سايت مقالات فارسی – برآوردی از ظرفیت وتلاش مالیاتی در ایران و مقایسه آن باکشورهای بررسی رابطه …

استفاده از ارتباط تعاملی در کاربرد سیستمهای چند رسانه ای مفهوم دیگری است که کاستلز آن را به کار می برد. به اعتقاد وی، ارتباط کامپیوتری رسانه ارتباطی ابتدا قلمرو تحصیل کرده ترین و مرفه تر ین بخش جمعیت در تحصیل کرده ترین و مرفه ترین کشورها خواهد بود و این وضعیت در بسیاری از موارد در بزرگترین و پیشرفته ترین مناطق کلان شهرها صادق خواهد بود.ولی در آینده نزدیک استفاده از ارتباط کامپیوتری، بویژه از طریق سیستمهای آموزشی ،گسترش خواهد یافت، ودر جهان صنعتی بخش بزرگی از جمعیت را پوشش خواهد داد. با وجود این که این سیستم به اندازه رسانه های همگانی فراگیر نخواهد بود، تنها به نخبگان نیز تعلق نخواهد داشت. ولی این حقیقت که این سیستم در موج هایی پیاپی گسترش خواهد یافت که از گروهی از نخبگان فرهنگی آغاز می شود؛ بدان معنا ست که این سیستم از طریق کاربردهای نخستین موج کاربران خود، عادات ارتباطی را شکل خواهد داد. ارتباط کامپیوتری به نحو فزاینده ای در شکل دهی فرهنگ آینده نقش مهمی ایفا خواهد کرد، و نخبگانی که سا ختار آن را شکل می دهند به نحو روز افزونی در جامعه ای که در حال ظهور است دارای امتیازات ساختاری خواهند بود ،بنابر این ارتباط کا مپیوتری انقلابی در فرایند ارتباطات، و به واسطه آن در فر هنگ ایجاد خواهد کرد، اما این انقلابی است که در امواج هم مرکز ایجاد می شود و از سطوح بالای تحصیلات و ثروت آغاز می گردد و احتمالآ نمی تواند بخشهای بزرگی از توده های فاقد تحصیلات و کشورهای فقیر را پوشش دهد. از طرف دیگر، به نظر می رسد که این رسانه به ارتباط نامحدود گرایش دارد و مشارکت کارگرانی را که در جایگاههای پایینی قرار دارند در شبکه های شرکتی تشویق می کنند. همچنین، احتمال این که زنان و سایر گروههای تحت ستم جامعه بتوانند با حمایتی که توسط رسانه الکتریکی ایجاد می شود آزادانه تر نظر خود را بیان کنند بیشتر باشد(همان منبع ،صص ۴۱۷-۴۱۸).
علاوه بر این، ارتباطات کامپیوتری از کنترل دولت های ملی می گریزند و عصر تازه ای ازارتباطات فرا منطقه ای را آغاز می کنند .در قلب این مساله جریانهای برون مرزی اطلاعات بود که حتی در صورت شناسایی منبع اطلاعات کنترل آن را دشوار می ساخت، هنوز بحث و جدل در این باره ادامه دارد که امکانات واقعی فنی برای محدود ساختن دسترسی به اینترنت بدون محروم ساختن کل یک کشور از این شبکه کدام است(همان منبع، ص ۳۱۱).
کاستلز همچنین این فرضیه را ارایه داد که اگر چه این نوع از اجتماعات مجازی می توانند بر اساس کانونهایی از رایانه های اختصاصی بهره گیران برای مدت زمانی طولانی ادامه یابند اما بیشتر شرکت کنندگان با یکدیگر تعاملی پراکنده و نامتجانس دارند و از آنجا که علایق بسیاری از افراد تغییر می یابد یا انتظارات آنان برآورده نمی شود به این شبکهها پیوسته و سپس از آن خارج می شوند(اسلوین ،۱۳۸۰،ص ۱۰۴).
