
ه باید ایفا کند آموزش دهد» و از لحاظ ذهنی(از نظر فرد) «جامعهپذیری فرایندی است برای شکوفا کردن استعدادهای بالقوه، فراهمآوردن امکانات رشد و شخصیت و تبدیل فرد به شخص (فرد اجتماعی) و در نتیجه برقراری رشد شخصیت و آموزش نقشها و منشها، به وجودآوردن خواستهها و برآوردن نیازها و دستیابی به تجربههای اجتماعی» (کوهن، ۲۰۰۲).
دیدگاه پارسونزی در اجتماعی شدن فرد بیشتر او را تحت تأثیر شرایط نظام اجتماعی میداند در حالی که بدون فهم دیدگاه فردی جامعه پذیری از دیدگاه فردی که به جامعه پاسخ میدهد، قادر به درک صحیحی از عوامل مؤثر بر سلسله مراتب ارزشهای افراد و سازوکار آن نخواهیم بود از این رو برای تکمیل دیدگاه اجتماعی پارسونز از دیدگاه فردی نیز استفاده شده است (سفیری و شریفی، ۱۳۸۴).
دیدگاه فردی
از جمله صاحب نظران این دیدگاه، مید و کولی می باشند. مید با طرح اهمیت تعامل فرد با دیگرانی که برای وی مهم هستند، به تأثیر قابل ملاحظه آن در شکلگیری سلسله مراتب ارزشهای فرد اشاره کرده و نشان داد که افراد از طریق این تعاملات ارزشها، هنجارها و رفتارها را کسب میکنند و طریق «خویشتن» خود را نیز شکل داده و به فردی اجتماعی تبدیل میشوند. وینچ معتقد است: «هر چند دوران کودکی دورانی است که بر آن تأکید بر امر اجتماعی شدن به حداکثر میرسد، اما آشکار است که کنش و واکنش در مقابل کسانی که قضاوتشان برای فرد اهمیت دارد (دیگران مهم) همچنان ادامه مییابد و فراگیری نقشهای جدید فعالیتی مادامالعمر است». در تأیید این مسئله برخی از محققان با بررسی انجام شده اظهار کردهاند که تغییرات رو به رشد و مهم میتواند در تمام طول زندگی رخ دهد. . نتایج تجربیات روبه رشد اولیه ممکن است با تجربیات بعدی فرد دوباره و دوباره تغییر شکل دهند، و البته روند توسعه ممکن است تا دوره پیری و حتی زمان مرگ انعطاف پذیر بماند (سفیری و شریفی، ۱۳۸۴).
در پایان میتوان گفت که فرد در بزرگسالی با پذیرفتن نقشهای گوناگون ممکن است تعداد بیشتری دیگران مهم را مد نظر قرار دهد، اینکه فرد تحت تأثیر کدامیک از آنها قرار بگیرد و کدامیک، اهمیت بیشتری در شکلگیری خود فرد ایفا کند ما را به بحث گروههای مرجع وارد میکند. خود اجتماعی فرد محصولگرایشهای اشخاصی است که در اطراف او برای وی معنایی دارند، همچنان که مید نیز مدعی بود که: خویشتن فرد به طور غیر مستقیم از نقطه نظرات دیگرانی که برای فرد مهم میباشند و یا از نقطه نظر دیگری تعمیم یافته، گروه اجتماعی که فرد به آن تعلق دارد، تأثیر میپذیرد. در مورد کودکان، دیگران مهم، اعضای خانواده او و دیگری تعمیم یافته آنها همان گروه اجتماعی است که بدان تعلق دارند (کوئن، ۱۹۹۳).
