی خاص خود را ایجاد می کند. از این رو واقععیتی مبهم است. هر مدلول در ذهن مخاطب موردی تأویلی است و از این رو ما همواره با تأویل های گوناگون از هر اثر هنری رویارو می شویم.(بابک احمدی، ۱۳۸۹: ۷)
۲-۴-۲- چارچوب نظری تحقیق
هر گاه به یاری نشانه های زبانی و مفهوم سازی های فلسفی، منطقی و علمی نتوانیم روی دادی،یا تجربه ای انسانی را بیان و به دیگران منتقل کنیم به هنر پناه می بریم؛ از هنر کاری بر می آید که از عهده هیچ وسیله دیگری که در نهایت از منش بیان گری زبان سود جوید ساخته نیست.
هنر مسیری را در زندگی انسان می گشاید که با پای چوبین خردورزی و استدلال منطقی نمی توان از آن گذشت.
آفرینش هنری در زندگی معنوی آدمی ارجی بالا دارد؛ و ازاین جنبه برتر و قدرتمندتر از عالم و منطق و فلسفه و اخلاق جلوه می کند.
عناصر نمایشی؛ یعنی آن دسته از عناصری که در اجرای یک نمایش و تبدیل نمایشنامه به نمایش دخیل هستند میتواند ساختمایههای زیر را در بر بگیرد:
۱. بازیگری؛ ۲. کارگردانی؛ ۳. دکور و طراحی صحنه؛ ۴. نورپردازی؛ ۵. چهرهآرایی (گریم) و طراحی لباس؛ ۶. موسیقی و آواز (صدا)؛ ۷. شخصیت افزار؛ ۸. رنگهای صحنه؛ ۹. تماشاگردان.
در یک نمایش واقعگرا همچنانکه از اسم آن برمیآید گرایش کارگردانی؛ یعنی کسی که چیدمان صحنه و هدایت بازیگران را بر عهده دارد به سوی واقعیتر کردن هر آن چیزی است که روی صحنه میرود. در حقیقت او و سایر عوامل دخیل در نمایش به همانند ساختن خود و اجزای تشکیلدهنده و یا طبیعت و عالم واقع میپردازند؛ بدیهی است موفقیت یا عدم موفقیت این انسانها بستگی به همذاتپنداری تماشاچیان و یا سنخّیت و هماهنگ کردن قراردادهای تئاتری با نیازها و سطح فهم و درک بینندگان دارد.
بنابراین بر اساس گفتههای پیشین و آنچه که البته در مقدمه این مقاله آورده شد؛ تمام اجزای یک نمایش واقعگرا، در بنیاد شمایلی است؛ یعنی نشانهای که اساس دلالت آن بر شباهت و همانندی بین دال و معلول است .
هر لحظه رویداد دراماتیک، نشانه تصویری و صوتی مستقیمی از واقعیت بازسازی شده داستانی و یا مانند آن است. دیگر نشانههای یک نمایش دراماتیک نیز در گستره همین تقلید شمایلی عمل میکند.
واژههای گفتوگوها و حرکتهای بازیگران نوع دیگری از نشانه است؛ ولی در این گونه نمایش در زمینه بازآفرینی شمایلی، کاربرد آنها در واقعیتی جای میگیرد که مورد تقلید قرار گرفته است. در زیر به اجمال به بررسی این عناصر می پردازیم:
۱-۲-۴-۲- بازیگری
بازیگر، عالیترین نمونه شمایلی است. انسانی که به نشانه یک انسان دیگر تبدیل شده است.
در سبک واقعگرا بازیگر سعی میکند با تمام حرکات بدن، چهره و بیانش، جایگزینی از طبیعت و واقعیت به عاریت گرفته باشد؛ چنانکه تماشاگر احساس کند صحنهای از زندگی واقعی پیش چشمان او در حال رخ دادن است .
این حرکات و فنون بازیگری نمایش، گاهی چنان با حرفهایگری تمام اجرا میشود که تماشاچی از روی دادن صحنههای قتل، تیراندازی و یا خودکشی بازیگر، دچار شوک عصبی و یا واکنشهای غیر ارادی همچون فریاد و گریه با صدای بلند میشود.
بدن انسان، اداها و اشارههای آن، پرمایهترین سرچشمه القای معنا بر صحنه تئاتر است، تا جایی که در برخی از نمایشهای یک نفره، هنگامی که بازیگر رودر روی فضای خالی صحنه سخن میگوید می تواند دال بر حضور همسخنی دیگر و ناپیدا باشد.
۲-۲-۴-۲- کارگردانی
همچنانکه آمد، کارگردان وظیفهدار هماهنگی و تشخیص مقدار توفیق سایر عوامل در رویکرد واقعگرایی است:
لباس، چهرهآرایی، موسیقی، دکور و چیدمان صحنه از این قبیل است. کارگردان است که مشخص می کند کدام یک از حرکات و گفتوگوها شمایلی و کدام یک نمادین باشد؛ یعنی کارگردان ذهن تماشاگر را از سطح دلالت صریح به دلالت ضمنی و بالعکس تغییر میدهد.
توانایی و خبرگی آفرینندگان نمایش دراماتیک در عرضه و در هم تنیدن ساختارهای گوناگون نشانههای درام، تنها هنگامی تأثیر لازم را خواهد داشت که تماشاگران به معنای آنها پی ببرند؛ بنابراین کارگردان میباید زمینههای فرهنگی و قراردادهای نمایشگانی را به گونهای ترتیب دهد که تماشاگر ضمن دریافت پیام نمایش، آن را خارج از دنیای واقع حس نکند.
۳-۲-۴-۲- دکور و طراحی صحنه
در مکتب واقعگرایی طراح صحنه با نظارت و هماهنگی کارگردان تلاش میکند تا برشی عکسگونه از زندگی واقعی را بر روی صحنه منتقل کند؛ در این میان