تامپسون
تامپسون اینترنت را به عنوان ابزاری برای گردش اطلاعات و انتقال فرهنگی می داند .او از یک طرف به جنبه تکنولوژیکی آن توجه کرده و اینترنت را شامل سه بعد انتقال فرهنگی تصور می کند:۱- واسطه فنی انتقال ۲- اجزاء سازمانی انتقال ۳- نوع خاصی از فاصله گذاری فضایی و زمانی در انتقال. از طرف دیگر تامپسون با معیار قرار دادن این سه جزء اینترنت را با سایر رسانهها مقایسه می کند. او بیان می کند که از نظر فنی درجه ثبات و تولید اطلاعات نسبت به تلویزیون و رادیو بالا بوده و درجه مشارکت افراد بیشتر بوده و استفاده از این تکنولوژی نیازمند مهارت کاربران است در صورتی که کاربران مبتدی باشند استفاده آنها بیشتر ساده و درمحیط های چت و گپها است.همچنین اینترنت هم برای تولید و عرضه کنندگان و هم برای استفاده کنندگان اطلاعات منابع و قواعد و برنامه های مشخصی دارد. چنان چه کاربران و تولید کنندگان اطلاعات همواره در میان مجموعه ای از قواعد و منابع قرار دارند که بازتاب نظام اجتماعی کلی است. این قواعد و منابع حالت فراگیری در بین کل افرادی دارد که در امور مربوط به اینترنت( فارغ از زمان و فضا) مشغول هستند مثلا در یک گپ اینترنتی ممکن است یک کاربر پیامی دریافت کند که او را از وارد شدن به این محیط منع کرده بدون اینکه دلایل قانونی برای این کار وجود داشته باشداین نکته به این معنی است که همه بهره گیران از اینترنت که از میزبان خاصی به شبکه دسترسی دارند مشمول این منع شده اند(اسلوین،۱۳۸۰،صص۶۶-۵۷).
تامپسون اینترنت را عرصه انواع تعاملات ازقبیل تعامل به صورت چهره به چهره ،واسطه ای و شبه واسطه ای می داند(اسلوین،۱۳۸۰،ص۷۲)، در حالی که اینترنت دنیای مجازی و تخیلی و کمتر دنیای واقعی را به انسان عرضه می کند و در این دنیا اگرچه در یک محیط مثل چت باشند ارتباط آنها رودر رو به لحاظ مجازی است نه واقعی و در مقایسه با ارتباط چهره به چهره که نیازمند حضور فیزیکی افراد و مکانی که افراد رودر روی هم قرار گرفته و واکنشهای فیزیکی و جسمی آنها بطور طبیعی دیگری را تحت تاثیر قرار دهد است در حالیکه در محیط تعاملی تامپسون هر سه نوع تعامل از طریق واسطه ای انجام می گیرد که آن اینترنت است.
آنتونی گیدنز
از نظر گیدنز رسانه هایی همچون تلویزیون ،سینما ،ماهواره و اینترنت انسان را درگیر در یک تجربه با واسطه می کند منظور او از این اصطلاح اشاره به درگیری تأثیرات زمانی ٍِزمانی و مکانی با تجربیات حسی آدمی است که در فرایند جهانی شدن شدت بیشتری به خود می گیرد، ویژگیهای اساسی این تجربه با واسطه را می توان در دو مفهوم تأثیر چسبانه ای[۶۸] یعنی در کنار هم چیدن رویدادها و ماجراها و ارتباط دادن آنها به هم ،به نحوی که هیچ وجه مشترکی با هم نداشته جز اینکه از نوعی توالی زمانی برخوردارند، ویژگی دیگر تجربه باواسطه در عصر جدید ،ورود سر زده رویدادهای دور دست به دنیای ذهنی و فکری مردم است برای مثال مرگ به عنوان تجربه دور دست و بیرون از زندگی روزانه از طریق رسانه در ذهن افراد جای می گیرد(گیدنز،۱۳۷۸،ص۴۸).این در حالی است که قبل از رسانه های دیداری و شنیداری افراد ارتباط کمی در اجتماع محلی خود با این واقعیت داشتند. این همان پدیده جهانی شدن است که طی آن «روابط اجتماعی تشدید می شود ،همان روابطی که موقعیت های مکانی دور از هم را چنان به هم پیوند می دهد که هر رویداد محلی تحت تأثیر رویدادهای دیگری که کیلومترها با آن فاصله دارند شکل می گیرد و بر عکس»(گیدنز،۱۳۷۸،ص۷۷).از نظر گیدنز انقلاب ارتباطات و گسترش تکنولوژی اطلاعات نشانه های جهانی شدن بوده و عمیقاً به فرایندهای جهانی شدن وابسته اند و دولتها و شرکت های بزرگ تجاری و صنعتی به پیشرفت این فرایند کمک می کنند همین کارگزاران هستند که منابع لازم را برای مراحل اولیه گسترش اینترنت فراهم کرده اند(گیدنز ،۱۳۷۸،ص۴۰).