امروزه با توجه به پیچیدگی جوامعی افراد با رسیدن به بزرگسالی میتوانند به عضویت گروههای مختلف قومی، دینی، اقتصادی و غیره درآیند و با توجه به پویایی جامعه، قادرند تعلق خود را به گروهها تغییر دهند. بدین ترتیب افراد میتوانند دیگران مهم متعددی را تجربه کنند. حال باید دید کدامیک از این دیگران مهم تأثیر بیشتری بر خویشتن فرد به جای میگذارد. نظریات گروه مرجع در این ارتباط حائز اهمیتاند. گروههای مرجع الگوهایی هستند که اشخاص هنگام داوری و ارزیابی شیوه اجرای نقشها، آنها را مد نظر قرار میدهند. این گروهها یکی از مبانی معیارهایی هستند که هر فرد هنگام ارزیابی رفتار نقشی خود در موقعیت خاص، از آنها بهره میگیرد. فرد در خلال ایفای نقش، شیوه اجرای خود را با دیگرانی که همان نقش را بر عهده دارند مقایسه میکند و از طریق چنین مقایسهای میتواند تشخیص دهد که آیا نقش خود را به درستی انجام داده است. همانطور که نقش فرد در جامعه دگرگون میشود، گروههای مرجعی که اساس ارزیابی او باشند نیز دگرگون میشوند (کوئن، ۱۹۹۳).
به عبارت دیگر، گروههای مرجع به عنوان گروههای داوری کار فرد، برای تمامی افراد اهمیت دارند. پس در حقیقت گروه مرجع یکی از انواع گروههای اجتماعی است که فرد در سنجش ارزش خود با دیگران آن را مورد مقایسه و یا به عبارت دیگر در قضاوت و در اعمال خود از آن الهام میگیرد و آن را مبنای داوری خود قرار میدهد. موقعیت یا منزلت اجتماعی فرد از طریق موقعیت نسبی با افراد دیگر تعریف و توصیف میشود. بنابراین تصور فرد از مقام و منزلت خود بستگی به گروه خاصی از افراد دارد که وی خود را با آن مقایسه میکند و افراد معمولا ارزشهایی را میپذیرند که از گروههای مرجع آموخته باشند (وثوقی و نیک خلق، ۱۳۷۱).
همراه با افزیش سن و رسیدن فرد به دوره نوجوانی (که این سن کاملاً دقیق نیست) گروه همسالان به دیگران مهم فرد تبدیل شده و با بهره گرفتن از پاداش و تنبیه بر ارزشهای فرد تأثیر کرده و «خود» وی را تعدیل میکنند. فرد با چنین ارزشها، هنجارها و ترجیحاتی پا به عرصه بزرگسالی مینهد. در این دوره فرد با گروهها و نقشهایی آشنا میشود که در دوران کودکی قادر به شناخت و تمرین برخی از آنها نبوده است. هنگامی که فرد به عضویت این گروهها درآمده و نقشهای متعددی را میپذیرد، تعداد دیگران مهم برای وی با توجه به افزایش نقشهای پذیرفته شده نیز افزایش مییابد. در این مرحله فرد معمولاً یک (و گاهی چند) گروه را به عنوان گروه مرجع خود انتخاب مینماید و بدین طریق گروههای مرجع ارزشها، هنجارها و آگاهیهای خود را بر فرد تحمیل میکنند، و از سوی دیگر فرد در سنجش، مقایسه و مطابقت ارزش، اعتبار و موقعیت خود و دیگران آنان را معیار و مقیاس قرار میدهند. در حقیقت گروه مرجع، «گروهی است که بازیگر یا عضو آن است و یا آرزومند عضویت در آن می باشد» (کریمی ۱۳۷۶).
بدین ترتیب، فرد با رفتار کردن مطابق نظرات چنین گروهی با دریافت پاداش و تنبیه به تعدیل تصور خود پرداخته و ترجیحات ارزشی خود را نیز تعدیل میکند، زیرا انسان معمولاً در برخورد با سایر افراد خواهان انجام رفتاری است که بیشترین پاداش را برای او به دنبال داشته باشد. در زمینه عوامل مؤثر بر سلسله مراتب ارزشها از آنجایی که دانشآموزان به عنوان جمعیت مورد بررسی این تحقیق در سنین نو جوانی قرار دارند، میتوان به یکی از عوامل مهم جامعهپذیری در این سنین یعنی گروههای اجتماعی گوناگون اشاره کرد. در حقیقت فرد با پذیرش عضویت چنین گروههایی سعی در قبول ارزشها و هنجارهای آنها دارد. بنابراین با توجه به اهمیت نقش گروهها در دوره جوانی که فرد جهت دستیابی به شخصیت مستقل عضویت در آنها را میپذیرد بررسی تأثیر آنها حائز اهمیت است. باید توجه داشت با توجه به نوع گروههای مرجع که میتوانند مثبت یا منفی باشند، فرد از برخی از ارزشها و هنجارها دوری مینماید و برخی از ارزشها و هنجارها را در جهت همسانی با چنین گروههایی میپذیرد. از این رو جهت بررسی تأثیر چنین گروههایی به بررسی اثر میزان ارتباط یا علاقمندی به گروههای مرجع بر ارزشهای افراد پرداخته شد (وثوقی و نیک خلق، ۱۳۷۱).
۲-۲-۱-۲- ماهیت ارزشها
اگر ارزشها کاملاً ثابت بودند، تغییر فردی و اجتماعی غیر ممکن میشد. اگر ارزشها کاملاً بی ثبات بودند، پیوستگی شخصیت انسانی و اجتماعی ممکن نبود. اگر قرار است برداشت ما از ارزشهای انسانی مفید باشد، باید بتواند ویژگی دیرپای ارزشها و نیز ویژگی متحول شوندهی آنها را توضیح دهد:
شاید گفته شود، ویژگی دیرپایی ارزشها عمدتاً ناشی از این است که آنها ابتدا مستقل و جدا از دیگر ارزشها و در یک قالب مطلق همه یا هیچ آموزش داده میشوند. چنین شیوهای از رفتار یا وضع غایی، آنگونه که به ما آموزش داده میشود، همیشه مطلوب و خواستنی است. مثلاً به ما یاد نمیدهد که فقط کمی صادق یا منطقی بودن مطلوب و خواستنی است. یا اینکه تلاش برای اندکی رستگاری یا آرامش، مطلوب و خواستنی است. همچنین به ما نمیگویند که اینها گاهی خوب و مطلوب هستند و گاهی خیر. این یادگیری مستقل و در نتیجه مطلق ارزشهاست که کم و بیش تضمینکنندهی پایداری و ثبات آنهاست. اما این پارادوکس نیز وجود دارد که ارزشها دارای ویژگی «نسبی بودن» نیز هستند که برای درک مسألهی تغییر ارزشها باید آن را روشن کرد. انسانها به تدریج و طی فرایند بلوغ میآموزند که ارزشهای مستقل و مطلق را که در موقعیتهای گوناگون آموختهاند، در یک نظام سازمانیافتهی سلسله مراتبی به هم پیوند بزنند که در آن، هر ارزشی با توجه به اولویت یا اهمیت نسبیاش در برابر دیگر ارزشها، جای خود را مییابد. وقتی در موقعیت خاصی، یک ارزش در امتداد ارزشهای دیگر برجسته میشود، محصول رفتاری، نتیجهی اهمیت نسبی همهی ارزشهای رقیبی خواهد بود که آن موقعیت برجسته کرده است (امیری، ۱۳۸۵).
ارزش از دیدگاه روکیچ
روکیچ (۱۹۶۸) سه نوع اعتقاد را از هم متمایز کرده است که عبارتاند از: اعتقادات تشریحی یا وجودی که میتوانند درست یا نادرست باشند؛ اعتقادات ارزیابانه که توسط آنها دربارهی خوب یا بد بودن چیزی قضاوت میشود؛ اعتقادات تجویزی یا منعکننده که توسط آنها، وسیله یا هدف عملی مطلوب یا نامطلوب ارزیابی میشود. ارزش، اعتقاد از نوع سوم است؛ یعنی اعتقاد تجویزی یا منعکننده است. روکیچ معتقد است: «ارزش، اعتقادی است که براساس آن، انسان به سبب ارجح دانستن چیزی به کاری مبادرت میورزد» (امیری، ۱۳۸۵).
ارزشها مانند همهی اعتقادات دارای اجزای شناختی، عاطفی و رفتاری هست:
ارزش، شناخت دربارهی مطلوب، ارزشهایی که یک نهاد در آنها تخصص دارد، لزوماً بهطور کامل با ارزشهای دیگر نهادها تفاوت ندارند و مترادف چیزی است که موریس (۱۹۵۶) «ارزش شکلگرفته در ذهن» و کلاکهون (۱۹۵۱) «برداشت ما از مطلوب» نامیده است.