نظریه شکاف اگاهی
جوامع گوناگون هر روز بیش از روز پیش رشد کرده و دایره تکامل خود را کاملتر میکنند.صاحبان بنگاههای تولیدی و خدماتی برای کسب منافع بیشتر به تولید و ارایه خدمات متنوع دست میزنند تا از قافله رقابت در این عرصه عقب نمانند.
در این میان آنچه در بقا و یا اتخاذ تدابیر صحیح در این میدان موثرتر است برخورداری از آگاهیهای بیشتر در این عرصه است.در دنیای امروز که از هر سو توسط رسانههای مختلف احاطه شده است و در شرایطی که نظام تبلیغ از رسانههای گروهی به عنوان اهرمی برای تاثیرگذاری بیشتر بر مخاطبان استفاده میکند، آگاهی بیشتر میتواند به درک وسیع تری از محیط اجتماعی، سیاسی و یا اقتصادی منجر شود.
در این میان عده ای معتقدند نبود عدالت اقتصادی در میان گروههای مختلف اجتماعی به ایجاد شکافی عمیق در برخورداری از آگاهی دامن میزند که این فاصله خود تعیین کننده موفقیت افراد در زندگی فردی و اجتماعی آنهاست، یعنی به همان میزان که اوضاع اقتصادی گروهی از جامعه افزایش مییابد، امکان برخورداری از اطلاعات و بهره مندی آنها از رسانههای توزیع کننده اطلاعات نیز بیشتر خواهد شد. این موضوع که نخستین بار از سوی تیکنور، دونوهو و اولین در نظریه ای با عنوان «شکاف آگاهی» مطرح شد معتقد است همزمان با افزایش انتشار اطلاعات در جامعه توسط رسانههای جمعی بخشهایی که پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی بالاتری دارند این اطلاعات را سریع تر از بخشهای دارای پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی پایین کسب کرده و بنابر این شکاف آگاهی بین این دو بخش به جای کاهش افزایش مییابد؛ بعدها راجرز و عده ای دیگر با اصلاح این نظریه تصریح کردند شکافهای ایجاد شده به سبب ارتباط، به شکاف آگاهی محدود نیستند و نگرشها و رفتارها را نیز در بر میگیرند و به علاوه، این شکاف به افراد دارای پایگاه اجتماعی ـ اقتصادی بالا یا پایین محدود نمی شود، بلکه شکافهای مهمی نیز میان نسلهای جدید و قدیم رخ میدهد.
گرچه عده ای معتقدند امروزه افراد بسیار زیادی را در جامعه میتوان سراغ گرفت که حتی با وجود داشتن مدارک تحصیلی و برخورداری از موقعیت اقتصادی بهتر نسبت به سایر طبقات اجتماعی همانند سایر گروههای اجتماعی از پیامهای وسایل ارتباط جمعی بهره مند شده و از آن تاثیر میپذیرند.