ارزش به این مفهوم مقولهای عاطفی است که شخص میتواند، نسبت به آن احساسی عاطفی داشته باشد و به لحاظ عاطفی، طرفدار یا مخالف آن باشد. کسانی را که نمونههای مثبت آن هستند تأکید کند و کسانی را که نمونههای منفی آن تلقی میشوند، رد کند.
ارزش از این لحاظ دارای یک جزء رفتاری است؛ جزئی که متغیری مداخلهگر است و با فعال شدن، موجب عمل میشود (امیری، ۱۳۸۵).
نظریه ساختار ارزشی شوارتز
شوارتز، بر اساس نظریه راکیچ، نظریه خود را دربارهی ارزش ها مطرح می کند و مقیاسی برای اندازه گیری ارزش ها تهیه نموده است. بر همین اساس، ارزش ها، اهداف فراموقعیتی هستند که به منزله اصول راهنما در خدمت زندگی فرد یا گروه قرار داشته و اهمیت متفاوتی دارند. با توجه به فرض شوارتز ارزش ها همان اهداف هستند، بنابراین سه ملاک تشخیص ابعاد ارزشی عبارتند از: نخست، ارزش ها ممکن است در خدمت منافع فردی یا جمعی باشند. دوم، ارزش ها ابزاری هستند و سوم، ارزش های برخاسته از سه نیاز اساسی بشر (یعنی نیازهای زیست شناختی، نیاز به تعامل اجتماعی و نیازهای رفاهی) است و در ده بعد انگیزشی شکل گرفته است (شوارتز، ۱۹۹۴).
از دیدگاه شوارتز، ده ﺑﻌﺪ اﻧﮕﯿﺰﺷﯽ ارزشﻫﺎ ﺑﻪ ﺷﺮح زﯾﺮ اﺳﺖ: ۱ – ﺧﻮد اﺗﮑﺎﯾﯽ ۲ – اﻧﮕﯿﺰش ۳ – ﻟﺬتﻃﻠﺒﯽ ۴ – ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ ۵ -ﻗﺪرت ۶ – اﻣﻨﯿﺖ ۷ – ﻫﻤﻨﻮاﯾﯽ ۸ – ﺳﻨﺖ ۹ – ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﯽ ۱۰- ﺟﻬﺎنﮔﺮاﯾﯽ (سهامی، ۱۳۸۷).
خوداتکایی: ﺗﻔﮑﺮ و ﮐﻨﺶ ﻣﺴﺘﻘﻞ، اﻧﺘﺨﺎب، ﺧلاﻗﯿﺖ، اﮐﺘﺸﺎف ﺧﻮد و رﻫﺒﺮی ﻧﯿﺎزﻫﺎی ارﮔﺎﻧﯿﺴﻤﯽ ﺑﺮای ﮐﻨﺘﺮل و ﺗﻮاﻓﻖ (ﺗﺴﻠﻂ) ﻧﺎﺷﯽ ﻣﯽﺷﻮد و ﮐﻨﺶ ﻣﺘﻘﺎﺑﻠﯽ ﮐﻪ ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ ﺧﻮدﻣﺨﺘﺎری و استقلال است آزادی، انتخاب هدف های خود، مشتاق، استقلال (شوارتز، ۲۰۰۶).
برانگیختگی (انگیزش): ﻫﯿﺠﺎن، ﺗﺎزﮔﯽ و درﮔﯿﺮ ﺷﺪن در زﻧﺪﮔﯽ، ارزش ﺑﺮاﻧﮕﯿﺰش از ﻧﯿﺎزﻫﺎی ارﮔﺎﻧﯿﺴﻢ ﺑﺮای ﺗﻨﻮع، اﻧﮕﯿﺰش ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر ﺣﻔﻆ در ﺧﻮشﺑﯿﻨﯽ و ﺑﻪ ﺟﺎی ﺗﻬﺎﺟﻤﯽ، ﻓﻌﺎلﺳﺎزی ﻧﺎﺷﯽ ﻣﯽﺷﻮد. ﺑﻄﻮر اﺣﺘﻤﺎﻟﯽ اﯾﻦ ﻧﯿﺎز زﯾﺮ ارزشﻫﺎی ﺧﻮد رﻫﺒﺮی ﻗﺮار ﻣﯽﮔﯿﺮد (سهامی، ۱۳۸۷).
ﻟﺬتﮔﺮاﯾﯽ: ﺧﻮﺷﯽ، ﻣﺴﺮت، ﻟﺬت ﻋﯿﻨﯽ ﺑﺮای ﻫﺮ ﺷﺨﺺ اﺳﺖ. ارزشﻫﺎی ﻟﺬتﮔﺮاﯾﯽ از ﻧﯿﺎزﻫﺎی ارﮔﺎﻧﯿﺴﻢ ﻧﺎﺷﯽ ﻣﯽﺷﻮد ﺧﻮﺷﻨﻮدی ﻣﺮﺗﺒﻂ ﺑﺎ ارﺿﺎء آﻧﻬﺎ اﺳﺖ (سهامی، ۱۳۸۷).
ﻣﻮﻓﻘﯿﺖ: ﻣﻮﻓﻘﯿﺖﻫﺎی ﺷﺨﺼﯽ از ﻃﺮﯾﻖ ﻧﺸﺎن دادن ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽﻫﺎ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﺎ اﺳﺘﺎﻧﺪاردﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ اﺳﺖ. درﺧﺸﺶ ﺗﻮاﻧﺎﯾﯽﻫﺎ ﻣﻨﺎﺑﻌﯽ را ﺗﻮﻟﯿﺪ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﺮای ﺑﻘﺎی ﻓﺮض ﺿﺮوری اﺳﺖ و ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ ﮔﺮوهﻫﺎ و ﻧﯿﺎزﻫﺎ ﺑﻪ اﻫﺪاﻓﺸﺎن ﻣﯽرﺳﻨﺪ. ارزشﻫﺎی دﺳﺘﺎوردی در ﺑﺴﯿﺎری از ﻣﻨﺎﺑﻊ ﭘﺪﯾﺪار ﻣﯽﺷﻮد. ﻋلاوه ﺑﺮ اﯾﻦ در اﯾﻨﺠﺎ ارزشﻫﺎی دﺳﺘﺎوردی ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ﻗﺎﺑﻠﯿﺘﻬﺎی ﺑﻪ اﺛﺒﺎت رﺳﯿﺪه در ﻗﺎﻟﺐ اﺳﺘﺎﻧﺪاردﻫﺎی ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ ﻣﺘﺪاول ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻣﯽﺷﻮد ﺑﺪﯾﻦ ﺗﺮﺗﯿﺐ از اﯾﻦ رﻫﮕﺬر ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺗﺄﺛﯿﺮ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ را ﮐﺴﺐ ﮐﻨﺪ (ﺑﻠﻨﺪﭘﺮواز، ﻣﻮﻓﻖ، ﺑﺎﻋﺮﺿﻪ، ﺑﺎﻧﻔﻮذ) (سهامی، ۱۳۸۷).
اینجا فقط تکه های از پایان نامه به صورت رندم (تصادفی) درج می شود که هنگام انتقال از فایل ورد ممکن است باعث به هم ریختگی شود و یا عکس ها ، نمودار ها و جداول درج نشوند.