البته دکتر علیرضا دهقان استادیاردانشگاه تهران برخلاف عده ای که جایگاه مطلق و منحصر به فردی برای تاثیر رسانه در ایجاد شکاف آگاهی قایل اند، معتقد است: در نابرابری اطلاعات، عنصر اصلی رسانه نیست. البته رسانهها میتوانند در توزیع اطلاعات در میان بخشهایی از جامعه که قبل ازگسترش رسانهها به اطلاعات دسترسی نداشتند کمک کنند و تسریع کننده باشند، اما مسأله اصلی در نظریه شکاف آگاهی آن است که در بحث برابرسازی افراد در زمینه اطلاعات و دسترسی به آن، متغیر کلیدی پایگاه اجتماعی- اقتصادی افراد است. حتی اگر بتوانیم سرعت انتشار اطلاعات را زیاد و هزینه دسترسی را هم ارزان کنیم، مانند وضعیتی که اکنون به وجود آمده است، باز پایگاه اجتماعی- اقتصادی افراد مانعی است تا برابری اتفاق نیفتد.
وی عنصر انگیزه و یا علاقه را نیز در این مهم مؤثر میداند و میگوید: در ابتدای طرح نظریه «شکاف آگاهی» یک رابطه ساده میان پایگاه اجتماعی- اقتصادی افراد و میزان شکاف آگاهی در بین گروههای متفاوت مطرح بود، یعنی تصور میشد هرچقدر پایگاه اجتماعی- اقتصادی افراد پایین تر باشد دسترسی آنها به اطلاعات کمتر میشود و برعکس. اما بعد انتقاداتی به آن مطرح شد، پژوهشهایی صورت گرفت و نتایج جدیدی به دست آمد. بر اساس نتایج جدید گفته شد که فقط پایگاه اجتماعی- اقتصادی نیست که تعیین کننده دسترسی افراد به اطلاعات است، بلکه میزان آگاهیهای آنها در مورد مسایل مهم و مسایل مربوط به گروههای اجتماعی میتواند تحت تاثیر متغیرهای دیگری نیز باشد، متغیرهایی مانند علاقه یا نیاز افراد به اطلاعات.
این علاقه میتواند شخصی یا اجتماعی باشد. منظور از علاقه این است که بپرسیم این اطلاعات خاص به چه دردی میخورد. وی به موضوع انتشار اطلاعات مربوط به یارانهها اشاره میکند و میگوید: اینکه اطلاعات مربوط به اینکه چه گروههایی مشمول دریافت یارانه میشوند در این بررسی مهم است؛ این اطلاعات ممکن است برای گروههای گوناگون اجتماعی اهمیت متفاوتی داشته باشد. گروههای پایین ممکن است که خیلی به این اطلاعات نیاز داشته باشند و گروههای با درآمد بالا از آنجا که این یارانهها خیلی در زندگی آنها سهم ندارد علاقهای به دانستن آن نداشته باشند، بنابراین علاقه میتواند تعیین کننده باشد که ما دنبال اطلاعات برویم یا نرویم.
امروزه یکی از مؤلفههای قابل مشاهده در خصوص شکاف آگاهی و آثار آن را میتوان در میان نسلهای گوناگون اجتماعی دید.شکاف نسلی به عنوان اختلافی در نگرش یا رفتار جوانان و افراد سالمند تعریف شده که موجب نبود فهم متقابل آنان از یکدیگر و فاصله بین نسلها و گاه طغیان نسل جدید در برابر نسل قدیم میشود .