برای دانلود متن کامل پایان نامه ، مقاله ، تحقیق ، پروژه ، پروپوزال ،سمینار مقطع کارشناسی ، ارشد و دکتری در موضوعات مختلف با فرمت ورد می توانید به سایت ۷۷u.ir مراجعه نمایید
رشته روانشناسی و علوم تربیتی همه موضوعات و گرایش ها :روانشناسی بالینی ، تربیتی ، صنعتی سازمانی ،آموزش و پرورش، کودکاناستثنائی،روانسنجی، تکنولوژی آموزشی ، مدیریت آموزشی ، برنامه ریزی درسی ، زیست روانشناسی ، روانشناسی رشد
در این سایت مجموعه بسیار بزرگی از مقالات و پایان نامه ها با منابع و ماخذ کامل درج شده که قسمتی از آنها به صورت رایگان و بقیه برای فروش و دانلود درج شده اند
ﻗﺪرت: ﭘﺎﯾﮕﺎه اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﻣﻨﺰﻟﺖ و ﮐﻨﺘﺮل ﯾﺎ ﺗﺴﻠﻂ ﺑﺮ ﻣﺮدم و ﻣﻨﺎﺑﻊ اﺳﺖ. ﮐﺎرﮐﺮد ﻧﻬﺎدﻫﺎی اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺑﻄﻮر آﺷﮑﺎر ﺑﻪ ﺑﺮﺧﯽ درﺟﻪﺑﻨﺪیﻫﺎ از ﭘﺎﯾﮕﺎﻫﻬﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻧﯿﺎزﻣﻨﺪ اﺳﺖ. ﯾﮏ ﺑﻌﺪ ﺳﻠﻄﻪ/سلطه پذیری در بسیاری از تحلیلهای تجربی روابط غیرشخصی در درون فرهنگ ها و بین فرهنگ ها ظاهر شده است. ﻣﻮﺟﻪ ﺟﻠﻮه دادن اﯾﻦ واﻗﻌﯿﺖ از زﻧﺪﮔﯽ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و ﺗﺮﻏﯿﺐ اﻋﻀﺎ ﺑﻪ ﻗﺒﻮل آن، ﮔﺮوه ﺑﺎﯾﺪ ﻗﺪرت را ﺑﻪ ﻋﻨﻮان ارزش ﺗﻠﻘﯽ ﮐﻨﺪ. ارزش ﻗﺪرت ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﻫﻢ ﭼﻨﯿﻦ از ﻧﯿﺎز ﻓﺮد ﺑﻪ ﺗﺴﻠﻂ و ﮐﻨﺘﺮل ﺑﺎﺷﺪ (اﻗﺘﺪار، ﺛﺮوت، ﻗﺪرت اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ) (ﺣﻔﻆ ﺗﺼﻮر ﻋﻤﻮﻣﯽﻣﺎن، ﺷﻨﺎﺧﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ) (سهامی، ۱۳۸۷).
ﺳﻨﺖ: ﺑﻪ ﻋﻨﻮان آداب و رﺳﻮم و ﺳﻨﺘﻬﺎی ارزﺷﻤﻨﺪ ﺗﺼﻮﯾﺐ و ﺗﺄﯾﯿﺪ ﻣﯽﺷﻮد. ﻣﻈﻬﺮ وﺣﺪت اﻧﺴﺠﺎم ﮔﺮوه اﺳﺖ، ارزشﻫﺎی ﻣﻨﺤﺼﺮ ﺑﻪ ﻓﺮد را ﻧﺸﺎن ﻣﯽدﻫﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺑﻘﺎی ﮔﺮوه ﻫﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﯽﮐﻨﺪ. آنﻫﺎ اﻏﻠﺐ در اﺷﮑﺎل ﻣﻨﺎﺳﮏ ﻣﺬﻫﺒﯽ، ﻋﻘﺎﯾﺪ و ﻫﻨﺠﺎرﻫﺎی رﻓﺘﺎر ﺑﺮوز ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. (اﺣﺘﺮام ﺑﻪ ﺳﻨﺖ، ﺗﻮاﺿﻊ، ﺗﺪﯾﻦ و ﻗﺒﻮل ﻗﺴﻤﺖ در زﻧﺪﮔﯽ، ﻣﯿﺎﻧﻪروی، زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺬﻫﺒﯽ) (شوارتز، ۲۰۰۶).
ارزشﻫﺎی ﺳﻨﺖ و ﻫﻤﻨﻮاﺋﯽ ﺑﻄﻮر وﯾﮋه ﺑﻪ اﻧﮕﯿﺰه ﻣﯿﻞ و رﻏﺒﺖ ﻧﺰدﯾﮏ ﺷﺪن ﺑﻪ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﻫﻤﺮاه ﻫﺴﺘﻨﺪ، آنﻫﺎ در ﻫﺪف ﻓﺮﻣﺎﻧﺒﺮداری، اﻃﺎﻋﺖ و ﻟﺬت ﻓﺮد از ﺑﺮ آوردن اﻧﺘﻈﺎرات اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻣﺸﺘﺮک ﻫﺴﺘﻨﺪ. ﻫﻤﻨﻮاﯾﯽ ﺷﺨﺺ را ﻣﻠﺰم ﺑﻪ اﻃﺎﻋﺖ از آن ﮐﺴﺎﻧﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﯿﺰان ﺑﯿﺸﺘﺮی ﺑﺎ آﻧﻬﺎ در ﮐﻨﺶ اﺳﺖ (ﻣﺎﻧﻨﺪ واﻟﺪﯾﻦ، ﻣﻌﻠﻢ، ﻣﺪﯾﺮ). ﺳﻨﺖ اﻃﺎﻋﺖ از اﻫﺪاف اﻧﺘﺰاﻋﯽ (ﻣﺬﻫﺐ، آداب رﺳﻮم ﻓﺮﻫﻨﮕﯽ و ﻋﻘﺎﯾﺪ) را اﻟﺰاﻣﯽ ﻣﯽﮐﻨﺪ ارزش ﻫﻤﻨﻮاﺋﯽ ﺗﻔﺎﻫﻢ راﯾﺠﯽ اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ اﻧﺘﻈﺎرات ﻣﺘﻐﯿﺮی را ﺑﻄﻠﺒﺪ اﻣﺎ ارزش ﺳﻨﺖ ﺗﻔﺎﻫﻤﯽ ﺑﺎ اﻧﺘﻈﺎرات ﺛﺎﺑﺖ از ﮔﺬﺷﺘﻪ را درﺧﻮاﺳﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ (سهامی، ۱۳۸۷).
ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ: ارﺗﻘﺎی رﻓﺎه و آﺳﺎﯾﺶ درونﮔﺮوﻫﯽ (در ﺗﻤﺎسﻫﺎی ﺷﺨﺼﯽ) و ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ از آن اﺳﺖ. ارزشﻫﺎی ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ از ﻧﯿﺎز اﺳﺎﺳﯽ ﺑﺮای ﻫﻤﻮار ﮐﺮدن ﮐﺎرﮐﺮد ﮔﺮوه و از ﻧﯿﺎز ارﮔﺎﻧﯿﺴﻢ ﺑﻪ ارﺗﺒﺎط ﻧﺎﺷﯽ ﻣﯽﺷﻮد. اﻧﺘﻘﺎدیﺗﺮﯾﻦ ﺣﺮﮐﺖ ﺑﻪ رواﺑﻂ در ﺣﻮزه ﺧﺎﻧﻮاده و ﮔﺮوه اﺑﺘﺪاﯾﯽ اﺳﺖ. ارزشﻫﺎی ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ ﺑﺮ ﻓﻌﺎﻟﯿﺘﻬﺎی داوﻃﻠﺒﺎﻧﻪ ﺑﺮای رﻓﺎه دﯾﮕﺮان ﺗﮑﯿﻪ دارد (ﻣﻔﯿﺪ ﺑﻮدن، ﺻﺪاﻗﺖ، ﺑﺨﺸﺶ، ﻣﺴﺌﻮﻟﯿﺖ، وﻓﺎداری، واﻗﻌﯿﺖ، دوﺳﺘﺎﻧﻪ، ﻋﺸﻖ ﻣﻌﻘﻮلاﻧﻪ) (ﺣﺲ ﺗﻌﻠﻖ، ﻣﻌﻨﺎ در زﻧﺪﮔﯽ، ﯾﮏ زﻧﺪﮔﯽ روﺣﺎﻧﯽ). ارزشﻫﺎی ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ و ﻫﻤﻨﻮاﯾﯽ ﻫﺮ دو ﻫﻤﮑﺎری و رواﺑﻂ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ را ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ. ﺑﻪ ﻫﺮ دوی ارزشﻫﺎی ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ ﯾﮏ اﻧﮕﯿﺰه دروﻧﯽ را ﻓﺮاﻫﻢ ﻣﯽﮐﻨﺪ ﮐﻪ ﻣﺒﺘﻨﯽ ﺑﺮ رﻓﺘﺎر اﺳﺖ. در ﻣﻘﺎﺑﻞ ارزشﻫﺎی ﻫﻤﻨﻮاﯾﯽ ﻫﻤﮑﺎری را ﺑﻪ ﻣﻨﻈﻮر اﺟﺘﻨﺎب از ﻧﺘﺎﯾﺞ ﻣﻨﻔﯽ ﺑﺮای ﺧﻮد ﺗﻘﻮﯾﺖ ﻣﯽﮐﻨﺪ اﻣﺎ اﻧﮕﯿﺰه ﻫﺮ دوی ارزشﻫﺎ ﻣﻤﮑﻦ ﻋﻤﻞ ﻣﻔﯿﺪ، ﺑﻄﻮر ﻣﺠﺰا ﯾﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺑﺎﺷﺪ (سهامی، ۱۳۸۷).