این امر میتواند در تلاش نوجوانان و جوانان در گسستن پیوندهای وابستگی خود از والدین یا نسل بالغ متجلی شود ؛ با توجه به اینکه هر جامعه مجموعه ای از خانواده هاست پس از یک منظر میتوان گفت تغییرات ایجاد شده در هرجامعه برآیندی از تغییرات خانوادههای آن جامعه است ؛ حال هر خانواده را با دو طبقه در نظر میگیریم: طبقه والدین با میزان آگاهی پایین و طبقه فرزندان که به واسطه دسترسی زود هنگام و گاه آسان به رسانههای جمعی نسبت به والدینشان از آگاهی بیشتری برخوردارند، فرزندانی که به واسطه سرعت بالای پیشرفت فناوری در دنیایی متفاوت از والدینشان چشم به جهان میگشایند و بتدریج با افزایش تعاملات اجتماعی شان میزان استفاده آنها از رسانه و در نتیجه میزان آگاهی شان افزایش مییابد و این در حالی است که بسیاری از والدین در سالهای متمادی سطح دسترسی وآگاهی شان افزایش چشمگیری ندارد، به عنوان مثال در حالی که والدین برای آگاهی از اخبار به خواندن مطبوعات و یا دیدن تلویزیون بسنده میکنند، نوجوانان وجوانان به کسب اطلاعات از منابع گوناگون در فضای مجازی و شبکههای متفاوت تلویزیونی و ماهوارهای تمایل دارند. در واقع با فراگیر شدن آموزش متوسطه و تا حدى آموزش عالى در کشور، سطح سواد آموزش نسل جدید در مقایسه با نسل گذشته بسیار افزایش یافته است، به گونهای که اکنون بسیارى از پدران و مادران باید اطلاعات و دانش جدیدتر را از فرزندان خود فرا بگیرند،این وضعیت سبب از دست رفتن اقتدار والدین و سلب اعتماد فرزندان از کارآمدى و مفید بودن دانش و اطلاعات و ارزشها و هنجارهاى آنان و در نتیجه ایجاد نوعی شکاف میشود.
نظریه شکاف آگاهی بر این عقیده استوار است که رسانهها فاصله اطلاعاتی بین طبقات مختلف مردم را روز به روز بیشتر میسازند. چرا که شیوه ارتباطات آنان با رسانهها متفاوت است و چگونگی برخورداری آنان با میزان دسترسی به رسانهها و نحوه استفاده از اطلاعات نیز یکی از عوامل وجود این شکاف محسوب میشود.
این نظریه اولین بار توسط آقای فیلیپ تیکهونور و همکارانش ارائه شد.(philip J. Tichenor). در مقاله ای که وی در سال۱۹۷۰ ارائه کرده است به جریان رسانههای همگانی به عنوان عامل ایجاد تفاوت در میزان دانش و آگاهی مردم اشاده نموده و آن را ((نظریه شکاف آگاهی )) نام نهاده است.
وی معتقد است که همزمان با جریان اطلاعات توسط رسانههای همگانی در یک جامعه، بخشی از مردم که شرایط اقتصادی بهتری دارند، دسترسی بیشتر و سریع تری نسبت به بخشی از مردم که وضع معیشتی نا مناسب تر دارند، بدست میآورند. بنابراین، شکاف در میزان آگاهی بین گروههای مختلف مردم بیشتر از آنچه که توسط رسانهها کاهش یابد، موجب افزایش فاصلهها بین آگاهی آنان میگردد.
اولین بار نظریه شکاف آگاهی توسط تیکهونور – دونوهو – اولین (Olien-Donohue-Tichenor) در دانشگاه مینوسوتا university of Minnesota در دهه ۷۰ ارائه شد. آنها معتقدند که افزایش اطلاعات در جامعه توسط اعضاء جامعه بطور یکنواخت صورت نمی گیرد. بدین معنی که گروهی از مردم که از طبقات اقتصادی بالاترند، توانائی و شرایط بهتری دارند تا اطلاعات را کسب کنند. پس مردم جامعه به دو گروه تقسیم میشوند.
گروه اول، گروهی هستند که اعضاء آن را افراد تحصیل کرده جامعه تشکیل میدهند، آنها اطلاعات زیادی دارند و در مورد هر چیز میتوانند اظهار نظر کنند.
گروه دوم، گروهی هستند که دانش و سواد کمتری دارند و آگاهی آنها در مورد مسائل پیرامونشان اندک است.
گروه با پایگاه اقتصادی پائین تر که با سطح سوادشان تعریف و طبقه بندی شده اند و آگاهی کمتری در مورد مسائل عمومی و اجتماعی خود دارند، ارتباط مداومی با اخبار و رویدادهای مهم روز ندارند و اکثراً هم از عدم آگاهی خود نیز بی اطلاعند.