درک ﺟﻬﺎﻧﯽﮔﺮاﯾﯽ: ﻫﻤﺪردی، ﻫﻤﺪﻟﯽ، ﻗﺪرداﻧﯽ، ﺷﮑﯿﺒﺎﯾﯽ و ﺣﻔﺎﻇﺖ ﺑﺮای آﺳﺎﯾﺶ ﻫﻤﻪ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ و ﻃﺒﯿﻌﺖ اﺳﺖ و اﯾﻦ ﺑﺎ ارزشﻫﺎی ﺧﯿﺮﺧﻮاﻫﺎﻧﻪ درون ﮔﺮوﻫﯽ ﻣﻐﺎﯾﺮت دارد. ارزش ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺷﺪن از ﻧﯿﺎزﻫﺎی اﻓﺮاد و ﮔﺮوهﻫﺎ ﺑﯿﺮون آورده ﺷﺪه اﺳﺖ و اﻣﺎ ﻣﺮدم اﯾﻦ ﻧﯿﺎز را ﺗﺸﺨﯿﺺ ﻣﯽدﻫﻨﺪ ﺗﺎ اﯾﻨﮑﻪ آﻧﻬﺎ ﺑﺎ دﯾﮕﺮان ﻓﺮاﺗﺮ از ﮔﺮوهﻫﺎی اﺑﺘﺪاﯾﯽ درﮔﯿﺮ ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ و ﭘﺲ از آن ﺑﺮای ﻣﻘﺎﺑﻠﻪ ﺑﺎ ﮐﻤﯿﺎﺑﯽ ﻣﻨﺎﺑﻊ ﻃﺒﯿﻌﯽ آﻣﺎده ﻣﯽﺷﻮﻧﺪ. ﻣﺮدم ﻣﻤﮑﻦ اﺳﺖ ﺗﺸﺨﯿﺺ ﺑﺪﻫﻨﺪ در ﻧﮕﻬﺪاری از ﻣﺤﯿﻂ ﻃﺒﯿﻌﯽ ﺷﮑﺴﺖ ﺧﻮردﻧﺪ و ﻣﻨﺎﺑﻊ ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﺎ ﺑﻪ آن واﺑﺴﺘﻪ اﺳﺖ ﺗﺨﺮﯾﺐ ﺷﺪه اﺳﺖ و ﭘﺲ از اﯾﻦ اﺣﺴﺎس ﺷﮑﺴﺖ ﻧﺎﮔﺰﯾﺮ دﯾﮕﺮاﻧﯽ را ﮐﻪ ﻣﺘﻔﺎوت ﻫﺴﺘﻨﺪ را ﻗﺒﻮل ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ. ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺷﺪن دو ﻧﻤﻮﻧﻪ از ﻧﮕﺮاﻧﯿﻬﺎ را ﺑﺮای آﻧﻬﺎ اﯾﺠﺎد ﻣﯽ ﮐﻨﺪ اول ﺟﺎﻣﻌﻪ و ﺟﻬﺎﻧﯽ را ﮐﻪ زﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ و دوم ﻧﮕﺮاﻧﯽ ﺑﺮای ﻃﺒﯿﻌﺖ اﺳﺖ (روﺷﻨﻔﮑﺮ، ﻋﺪاﻟﺖ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ، ﺑﺮاﺑﺮی، ﺟﻬﺎﻧﯽ در ﺻﻠﺢ، ﺟﻬﺎن زﯾﺒﺎ ﻫﻤﺮاه ﻃﺒﯿﻌﺖ، ﺧﺮدﻣﻨﺪی، ﺣﻔﺎﻇﺖ از ﻣﺤﯿﻂ زﯾﺴﺖ) (سهامی، ۱۳۸۷).
ابعاد ارزشى در مجموع، دو محور دو