موضوع شکاف آگاهی نیز خود سبب افزایش فاصله بین مردم یک جامعه میگردد که در طبقه بالا و پائین (یا گروهای اول و دوم) قرار دارند.
تلاش برای بهبود وضع زندگی مردم از طریق رسانههای گروهی نه تنها همیشه مؤثر نبوده، بلکه رسانهها خود گاهی موجب افزایش تفاوتها و فاصلهها بین اعضاء جامعه میگردند.
آقایان تیکهونور، دونوهو، اولین، درسال ۱۹۷۰، ۵ دلیل عمده در تأیید این نظریه ارائه کرده اند:
۱_ افراد گروه اول مهارتهای ارتباطی بهتری دارند و سطح تحصیلاتشان بیشتر است و قدرت خواندن و درک مطلب آنها بهتر بوده و اطلاعات کسب شده را به راحتی به خاطر میسپارند.
۲_ افراد گروه اول، توانائی نگهداری اطلاعات را به راحتی دارند و بدرستی میتوانند از آن اطلاعات استفاده نمایند.
۳_ افراد گروه اول به لحاظ موقعیتهای اجتماعی خود ارتباطات بهتری با همتایان خود دارند که منجر به تبادل اطلاعات میگردد .
۴_ افراد گروه اول به لحاظ نوع زندگی خود، اساساً در معرض دست یابی به رسانهها و اطلاعات آن، پذیرش، نگهداری و بکارگیری آن هستند.
۵_ ماهیت نظامهای رسانه ای این است که بیشتر برای افراد با سطح تحصیلات بالاتر و دارای پایگاه اجتماعی بهتر، طرح ریزی میشوند
شکاف در نگرش و رفتار
بحث نتایج و نوع شکافها محل اختلاف نظر وانتقادات در این نظریه است. یکی از انتقاداتی که به این نظریه صورت میگیرد این است که آیا شکاف فقط در آگاهی افراد وجود دارد یا این شکاف به نگرشها و رفتارهای افراد نیز مربوط میشود؟
در بحثهای مقدماتی ارتباطات ما به این مطلب برمی خوریم که ارتباط یک فرایند است، مرحله اول آن آگاهی، دانستن و شناخت است مرحله بالاتر نگرشهای افراد یعنی عقاید پایدار و زمینه ساز رفتار و احساسات افراد و نقطه آخر آن نیز میتواند رفتارهای انسانها باشد. مثلا آگهی یا تبلیغ تجاری کالایی را مشاهده میکنیم اطلاعاتی دریافت میکنیم بعد از اینکه اطلاعات دریافت شد یک نوع نگرش در ما ایجاد میشود، یعنی متقاعد میشویم که این کالا، کالای خوبی است و نسبت به برندهای دیگر مزیت دارد. با این نگرش این آمادگی در ما پیدا میشود که آن کالا را خریداری کنیم.
بنابراین در مورد پیامها و اطلاعاتی که از رسانههای جمعی دریافت میکنیم شکاف میتواند علاوه بر صرف آگاهی و دانستن به نگرشها و رفتارها هم تعمیم داده شود. اورت راجرز یکی از منتقدان نظریه شکاف آگاهی بود که این نکته را پیش کشید.
راجرز انتقاد دیگری را نیز مطرح و بیان کرد که اگرچه پایگاه اجتماعی-اقتصادی افراد در دریافت، فهمیدن و بهره برداری ازاطلاعات مهم است اما نباید شکافهای مربوط به اطلاعات افراد جامعه را تنها به رسانههای جمعی نسبت دهیم بلکه این شکافها را باید با توجه به ترکیب رسانههای جمعی و ارتباطات میان فردی توضیح دهیم. چرا که ارتباطات میان فردی گاهی میتواند کاستیهای رسانههای جمعی را برطرف کند.
منبع فایل کامل این پایان نامه این سایت pipaf.ir است |